بسم الله الرحمن الرحیم
انگیزه سازی
امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) شبى از مسجد کوفه به طرف خانهاش بیرون شد و یک چهارم شب گذشته بود. کمیل بن زیاد که از بزرگان و نیکان شیعه و از دوستان آن حضرت بود همراه او روان شد. در راه به در خانهى مردى رسید که در آن وقت شب قرآن میخواند و گفتهى خداى تعالى را که در قرآن است با آوازى غمگین و دلنشین میخواند:
أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ[1]
کمیل بن زیاد در باطن او را ستایش کرد و نیکو شمرد. حالِ آن مرد، کمیل را به شگفت آورد، امّا چیزى نگفت.
حضرت امام على (علیه السّلام) متوجه کمیل شد و فرمود: اى کمیل، به شگفت نیاوَرَد تو را صداى دلنشین این مرد، همانا این مرد اهل آتش است و به زودى بعد از این تو را از حال او خبر خواهم داد. کمیل متحیر و سرگردان شد از اینکه على (علیه السّلام) از باطن او آگاه شد و گواهى داد که آن مرد اهل آتش خواهد بود با وجود اینکه سرگرم عبادت بود و در این حالت خوب (که راز و نیاز بود) قرار گرفته بود آن هم در این وقت از شب.
کمیل خاموش گردید، امّا در حالت شگفت و اندیشه و فکر در این امر بود. زمانى طولانى و دراز از داستان گذشت تا اینکه حال خوارج نهروان به عاقبت کارشان برگشت و با امیر المؤمنین جنگیدند در حالی که آن جماعت حافظ قرآن بودند، به همانشکلى که بر پیامبر نازل شده بود.
امیر المؤمنین(علیه السّلام) در صحنهى پیکار توجهى به کمیل کرد و حال آنکه کمیل در پیش روى على (علیه السّلام) ایستاده بود و شمشیر على در دستش بود و از آن شمشیر خون مىچکید و سرهاى آن کافران و فاجران روى زمین را پُر کرده بود.
على (علیه السّلام) با سر شمشیرش به یکى از آن سرها اشاره کرد و فرمود: اى کمیل (أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً)[2] یعنى اى کمیل این سر همان کسى است که این آیه را در آن شب با صدائى حزین میخواند و حال او تو را به شگفت آورد. سپس کمیل پاهاى امیر المؤمنین را بوسیده و طلب آمرزش از خدا کرد، سپس درود خدا بر محمّد و آل محمّد و على (علیهم السّلام) که قدرش در اجتماع مجهول و پنهان مانده بود فرستاد.[3]
و اینگونه مشخص شد که تلاوت بدون تدبر و بدون معرفت، هیچ ثمری برای انسان ندارد و مانع از سقوط فرد به پرتگاه قهر و غضب الهی نمیگردد. لذا این شخص بیتدبر، در مقابل حجت خداوند ایستاد و اینگونه خود را دچار آتش خشم الهی نمود.
در همین زمینه امیر المؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند:
«خداوند سبحان در کتاب خود براى بندگانش جلوهگر و آشکارا شد بىآنکه با چشم سر او را دیده باشند و خدا بردبارى خود را نشان داد که چه اندازه بردبار است و به آنها گذشت خود را نمود، که چه اندازه باگذشت است. به آنها نیروى خود را نشان داد که چه اندازه نیرو دارد. آنان را از دچار شدن به قهر خود ترسانید و به آنها فهماند چگونه آنچه از آیات و معجزات را که آورده است، بیافریند و چگونه گناهکارانى را که بخواهد نابود میکند براى نمونه و پند دیگران، چگونه به کیفر خود درو کرده است، هر که را درو کرده، و چگونه روزى داده، هدایت کرده، عطا بخشیده و به آنها حُکم خود را نمود که چگونه حکم کند و صبر نماید تا بشنود آنچه شنیدنی است، و ببیند آنچه دیدنی است.»[4]
اقناع اندیشه
تدبر در لغت، به معنای تفکر و بررسی در عواقب امور و تأمل در آنهاست.[5] اما درباره معنای اصطلاحی آن باید به سراغ آیات و روایات برویم.
