در نماز جماعت، آن که جلو مى ایستد و مردم به او اقتدا مى کنند، «امام» نام دارد. بعضى نیز به او «پیشوا» مىگویند. در نظام اجتماعى سیاسى اسلام، آنکه پیشوایى جمعى را به عهده دارد، باید از یک سرى فضیلت ها و برترى ها برخوردار باشد، تا فضایل او، الهام بخش دیگران نیز باشد. در نماز جماعت نیز، پیش نماز، باید در علم و عمل و تقوا و عدالت، برتر از دیگران باشد.[1] با این اوصاف است ، امام جماعت کسی است که واسطه ، نماینده و سخنگوی مأمومین در پیشگاه پروردگار است.[2]
بسم الله الرحمان الرحیم
در نماز جماعت، آن که جلو مى ایستد و مردم به او اقتدا مى کنند، «امام» نام دارد. بعضى نیز به او «پیشوا» مىگویند. در نظام اجتماعى سیاسى اسلام، آنکه پیشوایى جمعى را به عهده دارد، باید از یک سرى فضیلت ها و برترى ها برخوردار باشد، تا فضایل او، الهام بخش دیگران نیز باشد. در نماز جماعت نیز، پیش نماز، باید در علم و عمل و تقوا و عدالت، برتر از دیگران باشد.[1] با این اوصاف است ، امام جماعت کسی است که واسطه ، نماینده و سخنگوی مأمومین در پیشگاه پروردگار است.[2]
امام جماعت به عنوان مبلّغِ حاضر در مسجد و محل، نباید صبر کند تا جوانان پیش او بیایند، بلکه او خود باید چونان پزشک دوره گرد، بر بالین جوانان حاضر شده و آنان را به مسجد دعوت کند. کما اینکه امیر المؤمنین(علیه السلام) درباره ویژگی تبلیغی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الْحَاجَةُ إِلَیْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُکْم»[3] ؛ پیغمبر اکرم طبیب سیّارى است که مرهم هاى شفابخش و لوازم مداوا را آماده کرده تا هر جا دلهاى نابینا و ارواح ناشنوا ببیند به معالجه و مداواى آنها قیام کند و مردم مبتلا را از مرگ معنوى و سقوط روحانى خلاص نماید.
کهن سال بودن امام جماعت
یکی دیگر از موانع در ارتباط موثر جوان و مسجد، کهن سال بودن ائمه جماعات است، هنگامی که امام جماعت سالخورده باشد نمی تواند چونان امامِ جوان وقت صرف کند، و با حوصله و شادابی جوانان را داشته باشد.
روش خداوند متعال در ارسال انبیاء و مرسلین بر جوان بودن فرستاده اش بوده است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « ما بعث الله نبیا إلا شابا»[4] ، خداوند هیچ پیامبری را جز در جوانی، مبعوث نکرد. و نیز علم و حکمت را در جوانی به آنان اعطاء فرمود. چونانکه درباره حضرت یوسف(علیه السلام) می فرماید: « وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»[5] و چون (یوسف) به رشد و قوّت خود رسید به او حُکم (نبوّت یا حکمت) و علم دادیم و ما اینگونه نیکوکاران را پاداش مىدهیم. و نیز درباره حضرت موسی(علیه السلام) فرمود: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِین»[6].
حکومت موعود جهانی نیز در انتظار ظهور جوانی زیبا است. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «لَوْ قَدْ قَامَ الْقَائِمُ لَأَنْکَرَهُ النَّاسُ لِأَنَّهُ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ شَابّاً مُوفِقا»[7] ، اگر قائم، به پا خیزد، مردم او را نمی شناسند، زیرا که به صورت جوانی خوش ترکیب، به سوی مردم، باز می گردد.
