بسم الله الرحمن الرحیم
انگیزه سازی
در احوالات میرزا محمد علی شاه آبادی (رحمة الله علیه) چنین نقل شده است که در دوران جوانی و در مدت سکونت ایشان در تهران، در نزدیکی منزل ایشان در خیابان امیرکبیر، دکتری بود به نام ایوب که برای دخترانش معلم موسیقی آورده بود و صدای موسیقی آنها بلند بود، به گونهای که از صدای آنها، همسایهها ناراحت بودند.
آیت الله شاه آبادی برای آن دکتر پیغام فرستاد و از او خواست که از این کار دست بردارد، اما دکتر جواب داده بود که من این کار را ترک نمیکنم و شما هر اقدامی که میخواهید بکنید.
مرحوم شاه آبادی تا روز جمعه صبر کردند و آنگاه در جلسه روز جمعه که در مسجد شاه سابق تشکیل شده بود، به مردم گفتند:
«خوب است از این به بعد هر کس از این خیابان عبور میکند، چون به مطب این دکتر رسید، داخل مطب شده و سلام کند و آنگاه با خوشرویی از او بخواهد که آن عمل خلاف خود را ترک کند.»
از آن پس، هر کس از اهالی مسجد و مؤمنین که از جلو مطب عبور میکرد، برای انجام وظیفهی شرعیِ خود، داخل مطب میشد و سلام کرده، موضوع را با زبان خوش در میان میگذاشت و خارج میشد. چند روز به این منوال گذشت و دکتر هر روز با صدها مراجعه کننده مواجه میشد که همگی یک مطلب را به او تذکر میدادند. آن دکتر دید که اگر بخواهد به لجاجتش ادامه دهد، نه تنها باید مطب خود را تعطیل کند، بلکه مجبور است از آن خیابان هم کوچ کند. از این رو دست از ایجاد مزاحمت برداشته و جلسهی آموزش موسیقی به دخترانش را تعطیل کرد.
در یکی از روزها که آیت الله شاه آبادی به طرف مسجد در حرکت بودند، دکتر ایوب را دید که به طرف ایشان میآید.
وقتی نزدیک شد، دکتر از شدت خنده نمیتوانست سلام کند، و بالاخره پس از سلام و احوالپرسی گفت: آقای شاه آبادی، با قدرت ملّت کار را تمام کردی و من گمان میکردم شما به مراجع قانونی و محاکم قضایی مراجعه میکنید، که من به سادگی میتوانستم جواب آنها را بدهم ولی هرگز دربارهی این روشِ مردمی نیندیشیده بودم.[1]
بر طبق این حکایت شیرین، قدرتی که در امر به معروف و نهی از منکرِ تعدادی از مردم مؤمن و اهل مسجد در یک محله و خیابان وجود دارد، برای جلوگیری از فساد و منکرات، بسیار قویتر و مؤثرتر از قدرت پلیس و نیروهای حکومتی میباشد. بنابراین گوشهای از فلسفهی وجوب امر به معروف و نهی از منکر از ناحیه خداوند معلوم میشود. چرا که با اجرای واقعی این فریضهی الهی، احکام شرع بدون نیاز به زور، در میان جامعه جاری شده و از گناه علنی جلوگیری میشود.
اقناع اندیشه
خداوند متعال در سوره آل عمران خطاب به امّت اسلامی میفرماید:
«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّه»[2]
(شما بهترین امتى بودید که به سود انسانها آفریده شدهاند (چه اینکه) امر به معروف و نهى از منکر مىکنید و به خدا ایمان دارید.)
آنچه از این آیه شریف به دست میآید، آن است که پس از ایمان به خدا، مهمترین عاملی که سبب برتری و ترجیح یک قوم و ملت در نزد خداوند خواهد شد، اقامهی فریضهی امر به معروف و نهی از منکر در آن جامعه است. برای روشن شدن دلیل این اهمیت و تبیین بخشی از جایگاه این فریضه در احکام و معارف اسلام، به کلام امامان معصوم (علیهم السلام) که مفسر قرآن است مراجعه میکنیم.
