بسم الله الرحمن الرحیم
انگیزه سازی
امام علی (علیه السلام) از بازار خرمافروشان عبور مینمود که متوجه کنیزی شد که میگریست. حضرت فرمود:
«ای کنیز! چه چیز باعث گریهات شده!» کنیز گفت: «مولای من مرا با درهمی فرستاد تا از این فروشنده خرما بخرم، خرما را نزد مولایم بردم ولی آن را نپسندید. حالا که خرماها را پس آوردم، این فروشنده امتناع میکند از این که بپذیرد.»
امام علی (علیه السلام) به خرمافروش فرمود:
«ای بندهی خدا! این کنیز، خدمتکار است و اختیاری از خود ندارد، لذا درهمش را به او برگردان و خرما را پس بگیر!» خرمافروش که حضرت را نمیشناخت، بلند شد و مشتی به سینه حضرت زد. مردم گفتند:
«این أمیر المؤمنین است!» خرمافروش جا خورد و رنگش زرد شد و خرما را گرفت و درهم را به کنیز برگرداند و بعد به حضرت گفت: «یا أمیر المؤمنین! از من راضی شو!»
حضرت فرمود: «من را از خودت راضی نمیکنی، مگر این که کارت را اصلاح کنی!»[1]
آری! آقای دو جهان و قهرمانِ عرب و عجم اینگونه از گستاخی چنین شخصی گذشت کرده و با لطف و بخشش و هدایتِ حکیمانهی خویش، زمینه هدایت این شخص را فراهم میآورند.
امام علی (علیه السلام) آنقدر اهل عفو و گذشت بودند که نقل شده است:
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) غلامی داشت که او را چند بار صدا زد ولی او جواب نداد! حضرت از اطاق بیرون آمد و دید غلام پشت درب ایستاده است. علی (علیه السلام) از او پرسیدند: «چه چیز تو را واداشت که پاسخم را ندهی؟»
غلام گفت: «حال نداشتم پاسخت را بدهم و (از طرفی) ایمن بودم از عقوبت شدن.»
حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «ستایش از آنِ خداوندی است که من را از کسانی قرار داد که زیردستانش از او ایمن هستند.»
بعد به او فرمود: «برو! تو در راه خداوند آزاد هستی.»[2]
میبینیم که حتی زیردستان آن امامِ متقین نیز از عفو آن حضرت استفاده مینمودند و اطمینان به عدم عقوبت داشتند. حال درباره عفو آن امام عالمین در برابر منافقین داستانی را نقل مینماییم:
ابوهریره برای حاجتی نزد امام علی (علیه السلام) آمد. روز قبل سخن (زشتی) درباره حضرت گفته بود و این سخن به اطلاع امام رسیده بود. پس از آنکه درخواستش را مطرح کرد، حضرت نیازش را برآورد. وقتی رفت، اصحاب آن حضرت ایشان را توبیخ نمودند که چرا خواستهی این چنین کسی را برآورده میکند. حضرت فرمود:
«إِنِّی لَأَسْتَحْیِی أَنْ یَغْلِبَ جَهْلُهُ عِلْمِی وَ ذَنْبُهُ عَفْوِی وَ مَسْأَلَتُهُ جُودِی.»
«من شرم دارم از این که نادانی او بر علم من و گناه او بر عفو من و درخواست او بر جود من غلبه پیدا کند!»[3]
اقناع اندیشه
خداوند متعال دربارهی گذشت و عفو، به بندگان خویش بسیار سفارش نموده است. در قرآن کریم آمده است:
خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ.[4]
عفو و گذشت را پیشه کن، و به کار پسندیده فرمان ده، و از نادانان روى بگردان.
در سیره ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز همانطور که گذشت و خواهد آمد، عفو در حقوق شخصی آنقدر زیاد بود که حتی زیردستان آن بزرگواران به عفو و گذشتِ آنان تکیه و اعتماد مینمودند.