در قرآن کریم 4 مرتبه به مفهوم تدبر در قرآن اشاره شده است، مانند این آیه که میفرماید:
کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.[6]
[این] کتابى مبارک است که آن را به سوى تو نازل کردهایم تا در [باره] آیات آن بیندیشند، و خردمندان پند گیرند.
به نظر میرسد که معنای اصطلاحیِ تدبر در قرآن، همان دقت نمودن و تلاش برای عمل به آیات آن و درک معانی آن با روح و جان است. همانطور که در روایتی که قبلاً مطرح نمودیم، امام صادق (علیه السلام) میفرمایند:
فِی قَوْلِهِ تَعَالَى الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ[7] قَالَ یُرَتِّلُونَ آیَاتِهِ وَ یَتَفَهَّمُونَ مَعَانِیَهُ وَ یَعْمَلُونَ بِأَحْکَامِهِ وَ یَرْجُونَ وَعْدَهُ وَ یَخْشَوْنَ عَذَابَهُ وَ یَتَمَثَّلُونَ قِصَصَهُ وَ یَعْتَبِرُونَ أَمْثَالَهُ وَ یَأْتُونَ أَوَامِرَهُ وَ یَجْتَنِبُونَ نَوَاهِیَهُ مَا هُوَ وَ اللَّهِ بِحِفْظِ آیَاتِهِ وَ سَرْدِ حُرُوفِهِ وَ تِلَاوَةِ سُوَرِهِ وَ دَرْسِ أَعْشَارِهِ وَ أَخْمَاسِهِ حَفِظُوا حُرُوفَهُ وَ أَضَاعُوا حُدُودَهُ وَ إِنَّمَا هُوَ تَدَبُّرُ آیَاتِهِ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِه.[8]
درباره آیه (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ) فرمودند: مراد این است که آیاتِ آن را صحیح مىخوانند و مراعات وقف و وصل و سایر آداب قراءت را مىنمایند. و در معانى آن دقّت مىکنند و به احکام آن عمل مىکنند. و به وعدههاى آن امیدوارند و از وعیدهاى آن مىترسند. از قصّههاى آن عبرت مىگیرند. و به آنچه امر شده در آن، مىپذیرند و از آنچه نهى شده در آن باز مىایستند. و به خدا قسم مراد حفظ آیات آن و درس حروف آن نیست و خواندن سورههاى آن و حفظ کردن ده قسمت و پنج قسمتِ آن منظور نیست. حروف آن را حفظ مىکنند و حدود آن را ضایع مىکنند. و جز این نیست که مراد تدبّر در آیات آن است و عمل کردن به احکام آن.
در این میان به نظر میرسد که برخلاف تفکر رایج در میان مردم، قرائت بدون تدبر ثمره کمی دارد؛ چرا که خداوند متعال طبق آیه مذکور علت نزول قرآن را تدبر در آن و هدایت مردم ذکر مینماید. فلذا تدبر نکردن، قرائت قرآن را برای فرد بسیار کمثمر میکند همانگونه که یهود و نصاری با اینکه کتاب آسمانی خود را میخواندند، از کتاب آسمانی خویش بهره شایانی نمیبردند؛ چنانچه خداوند متعال میفرماید:
وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى عَلى شَیْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلى شَیْءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُون.[9]
و یهودیان گفتند: «ترسایان بر حق نیستند.» و ترسایان گفتند: «یهودیان بر حق نیستند» با آنکه آنان کتاب [آسمانى] را مىخوانند. افراد نادان نیز [سخنى] همانند گفته ایشان گفتند. پس خداوند، روز رستاخیز در آنچه با هم اختلاف مىکردند، میان آنان داورى خواهد کرد.