عَن أمیرِ المُؤمِنین (علیه السلام): الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ أَفْضَلُ أَعْمَالِ الْخَلْقِ.[3]
أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) میفرمایند: امر به معروف با فضیلتترین اعمال خلق خداست.
این گفتار که اطلاق نیز دارد، امر به معروف را نسبت به همه اعمال و کردار بندگان خدا، برتر و با فضیلتتر معرفی نموده است و به تنهایی ارزش والای این فرضیه را اثبات مینماید. در روایتی دیگر میخوانیم:
عَنِ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ فَهُوَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی الْأَرْضِ وَ خَلِیفَةُ رَسُولِهِ.[4]
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: کسی که امر به معروف و نهی از منکر نماید، جانشین خداوند در زمین و جانشین پیامبر اوست.
بنا بر این کلامِ گهربار، هدف اصلی از دین الهی و فرستادن پیامبران در میان امتها، با اجرای امر به معروف و نهی از منکر محقق میشود و چه بسا حتی بتوان گفت: «غایت و هدف اصلیِ دین، همان امر به معروف و نهی از منکر است.» چنانچه در روایتی از أمیر المؤمنین (علیه السلام) آمده است:
غَایَةُ الدِّینِ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ إِقَامَةُ الْحُدُود.[5]
غایت دین، امر به معروف و نهی از منکر و إقامهی حدود است.
این سه فریضه، همگی در یک راستا بوده و اقامهی حدود نیز در واقع نوعی نهی از منکر در مقیاس حکومتی میباشد. چنانچه در حدیثی دیگر از امام علی (علیه السلام) دربارهی این سه فریضه آمده است:
قِوَامُ الشَّرِیعَةِ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ إِقَامةُ الْحُدُودِ.[6]
سبب قوام و برپایی شریعت، أمر به معروف و نهی از منکر و إقامهی حدود است.
همچنین مولای متقیان علی (علیه السلام) در کلامی میفرمایند:
وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّی.[7]
تمام کارهای نیک و جهاد در راه خدا، در مقابل امر به معروف و نهی از منکر چیزی نیست مگر به اندازه رطوبتی که به صورت بخار از دهان خارج میشود، در برابر دریایی مواج و پهناور.
بنا بر این روایت، از دید آن حضرت، ارزش و فضیلت امر به معروف و نهی از منکر نه تنها از هر عمل و فریضه دینی دیگری بالاتر و برتر میباشد، بلکه بر اساس سخنان ایشان، چنانچه همه اعمال دیگر را در یک کفهی ترازو قرار دهند و امر به معروف و نهی از منکر را در کفهای دیگر، کفهی مربوط به امر به معروف و نهی از منکر سنگینتر خواهد بود.
بالاتر از آن اینکه، در این مقایسه و موازنه، ارزش و مقدار همه اعمالِ نیک در مقابل یکی از آنها که امر به معروف و نهی از منکر است، بطور خارقالعادهای سبکتر و پایینتر است؛ چراکه نسبت میان آنها، مانند نسبت قطرهی آب است در مقابل دریا.
از مجموع این کلمات به وضوح معلوم است که امر به معروف و نهی از منکر، عملی واجب در کنار دیگر واجبات نیست، بلکه به نوعی پایه و اساس، و عاملی برای برپا داشتن دیگر واجبات الهی میباشد. از همین رو، این عمل آنچنان ارزشی دارد که فردی به مانند امام حسین (علیه السلام) جان و مال خویش و اطرافیانشان را در آن راه فدا کرده و از این طریق رضای خداوند متعال را جلب نماید. آنگونه که ایشان در وصیت به محمد حنفیه میفرمایند:
و إنّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحَ فِی أُمّةِ جَدّی صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ، اُرِیدُ أن آمُرَ بِالمَعرُوفِ وَ أنهى عَنِ المُنکَرِ.[8]
همانا برای تلاش در راه اصلاح امّت جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قیام کردهام. قصد دارم أمر به معروف و نهی از منکر کنم.