در یکی از همین موارد است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حتی کسی را که قصد کشتن ایشان را داشت عفو کردند، چنانکه وارد شده است:
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أُتِیَ بِالْیَهُودِیَّةِ الَّتِی سَمَّتِ الشَّاةَ لِلنَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ لَهَا مَا حَمَلَکِ عَلَى مَا صَنَعْتِ فَقَالَتْ قُلْتُ إِنْ کَانَ نَبِیّاً لَمْ یَضُرَّهُ وَ إِنْ کَانَ مَلِکاً أَرَحْتُ النَّاسَ مِنْهُ قَالَ فَعَفَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَنْهَا.[5]
امام باقر (علیه السّلام) فرمود: زنی یهودی را که گوشت گوسفندى را مسموم کرده بود تا پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخورد، خدمت آن حضرت آوردند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه چیز تو را بر آن کار واداشت؟ زن یهودی گفت: با خود گفتم اگر او پیغمبر باشد زیانش نرساند و اگر پادشاه باشد، مردم را از او آسوده خواهم کرد. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از او درگذشت.
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها بر این صفت پسندیده و محبوب پروردگار تأکید نمودهاند و این تأکید و اصرار را در روایت شریفی میبینیم که نقل شده است:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِی خُطْبَتِهِ أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِخَیْرِ خَلَائِقِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ؟ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ الْإِحْسَانُ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَیْکَ وَ إِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَکَ.[6]
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا بهترین اخلاق دنیا و آخرت را به شما خبر ندهم؟ گذشتن از کسى که به تو ستم کرده و پیوستن با کسى که از تو بریده و نیکى با کسى که به تو بدى کرده و بخشیدن به کسى که تو را محروم ساخته است.
در این حدیث شریف، نکته جالب توجه این است که در تمام صفات مذکور، نوعی گذشت و عفو وجود دارد، فلذا پیامبری که میفرماید: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق»[7] (همانا من مبعوث شدم تا نیکیهای اخلاق را به اکمال برسانم)، به داشتن عفو سفارش أکید مینماید.
عفو نمودن، آثار زیادی دارد. از جملهی این آثار، زیاد شدن عزت و آبروی انسان است. چنانچه رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:
عَلَیْکُمْ بِالْعَفْوِ فَإِنَ الْعَفْوَ لَا یَزِیدُ الْعَبْدَ إِلَّا عِزّاً فَتَعَافَوْا یُعِزَّکُمُ اللَّهُ.[8]
بر شما باد به عفو و گذشت، چرا که عفو چیزی جز عزت بر انسان نمیافزاید، پس از یکدیگر درگذرید تا خداوند (تمام) شما را عزت دهد.
اثر دیگرِ گذشت نمودن، از بین رفتن کینههاست، همانگونه که پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:
تَعَافُوا یَسقُطُ الضَّغَائِنَ بَینَکُم.[9]
یکدیگر را عفو کنید که دشمنیها و کینهها را از میان میبرد.
ثمرهی دیگرِ عفو، برای صاحب منصبان و قدرتمندان است؛ چنانچه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:
عَفْوُ الْمَلِکِ أَبْقَى لِلْمُلْکِ.[10]
عفوِ حاکم، باعث بقاء حکومت است.
فایده دیگر عفو و گذشت از دیگران، تبدیل دشمنیها به دوستیها است. چنانچه قرآن کریم میفرماید:
وَ لَا تَسْتَوِى الحَْسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلىٌِّ حَمِیم.[11]
و نیکى با بدى یکسان نیست. [بدى را] به آنچه خود بهتر است دفع کن آن گاه کسى که میان تو و میان او دشمنى است، گویى دوستى یکدل مىگردد.
اثر دیگری که برای عفوِ خطای دیگران در احادیث وارد شده، زیاد شدن عمر انسان است. چنانچه از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است:
مَنْ کَثُرَ عَفْوُهُ مُدَّ فِی عُمُرِه.[12]
کسى که عفوش افزون گردد، عمرش طولانى مىشود.
ثمره دیگر عفو نمودن که برای یک مؤمن بسیار مؤثر و مهم است، دوری از عذاب الهی است؛ چنانچه امام علی (علیه السلام) میفرمایند:
الْعَفْوُ مَعَ الْقُدْرَةِ جُنَّةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ سُبْحَانَه.[13]
عفو و گذشت به هنگام قدرت، سپری است در برابر عذاب الهی.
با توجه به مطالب مذکور میتوان گفت که عفو و گذشت باعث پیشرفت چشمگیر مادی و معنوی انسان خواهد شد و در ادامه نیز به طور طبیعی، اسباب خوشحالی اهلبیت (علیهم السلام) را فراهم میآورد؛ چرا که گذشت و عفو از خطای مؤمنین، باعث از بین رفتن کینهها و ایجاد سرور در جمع مؤمنین میگردد؛ فلذا طبق فرمودهی امام کاظم (علیه السلام) باعث سرور اهلبیت میگردد. همانطور که حضرت میفرماید:
مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَبِاللَّهِ بَدَأَ وَ بِالنَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) ثَنَّى وَ بِنَا ثَلَّث.[14]
هر کس مؤمنی را شاد کند، اوّل خدا را شاد کرده است، دوم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را، و در درجه سوّم ما را.