همچنین در اینباره امام صادق (علیه السلام) از وجود نازنین امیرمؤمنان حضرت علی (علیه السلام) نقل مینماید که فرمودند:
أَلَا لَا خَیْرَ فِی قِرَاءَةٍ لَیْسَ فِیهَا تَدَبُّر.[10]
بدانید که خیری در قرائت بدون تدبر نیست.
و عجیب اینجاست که خداوند متعال نه تنها قرائت بدون تدبر را بدون ثمر اعلام میفرماید، بلکه رویگردانی از تدبر را معلول وجود قفل و پوشش بر قلب انسان میداند، چنانکه امام صادق (علیه السلام) در ذیل آیه شریفه (أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها)[11] میفرمایند:
یَا سُلَیْمَانُ إِنَ لَکَ قَلْباً وَ مَسَامِعَ وَ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَهْدِیَ عَبْداً فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ إِذَا أَرَادَ بِهِ غَیْرَ ذَلِکَ خَتَمَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ فَلَا یَصْلُحُ أَبَداً وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها.[12]
ای سلیمان همانا برای تو قلب و گوشهایی است و همانا خداوند زمانی که اراده کند که عبدی را هدایت نماید گوشهای قلبش را باز میکند و زمانی که غیر هدایت را برای او اراده کند، گوشهای قلب او را مُهر میزند و میبندد. فلذا این شخص هرگز هدایت نمیگردد و همین مطلب معنای فرمایش خداوند است که فرمود: بر دلهایشان قفلهایى نهاده شده است.
با توجه به این مطالب، تدبر در قرآن امری ضروری به نظر میرسد، مخصوصاً در ماه مبارک رمضان که شیاطین در بند هستند و مسیر فهم کلام خدا هموارتر است.
البته تذکر این نکته ضروری به نظر میرسد که تلاوت قرآن بدون تدبر باز هم بهتر از تلاوت نکردن است و با صرف تلاوت نیز روزنه امیدی برای رشد و کمال فرد باقی میماند. از طرف دیگر توصیههای خداوند و اولیاء او برای همت گماشتن در تدبر و استفاده از قرآن در مسیر رشد و کمال و تقرب به سوی خداوند متعال است و نهی شدید ایشان برای دچار نشدن انسان به حجابها و ظلمتهاست، چنانکه برخی از کفار میگفتند:
وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ.[13]
و گفتند: «دلهاى ما در غلاف است.»
لذا میتوان گفت که صرف تلاوت قرآن نیز بدون ثمره نیست، اگرچه ثمره اندکی دارد. چنانکه در قسمتی از نامه حضرت امام خمینی به آقا سید احمد که در تاریخ 8/2/61 نوشته شده است، آمده:
فرزندم! با قرآن، این بزرگ کتابِ معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن؛ و راهى از آن به سوى محبوب باز کن و تصوّر نکن که قرائتِ بدون معرفت اثرى ندارد، که این وسوسه شیطان است. آخر، این کتاب از طرف محبوب است براى تو و براى همه کس، و نامه محبوبْ، محبوب است، اگر چه عاشق و محبّ مفاد آن را نداند و با این انگیزه، حبّ محبوب که کمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دستت گیرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شکرانه این که قرآن کتاب ما است به سجده رویم از عهده برنیامدهایم.
فلذا به نظر میرسد همین مقدار که فرد بداند این قرآن است و کلام خداوند است و خواندن آیات آن به انسان آرامش میدهد و دارای ثواب اخروی است، خود میزانی از تدبر باشد.
اما برخی از شرایط تدبر در قرآن را نیز به اختصار خدمتتان عرض مینماییم:
1. شناخت جایگاه و شئون قرآن کریم
قرآن یک سخن عادی نیست. قرآن کلام الله است[14] که به زبان روشن[15] و بدون هیچ کژی و انحراف[16] بر رسول بزرگوارش نازل شده است،[17] تا برای همه عالمیان، انذارکننده باشد.[18] قرآن حق است[19] و به حق نازل شده است[20] و نازل کننده آن خداوندی است که همتا و نظیر ندارد[21] و آورنده آن روح الامین[22] و محل نزول آن قلب پاک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است[23] و این هر دو، رتبه والا دارند و درک همین نکات و پذیرش قلبی آنها باعث اهمیت بیشتر و تفکر عمیقتر در کلام خداوند میگردد.