اما متأسفانه با وجود این مقدار اهمیت و برکاتی که امر به معروف و نهی از منکر دارد، و علم بسیاری از مردم نسبت به اهمیت آن، باز هم آنگونه که باید به این واجب الهی توجه نمیشود. در بررسی علل این بیمهری، به غیر از عامل جهل که با توجه به امکانات وسیع تبلیغاتی در کشور، به راحتی قابل رفع میباشد، به دو عامل اصلی برمیخوریم که به طور فشرده آنها را ذکر مینماییم.
1- ترس
عده زیادی به دلیل ترس از به خطر افتادن جان و مال و پُست و مقام خود، شانه از زیر بار این مسؤولیت خالی میکنند و از ترس اینکه مبادا حقوق و مزایا و میز ریاست خویش را از دست بدهند، در برابر بیعدالتیها، هرزگیها و فسادهایی که در سطح جامعه و بازار و یا در ادارات و مؤسسات دیده میشود، اعتراضی نمیکنند و از امر به معروف و نهی از منکر خودداری مینمایند، در حالی که خداوند چنین افرادی را لعن فرموده است.
زیرا امام حسین (علیه السلام) در تفسیر آیاتی که گروهی از عالمان و امّت بنیاسرائیل را ملعون میداند فرمودهاند:
(همانا خداوند متعال این ایراد را بر آنها گرفت (و آنها را لعن نمود) برای آنکه آن عده، منکر و فساد را در رفتار افراد ظالمی که در میان آنها زندگی میکردند، مشاهده نمودند، اما آنان را از این کارها نهی نکردند، زیرا چشم طمع نسبت به آنچه از آن ظالمان به آنها میرسید داشتند و از بعضی چیزها میترسیدند؛ و حال آنکه خداوند متعال میفرماید: از مردم پروا نداشته و از من پروا کنید.[9])[10]
و همچنین أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) به آمرین به معروف و ناهین از منکر وعده داده و فرمودهاند:
أَیُّهَا النَّاسُ مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ فَإِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَا یُقَرِّبُ أَجَلًا وَ لَا یُؤَخِّرُ رِزْقا.[11]
(ای مردم، امر به معروف و نهی از منکر کنید؛ چرا که امر به معروف و نهی از منکر نه مرگی را نزدیک میکند و نه رزق و روزی انسانی را به تأخیر میاندازد.)
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرد رگی تا نخواهد خدای
2- طمع
عدهای به دلیل طمع و زیاده خواهی، امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند. با اینکه حقیقت و اهل حقیقت را میشناسند، اما باز هم در مقابل آن موضع گرفته و با باطل و ستمکار برای رسیدن به ثروتی بیشتر یا مقامی بالاتر، همراهی میکنند.
در حالی که قطعاً دینداری با طمعورزی، نمیسازد. آنگونه که سعدی در ابیاتی میگوید:
موحّد چه در پای ریزی زرش چه شمشیر هندی نهی بر سرش
امید و هراسش نباشد زِ کس بر این است بنیاد توحید و بس[12]
در نتیجهی این دو عامل، بسیاری افراد، با وجود آگاهیِ کامل نسبت به وجوب امر به معروف و نهی از منکر و با وجود مشاهده منکرهای فراوانی در جامعه، برای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت، به توجیه آن گناهِ علنی یا حق به جانب نشان دادن گناهکار میپردازند.