و اینگونه است که انسان میتواند در مسیر اهلبیت (علیهم السلام) قدم بردارد و سعادتمند گردد.
البته نکته مهمی که در این مقال قابل ذکر میباشد، این است که این گذشت و عفو تا زمانی مناسب و بجاست که نسبت به حقوق شخصیِ انسان، خطا و اشتباهی از مؤمنی سر بزند، ولی در جایی که بحث حقوق شخصی نباشد بلکه پای دین و دیانت انسانِ مؤمن در میان باشد، مؤمن دیگر عفو و گذشت نخواهد داشت و با غیرت الهی و دینی خویش با منکر برخورد مینماید. چنانچه از امام المتقین حضرت علی (علیه السلام) نقل شده است:
جَازِ بِالْحَسَنَةِ وَ تَجَاوَزْ عَنِ السَّیِّئَةِ مَا لَمْ یَکُنْ ثَلْماً فِی الدِّینِ أَوْ وَهْناً فِی سُلْطَانِ الْإِسْلَامِ.[15]
(بدى یا خوبى را) به نیکى پاداش ده و از بدى درگذر، به شرط آن که به دین لطمهاى نزند یا در قدرت اسلام ضعفى پدید نیاورد.
بنابراین، بدین صورت است که انسانِ غیورِ مؤمن میتواند عفو و غیرت دینی را با همدیگر جمع نموده و هر کدام را در جای خویش إعمال کند و موجبات خوشنودی خداوند متعال و اولیاء او را فراهم نماید.
رفتارسازی
موسی بن طلحه بن عبیدالله در حالی که جزء کسانی بود که در جنگ جمل اسیر شده بود و با اسرای جنگ جمل در بصره زندانی بود میگوید:
من در زندانِ علی (علیه السلام) در بصره بودم تا اینکه شنیدم منادی ندا میدهد که موسی بن طلحة بن عبیدالله کجاست؟ میگوید: در این حال من استرجاع[16] نمودم و اهل زندان نیز استرجاع نمودند و گفتند: علی تو را خواهد کشت.
زمانی که نزد علی رفتم به من گفت: ای موسی! گفتم: لبیک یا أمیر المومنین! فرمود: بگو استغفرالله!
من سه مرتبه گفتم: أستغفرالله و أتوب الیه. پس به مأمورانی که با من بودند فرمود: آزادش کنید و به من گفت: هر کجا میخواهی برو و هرچه خواستی از سلاح یا اسب از لشکر ما بردار و از خدا بپرهیز و تقوا داشته باش در وقایعی که به تو روی خواهد نمود و در خانهات بنشین.
پس تشکر نمودم و برگشتم و علی (علیه السلام) آنچه را که اهل بصره برای جنگ با او در سپاهشان آورده بودند به غنیمت گرفته بود و متعرض چیز دیگری نشده بود و خمس آن غنائمی را که گرفته بود نیز پرداخته بود و همین کار نیز سنت شد.[17]
این عفوها و گذشتهای امیرالمؤمنین (علیه السلام) الگوی اصحاب آن حضرت شده بود تا جایی که نقل میکنند:
در جنگ صفّین، یکی از سرداران لشگر معاویه به نام اصبغ بن ضرار به دست مالک اشتر اسیر شد. او مستحق مجازات شدیدی بود و مالک اشتر میتوانست او را مجازات سختی کند. مالک او را به اردوگاه آورد. آن روز شب شد و اصبغ بن ضرار در آن شب اشعاری میخواند که مالک شنید. او در آن اشعار میگفت: «ای شب، تا ابد و تا قیامت شب باش، ای کاش این شب روز نمیشد، زیرا فردا برای من روز سختی خواهد بود...»