2. داشتن عقل و خرد و بهره بردن از آن در راه هدایت.[24] همانطور که خداوند متعال میفرماید:
کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْباب.[25]
[این] کتابى مبارک است که آن را به سوى تو نازل کردهایم تا در [باره] آیات آن بیندیشند، و خردمندان پند گیرند.
3. برطرف نمودن زنگار از قلب، برای تدبر صحیح و عمل به قرآن. چنانچه قرآن کریم میفرماید:
هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ.[26]
اوست کسى که این کتاب را بر تو فرو فرستاد. پارهاى از آن، آیات محکم [صریح و روشن] است. آنها اساس کتابند و [پارهاى] دیگر متشابهاتند [که تأویلپذیرند]. اما کسانى که در دلهایشان انحراف است براى فتنهجویى و طلب تأویل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پیروى مىکنند، با آنکه تأویلش را جز خدا و ریشهداران در دانش کسى نمىداند. [آنان که] مىگویند: «ما بدان ایمان آوردیم، همه [محکم و متشابه] از جانب پروردگار ماست»، و جز خردمندان کسى متذکر نمىشود.
و بدین سان، انسان میتواند با تدبر در قرآن و عمل به آن، به سعادت دست یابد؛ همانگونه که خداوند متعال میفرماید:
إِنَّ الَّذینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُور.[27]
در حقیقت، کسانى که کتاب خدا را مىخوانند و نماز برپا مىدارند و از آنچه به ایشان روزى دادهایم، نهان و آشکارا انفاق مىکنند، امید به تجارتى بستهاند که هرگز زوال نمىپذیرد.
رفتارسازی
حضرت صادق (علیه السلام) در تفسیر (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ)[28] فرمود: خدایا! ما را به راه راست هدایت فرما، و راهنمائیمان کن که راهى را برگزینیم و پیوسته در آن باشیم تا ما را به سر منزل مقصود محبّت و دین تو برساند، و ما را از پیروى هواى نفس خود باز دارد، تا پوچ و تباه نگردیم، راهى که مانع گردد تا بر طبق خواسته خود عمل کنیم و در گرداب نیستى دچار گردیم، و سپس فرمود: بىتردید هر کس که پیرو خواهشهاى نفسانى خود شده یا شگفت زدهی أفکار و نظریات خویشتن گردیده است، مانند همان شخص است که شنیده بودم مردم سادهلوح بسیار او را مىستایند و به بزرگى از او یاد مىکنند، و من مشتاق گشتم تا از نزدیک او را ببینم، امّا به گونهاى که مرا نشناسد، تا شخصیّت او را ارزیابى کنم.
اتفاقاً روزى او را در مکانى دیدم که جمعیّت زیادى از عوام گردش جمع گشتهاند، چهرهام را پوشاندم، و به طور ناشناس به میان آنها رفتم تا نظارهگر او و مردم پیرامون او باشم. پیوسته به اطوار و نیرنگ مردم را فریب مىداد، سپس به راه افتاد و مردم به دنبالش رفتند تا به جایى رسید که از مردم جدا شد، مردم برگشته و پى کار خود رفتند، اما او دیگر برنگشت و همچنان مىرفت، به دنبالش رفتم، در بین راه به دکّان نانوائى رسید. در آنجا توقّف کرد، به محض آنکه نانوا به کارى مشغول گردید، دو عدد نان دزدید و راه افتاد. من تعجب کردم، ولى با خود گفتم: شاید با نانوا داد و ستدى دارد، آنگاه به شخصى رسید که انار داشت، او را هم غافلگیر کرده و سپس دو عدد انار برداشت، این عملش نیز تعجّبم را برانگیخت، امّا با خود اندیشیدم که شاید با یک دیگر حسابى دارند. با خود گفتم: چه نیازى او را وادار به دزدى کرده است؟ چرا وقتى خود را از چشم نانوا و انار فروش دور مىدید چنین کارى انجام مىداد؟ همچنان به دنبال او رفتم، به بیمارى رسید، دو قرص نان و دو انار را جلوى او نهاد و رفت، من هم به دنبالش رفتم تا در نقطهاى از بیابان ایستاد.