متأسفانه افراد زیادی را میبینیم که با روشهای نامربوط سعی دارند تا سکوت خود را در برابر منکرات توجیه کنند؛ مانند اینکه میگویند: «هر کس را در گور خودش میگذارند؛ جوان است بگذار خوش باشد؛ صلاح مملکت خویش خسروان دانند؛ دوره و زمونه عوض شده؛ خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو؛ همه این کار را میکنند؛ سری که درد نمیکند دستمال نمیبندند،» و نظایر آن.
اما باید توجه داشت که سر باز زدن از این واجب الهی، جنگ با خداست. آنگونه که امام صادق (علیه السلام) میفرمایند:
إِذَا رَأَى الْمُنْکَرَ فَلَمْ یُنْکِرْهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ بِالْعَدَاوَة.[13]
(کسی که منکری را ببیند و با آن مبارزه نکند، در حالی که قدرت این کار را دارد، قطعاً دوست میدارد که خدا نافرمانی شود و کسی که نافرمانی خدا را دوست داشته باشد، در مقابل خدا به دشمنیِ آشکار برخاسته است.)
پرورش احساس
مرحوم شیخ محمد تقی بافقی، از علمای دلیر و پرتلاش معاصر بود. مبارزه علنی او با سیاستهای ضد اسلامی رضاخان و مفاسد و کجرویهای اجتماعی در آن دوران، نمونههایی شگرف از بیباکی، قوت نفس و عمق اندیشه و ایمان این مرد بزرگ است.
مرحوم بافقی، در امر به معروف و نهی ازمنکر جرأت و شهامت بسیاری داشت و در این امر مهم، شاه و گدا در نظرش یکسان بودند. نقل شده که روزی احمدشاه همراه با رضاخان که در آن زمان سردار سپه بود، به منزل مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری رفتند و مرحوم بافقی هم در آن جا حضور داشت. مرحوم بافقی احمدشاه را نصیحت و موعظه کرد که تو باید ریش داشته باشی و ظاهر اسلامی را حفظ کنی؛ چون پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مردم بر شیوه حاکمانشان هستند.» سپس رضاخان با شیخ به تندی برخورد کرده و مرحوم بافقی نیز بدون هیچ ترسی پاسخ او را میدهد.
پس از روی کار آمدن دولت رضاخان، شاه اعلامیهای در قم منتشر کرد که در آن، امر به معروف و نهی از منکر برای مردم ممنوع شده بود و فقط مأمورین حکومتی حق تذکر دادن در مورد تخلف از اجرای قوانین را داشتند.
انتشار این اعلامیه، واکنش شدید علما و مردم را در پی داشت. مرحوم حاج شیخ محمدتقی بافقی، به محض آگاهی از مضمون اطلاعیه، عدهای از بازاریان و اهالی شهر را در صحن مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) جمع کرده و به ایراد سخن پرداخت. او با بیان اهمیت حیاتی امر به معروف و نهی از منکر، بر این که اجرای آن بر هر فردی به ویژه علما و طلاب واجب است و هیچ کس حق ندارد از اجرای آن جلوگیری کند، پای فشرد. او همچنین دولت وقت را، دولتی جابر، ظالم و جاهل خواند و اعلام کرد مأمورین دولتی، فاقد آگاهی کافی به معروف و منکرها برای اجرای این فریضه الهی هستند، سپس حکومت رضاشاه را حکومت فراعنه نامید. پس از انجام این سخنرانی، دولت عقب نشینی کرد و دستور داد اعلامیه را جمع کنند.