مالک اشتر در عین صلابت و سختگیری بر دشمن، در فکر عفو و گذشت نسبت به او شد. آن شب پایان یافت و مالک آن اسیر را نزد امیرمؤمنان علی (علیه السلام) آورد و وساطت نمود که حضرت در مورد این اسیر لطف کند. حضرت علی (علیه السلام) پس از بیان مطالبی، اختیار اصبغ را به مالک اشتر واگذار نمود. مالک او را به خانهاش آورده و با کمال بزرگواری او را آزاد کرد.[18]
پرورش احساس
مطرح نمودیم که ائمه اطهار (علیهم السلام) و اصحاب با وفای ایشان همیشه اهل گذشت بودند و اصحاب امامان بزرگوار ما نیز با الگوبرداری از ولی خدا، نسبت به دیگران گذشت و رأفت مینمودند. در این رابطه داستانی از یار باوفای امیرالمؤمنین امام علی (علیهم السلام) یعنی مالک اشتر نقل مینماییم:
مالک اشتر سردار شجاع و بیبدیل لشگر علی (علیهم السلام) که در همه چیز از علی (علیهم السلام) پیروی میکرد، روزی از بازار کوفه عبور میکرد. یکی از بازاریان او را نشناخت و به خیال این که یک دهاتی فقیر عبور میکند، مقداری ته مانده سبزی را به سوی او پرتاب کرد و از این کارِ مثلاً بامزهی خودش، خندید.
مالک بدون آن که سخنی بگوید از آنجا عبور کرد. مردی به آن بازاری گفت: آیا این شخص را نشناختی؟ او گفت: نه. آن مرد گفت: «او مالک اشتر سردار بزرگ سپاه علی (علیه السلام) بود.» بازاری با شنیدن این سخن ترسان و لرزان به دنبال مالک شتافت تا به محضرش رسیده عذرخواهی کند. دید مالک وارد مسجد شد و به نماز ایستاد. بازاری پس از نماز نزد مالک آمد و با کمال فروتنی به عذرخواهی پرداخت. مالک گفت: «سوگند به خدا به مسجد نیامدم مگر برای این که دعا کنم تا خدا تو را بیامرزد و اصلاح کند.»[19]
مناجات
باز کن در که گدای سحرت برگشته
بندهی خسته ز عصیان، به درت برگشته
باز هم دربهدری، دور و برت برگشته
سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته
اصلا انگار نه انگار گنهکارم من
به تو اندازهی یک عمر بدهکارم من
گرچه آلودهام و خوار ولی آمدهام
با همان فطرت پاک ازلی آمدهام
دیدم از غیر درت بیمحلی آمدهام
دست پُر هستم و با نام علی آمدهام
از عقوبات منِ غمزده تعجیل بگیر
عبد آلوده پشیمان شده تحویل بگیر
بنده وقتیکه فرو رفت به مرداب گناه
خواست از چاله درآید ولی افتاد به چاه
وای از دست رفیقی که مرا برد ز راه
من زمین خوردم و او جای دعا کرد نگاه
حرف پرواز زد اما همه طنّازی بود
دوستت دارمِ آن دوست دغلبازی بود
حال، من آمدهم حالِ مرا بهتر کن
دیگر از دست خودم خسته شدم باور کن
با چنین بنده که داری به مدارا سر کن
تا سحر، جانِ مرا مست می کوثر (حیدر) کن
دارم امید، مقیم حرم یار شوم
من به قربان علی تا دم افطار شوم
گر چه اندازهی یک کوه، گنه سنگین است
آشتی با تو همیشه مزهاش شیرین است
سفرهای را که تو چیدی، چقدر رنگین است
آخر کارِ هر آنکس که بیاید این است
اولین قطرهی اشکی که ز چشمش ریزد
از دلش نالهی یا فاطمه برمیخیزد
[1] محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج2، ص: 112
[2] محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج2، ص: 113
[3] محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج2، ص: 114
[5] محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 108
[6] محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 107
[7] حسن بن فضل طبرسی، مکارم الأخلاق، ص: 8
[8] محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 108
[9] ابو القاسم پاینده، نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، ص: 385
[10] محمد بن على بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص: 381
[12] محمد بن على کراجکی، کنز الفوائد، ج1، ص: 135
[13] عبد الواحد بن محمد تمیمى آمدى، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 342، ح7826
[14] محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج48، ص: 136
[15] على بن محمد لیثى واسطى، عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص: 223
[16] گفتن آیه «إنا لله و إنا إلیه راجعون»
[17] نعمان بن محمد بن حیون، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج1، ص: 389
[18] نصر بن مزاحم، وقعة صفین، النص، ص: 466
[19] محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج42، ص: 157