خود را به او رساندم و گفتم: اى بنده خدا! آوازه نیکى تو را شنیده و مایل بودم که از نزدیک ببینمت. حال به دیدارت آمدم، ولى کار عجیبى از تو مشاهده کردم که فکرم را پریشان ساخته است. از تو مىپرسم که برایم توضیح دهى تا خیالم آسوده شود، گفت: چه دیدى؟ گفتم: تو را که به نانوائى رسیدى و از او دو نان دزدیدى! و از انار فروش گذر کردى و از او نیز دو انار به سرقت بردى؟! امام فرمود: در پاسخ من گفت: پیش از هر چیز به من بگو تو کیستى؟
گفتم: یکى از فرزندان آدم (علیه السلام) از امّت محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم). بار دیگر گفت: از چه کسانى؟ گفتم: فردى از دودمان پیغمبر خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم). پرسید: در کجا زندگى مىکنى؟ گفتم: مدینه.
گفت: شاید تو جعفر بن محمّد، فرزند علىّ بن حسین بن على بن أبى طالب (علیهم السلام) هستى؟ گفتم: آرى.
گفت: ولى با این ناآگاهیت به آنچه مایه شرافت تو است، این شرافت خانوادگى برایت سودى نخواهد داشت. علم جدّ و پدرت را کنار گذاشتهاى، در غیر این صورت چگونه عملى را که انجام دهندهاش شایسته ستایش و سپاسگزارى است، ناپسند میشمارى؟ گفتم: آن (علم) چیست؟
پاسخ داد: (علم به) کتاب خدا، قرآن. گفتم: چه چیز آن را ندانستهام.
گفت: فرموده خداوند را (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى إِلَّا مِثْلَها)[29] (هر کس که عمل نیکى انجام دهد پاداشش ده برابر است و هر کسى که به کردار زشتى دست یازد، کیفرش یک برابر است) چون دو نان دزدیدم دو گناه بود، و براى دزدیدن دو انار دو گناه، پس این شد چهار گناه. چون هر یک از آنها را در راه خدا صدقه دادم، چهل ثواب خواهم داشت، از چهل حسنه در برابر چهار سیّئه، چهار تا کم مىشود و سى و شش حسنه برایم باقى مىماند.
گفتم: مادرت به عزایت بنشیند، تو کتاب خدا را نفهمیدهاى. مگر نشنیدهاى که خداى عزّ و جلّ مىفرماید: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ[30]؛ خدا فقط کار پرهیزگاران را مىپذیرد.» یقیناً چون دو نان دزدیدى به دو گناه دچار گردیدى و جهت سرقت دو انار هم دو گناه دیگر، و چون مال مردم را به جاى اینکه به خودشان بازگردانى، بدون رضایت آنان به دیگرى دادى، بىشک چهار گناه بر آن افزودى و چهل حسنه به چهار گناه نیفزودى.
سپس در حالى که او با نگاه تندى به من مینگریست، برگشتم و رهایش ساختم.[31]
آری! کسی که در آیات قرآن تدبر نمیکند و آیات کتاب خدا را درست نمیفهمد، اینگونه منحرف میگردد و در مقابل ولیّ خدا نیز میایستد.