عملکرد آیت اللّه محمدتقی بافقی یزدی، سبب اختلال در سیاستهای ضد اسلامی رضاخان و تغییراتی مفید در شیوه زندگی مردم میشد. وی امر به معروف را به معنای واقعی خود احیا میکرد. برخی محققان، واکنش تند مرحوم بافقی به حضور خانوادهی بیحجاب دربار در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) و اعتراضاتی که پس از آن در میان مردم ایجاد شد را، سبب هشت سال تأخیر در اجرای قانون کشف حجاب میدانند. هم چنین تلاشهای او در زمینه امر به معروف و نهی از منکر، مردم عوام را از برخی گناهان و کارهای حرام باز میداشت. برای مثال، او توانسته بود از گشودن مشروب فروشیها در قم جلوگیری کند و همچنین سلمانیهای قم را متعهد ساخته بود که ریش مشتریان را نتراشند.[14]
همچنین نقل شده است که یک روز ایشان در یکی از حمامهای قدیم مشاهده مینماید که سرهنگی ریشش را میتراشد. نزدیک آمد و به او گفت: مگر نمیدانی که در اسلام تراشیدن ریش حرام و گناه است؟ پس چگونه به این گناه اقدام میکنی؟
سرهنگ از جرأت و اهانت ایشان عصبانی شد و کشیدهای به صورت شیخ زد و گفت: به تو چه که من ریشم را میتراشم؟
شیخ باکمال خونسردی و به مانند پدری دلسوز که فرزندش را نصیحت میکند، طرف دیگر صورتش را به سمت او گرفت و گفت: یک سیلی هم به این طرف صورتم بزن، ولی خواهش میکنم ریشت را نتراش.
سرهنگ با مشاهدهی این حلم و موعظهی خیرخواهانه، از عمل خود پشیمان شد و از سلمانیِ حمام پرسید: این آقا کیست؟
سلمانی گفت: این آقا شیخ محمد تقی بافقی است.
سرهنگ چون شیخ را شناخت بیشتر ناراحت و پشیمان شد. آمد دست آقا را ببوسد و عذرخواهی نمود و بعد به دست ایشان توبه کرد و بالاخره از نَفَس پاک شیخ عاقبت بخیر شد.[15]
آیت اللّه مرحوم محمد تقی بافقی، پس از عمری مجاهدت در برابر حکومت فاسد پهلوی و تلاش در راه اصلاح جامعه، در سال 1321 شمسی، در سن 72 سالگی در شهر ری به رحمت ایزدی پیوست تا کلام أمیر المؤمنین (علیه السلام) را در عمل ثابت نماید که: «امر به معروف و نهی از منکر عمر کسی را کوتاه نکرده و روزی کسی را به تأخیر نخواهد انداخت.»
ولی خاطره شهامت و پردلی او، به عنوان درسی فراموش ناشدنی در یادها ماندگار شد، آنگونه که نقل کردهاند امام خمینی (رحمة الله علیه) در درس اخلاق خود که در مدرسه فیضیه تشکیل میشد، هرگاه میخواست مردی مجاهد و یک مؤمن حقیقی و پرهیزکار را معرفی کند، مرحوم بافقی را مثال میزد و میفرمود: «هر کس بخواهد در این عصر، مؤمنی را زیارت و دیدار کند که شیاطین تسلیم او میشوند و به دست او ایمان میآورند، مجاهد بافقی را ببیند.»
رفتارسازی
هدف عمده و اساسی در امر به معروف و نهی از منکر، محقق شدن معروف و زدوده شدن منکر از جامعه است. طبیعتاً برای رسیدن به این هدف، باید به دنبال بهترین و مؤثرترین راهکارها و شیوههای تربیتی باشیم و قدری خود را برای انجام امر به معروف و نهی از منکر آموزش دهیم، آنچنان که مقام معظم رهبری میفرمایند:
«مسألهى امر به معروف و نهى از منکر، مثل مسألهى نماز است. یاد گرفتنى است. باید بروید یاد بگیرید. مسأله دارد که کجا و چگونه باید امر به معروف و نهى از منکر کرد؟ البته من عرض مىکنم، قبلاً هم گفتهام، در جامعهىاسلامى، تکلیف عامهى مردم، امر به معروف و نهى از منکر با لسان است؛ با زبان.»[16]
در همین راستا، علاوه بر یادگیری شرایط و مراحل امر به معروف، برای افزودن تأثیر تربیتیِ این فریضهی الهی، توجه به موارد زیر توصیه میگردد:
1- تبلیغ عملی: اولین و مؤثرترین شیوه در امر به معروف و نهی از منکر، تبلیغ عملی و غیرمستقیم است. یکی از مهمترین عوامل موفقیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین (علیهم السلام) در ترویج و گسترش مکتب، توجه به این شیوه بوده است. به این معنا که آن بزرگواران در عمل نمودن به تمام معروفهای دینی و اجتماعی، و پرهیز از تمام منکرها، خود بهترین الگو و نمونهی عملی در جامعه بودهاند، و از این طریق نفوذ کلام خویش را چندین برابر میکردهاند.