پرورش احساس
امامان بزرگوار ما همواره به تدبر در قرآن توصیه مینمودند و خود نیز عامل به این توصیه بودند. در اینباره از زندگانی امام رضا (علیه السلام) نقل شده است:
ابو علىّ بیهقىّ از ابراهیم بن عبّاس نقل کرد که گفت:
هرگز ندیدم از حضرت على بن موسى (علیهما السّلام) سؤالى شود مگر اینکه پاسخ آن را میدانست، و از وى با اطّلاعتر به تاریخ از ابتداى زمان تا روزگار و عصر خودش احدى را ندیدم. مأمون با سؤال از هر چیز او را مرتّب امتحان مىکرد و او پاسخ درست میداد و تمام گفتار و جوابها و شواهدى که مىآورد همه را از قرآن بیرون آورده بود، و هر سه شبانه روزى یک بار، قرآن ختم مىکرد، و میفرمود:
اگر بخواهم به کمتر از این زمان هم ختم کنم میتوانم، لکن (در ختم سه روز) به هیچ آیهاى نگذرم الّا اینکه در آن مىاندیشم که مراد چیست و در چه موردى نازل شده و زمان نزولش چه وقتى بوده، و از این جهت است که سه شبانه روز طول مىکشد.[32]
از علما نیز درباره تدبر در قرآن کلمات متعددی نقل شده است که تعدادی از آنها را در این مجال بیان مینماییم:
الف: ملاصدرا (قدس سره) در مقدّمه تفسیر سوره واقعه مىگوید: بسیار به مطالعه کتب حکما پرداختم تا آنجا که گمان کردم کسى هستم، ولى همین که کمى بصیرتم باز شد، خودم را از علوم واقعى خالى دیدم. در آخر عمر به فکر رفتم که به سراغ تدبّر در قرآن و روایات محمّد و آل محمّد (علیهم السلام) بروم. یقین کردم که کارم بىاساس بوده است، زیرا در طول عمرم به جاى نور در سایه ایستاده بودم. از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید، تا رحمت الهى دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسیر و تدبّر در قرآن کردم، درِ خانهى وحى را کوبیدم، درها باز شد و پردهها کنار رفت و دیدم فرشتگان به من مىگویند: (سَلامٌ عَلَیکُم طِبتُم فَادخُلُوهَا خَالِدِین).[33]
ب: فیض کاشانى (قدس سره) مىگوید: کتابها و رسالهها نوشتم، تحقیقاتى کردم، ولى در هیچ یک از علوم، دوائى براى دردم و آبى براى عطشم نیافتم، بر خود ترسیدم و به سوى خدا فرار و انابه کردم تا خداوند مرا از طریق تعمّق در قرآن و حدیث هدایت کرد.
ج: امام خمینى (قدس سره) در گفتارى از اینکه تمام عمر خود را در راه قرآن صرف نکرده، تأسّف مىخورد و به حوزهها و دانشگاهها سفارش مىکند که قرآن و ابعاد گوناگون آن را در همهى رشتهها، مقصد اعلى قرار دهند تا مبادا در آخر عمر بر ایّام جوانى تأسّف بخورند.[34]
مناجات
هر زمان افطار خود با آب که وا میکنم
دیدههایم را فقط از اشک دریا میکنم
علت بیچارهگیام را خودم فهمیدهام
کم سحرها با خدای خویش نجوا میکنم
آن قدر بیچاره هستم مینشینم روز و شب
در گناه افتادن خود را تماشا میکنم
جای این که مایه آرامش آقا شوم
با معاصی، خون به قلب زار آقا میکنم
هی گناه و توبه و هی پشت هم شرمندگی
با خودم دارم چرا این قدر بد تا میکنم؟!
[3] حسن بن محمد دیلمی، إرشاد القلوب إلى الصواب ، ج2، ص: 226
[4] محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج8، ص: 387
[5] فخر الدین بن محمد طریحی، مجمع البحرین، ج3، ص298
[8] مسعود بن عیسی ورام بن ابی فراس، مجموعة ورام، ج2، ص: 236
[10] محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 36
[12] احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج1، ص200
[24] محسن قرائتی، تفسیر نور(10جلدى)، ج8، ص: 103
[31] محمدبن علی بن بابویه، معانی الأخبار، النص، ص: 33
[32] محمد بن علی بن بابویه، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص: 180
[34] محسن قرائتی، تفسیر نور(10جلدى)، ج6، ص: 249