2- پرهیز از تجسس: دومین اصلی که در تأثیر امر به معروف و نهی از منکر باید مورد توجه قرار گیرد، پرهیز از تجسس و کشف عیوب مردم است. افرادی که مرتکب منکر شدهاند، تا وقتی که متجاهر به گناه نشده و به طور آشکار خود را نیالودهاند، در سطح جامعه محترم بوده و نباید به هتک حرمت آنها پرداخت، زیرا تجسس در اسلام ممنوع است.
3- برخورد نرم: سومین نکته، پرهیز از تندی و بد دهانی در برخورد اولیه با اهل منکر است. البته در صورتی که فرد با کلام نرم و ملایم هدایت نشود، شاید برخورد تند با او مفید و لازم باشد، اما استفاده از کلمات رکیک و توهین به شخصیت افراد، باعث ایجاد لجبازی و اصرار آنها بر گناه خواهد شد.
4- تربیت تدریجی: گاهی ما انتظار داریم تا کسانی که در گرداب منکرات غوطهور شدهاند را یک دفعه و با یک تذکر، از گرداب بیرون آورده و از آنها یک مسلمان ایدهآل بسازیم؛ در حالی که تربیت امری تدریجی بوده و فضایل و رذایل هیچکدام یک مرتبه در جان انسانها به وجود نمیآیند. پس باید با مداومت در تذکرهای نرم و ملایم، به مرور افراد را اصلاح نمود.
5- استفاده از ابزار تشویق: یکی از امتیازات مکاتب الهی، تشویق به خوبیها و ارزشهاست. خداوند متعال با شناخت کاملی که از روحیات انسان دارد، در راستای جلب او به سمت مسیر هدایت و اعمال پسندیده، جایزهای عظیم و چشمگیر را در قالب بهشت و نعمتهای فراوان بهشتی برای انسانها به تصویر کشیده و انبیاء و امامان معصوم (علیهم السلام) نیز با برشمردن چنین پاداشهایی، مردم را به سوی رشد معنویِ هر چه بیشتر دعوت میکردند.
[1] کتاب «عارف کامل»، تألیف بنیاد علوم و معارف اسلامی دانش پژوهان، حکایت «روش مناسب برای نهی از منکر»
[2] سوره آل عمران، آیه 110
[3] عبد الواحد بن محمد تمیمی، غرر الحکم و درر الکلم، ص 109
[4] حسین بن محمد تقی (محدث نوری)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 12، ص 179
[5] عبد الواحد بن محمد تمیمی، غرر الحکم و درر الکلم، ص 469
[6] عبد الواحد بن محمد تمیمی، غرر الحکم و درر الکلم، ص 504
[7] محمد بن حسین (سید رضی)، نهج البلاغه، ص 542
[8] تسلیة المجالس و زینة المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، ج 2، ص 160
[11] محمد بن محمد (شیخ مفید)، الإختصاص، ص 159
[12] گلستان سعدی، باب هشتم
[13] حسین بن محمد تقی (محدث نوری)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 12، ص 177
[14] صغری ممبینی، تندیس شجاعت، ص 161 (با تصرف و تلخیص)
[15] نقل از کتاب «مردان علم در میدان عمل»، ص 269
[16] بیانات در دیدار فرماندهان گردانهاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج، 22/4/1371