بنابراین امامِ جوان می تواند بیشتر از امام جماعت سالخوره در مسجد مؤثّر باشد. حتی می توان گفت در مساجدی که امکان تغییر امام جماعت سالخورده نیست، امام جماعت می تواند طلبه جوانی را در کنار خود قرار دهد و او را در کارهای مربوط به ارتباط با جوانان شریک خود سازد. و امور را میان خود تقسیم کنند. هم چنان که حضرت موسی(علیه السلام) نیز در کار تبلیغی خود هارون(علیه السلام) را شریک خود ساخت. «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی»[8] (و اینگونه) پشت مرا با او استوار ساز. و او را در کارم شریک گردان.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پس از فتح مکه گروههای تبیلغی را برای تبلیغ اسلام روانه مناطق مختلف نمود. دعوت از مردم یمن هم به امام علی(علیه السلام) که جوانی تازه بود؛ محوّل گردید. امام علی(علیه السلام) به همراه نامه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی مردم یمن حرکت کرد و موفّق شد در یک روز قبیله همدان که از مهمترین و بزرگترین قبایل آن منطقه بود را به اسلام مشرف گرداند. [9] بدیهی است که همین موفقیتهای چشمگیر سبب شد تا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) امر قضاوت در یمن را نیز به امام علی(علیه السلام) سپرد.[10]
امام جماعت جوان می تواند تحوّلی را در مسجد و محیط پیرامونی آن ایجاد کند. همانگونه که وقتی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) جوانی به نام «مُصعَب بن عُمیر» را برای تبلیغ و امامت جماعت به مدینه فرستاد[11] ، پس از چندی در اثر فعالیت های مصعب جمعیت مسلمانان در مدینه زیاد شد و حتی مصعب توانست با اجازه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه نماز جمعه برپا کند.[12]
فقدان خطابه های جذّاب
یکی از وظایف امام جماعت وعظ و خطابه است، همانگونه که خداوند نیز در قرآن کریم موعظه مىکند: «إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ»[13] پیامبر مأمور به موعظه است: «وَ عِظْهُمْ ... قَوْلًا بَلِیغاً»[14] و نیز خودِ قرآن موعظه است: «هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ»[15]، لذا لازم است تا امام جماعت به عنوان روحانی و مبلّغ دین، مردم را موعظه کند.
امّا باید دقت داشت، اگر خطابه های امام جماعت کوتاه و دلنشین و پُرمضمون به همراه جذابیّت های خاص کلامی و روشی باشد؛ به تحقیق می توان گفت که عاملی مهم برای حضور بیشتر جوانان در مسجد خواهد بود.
سخنرانی باید جذّاب باشد، تا جوانان را با مغناطیسِ خاص، به خود نزدیک کند. معاویه که دشمنی سرسخت برای علی(علیه السلام) و فرزندانش بود، در توصیف حسین بن علی(علیهما السلام) می گوید: « إذا دخلتَ مسجد رسول الله فرأیتَ حلقةً فیها قومٌ کأن على رؤوسِهم الطیر فتلک حلقة أبی عبد الله»[16]؛ هنگامی که به مسجد رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدی، می بینی حلقه ای را که نشسته اند و همچنان به سخنرانی گوش می دهند، که گویا پرنده ای بر سرشان نشسته است، آن حلقه ی سخنرانی حسین بن علی(علیهما السلام) است.
خطابه های کوتاه، همراه با داستان و شعر و مثل های زیبا با هنرمندی های زیرکانه می تواند جوانان را به خود نزدیک کند.
باید دقت داشت که سخنرانی ها نباید تکراری باشد، چرا که در روایت می خوانیم، در مسجد نمازگزار باید علم تازه بیاموزد. «عِلْماً مُسْتَطْرَفا»[17] در مسجد باید علم تازه یاد بگیرید یعنى باید هر روز امام جماعت حرف نو بزند و اگر سخنرانی تکراری داشته باشد، برای جوانان جذّابیت نخواهد داشت.
امام جماعت باید اهل مطالعه باشد، تا بتواند سخنرانی های پرمحتوایی برای مردم به ویژه جوانان داشته باشد.
کتابنامه :
1. قرائتی، محسن، پرتویی از اسرار نماز، چاپ بیست و چهار، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1389ق، ص: 217
2. إبن بابویه(صدوق)، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، علی اکبر غفاری، چاپ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1413ق، ج 2، ص 623.
3. رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه(صبحی صالح)، چاپ اول، قم، هجرت، 1414ق، خطبه 108، ص 156.
4. متقی هندی،علاء الدین علی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال مکتبه الرساله، بیروت، 1409ق، ج11، ص 475.
5. سوره یوسف، آیه 22
6. سوره قصص، آیه 14
7. إبن أبی زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبه النعمانی، مصحح علی اکبر غفاری، چاپ اول، تهران، نشر صدوق، 1397ق، ص188.
8. سوره مبارکه طه، آیه 31
9. إبن أثیر، الکامل فی التاریخ، چاپ اول، بیروت، دار صادر ، بیروت، 1385/1965، ج2، ص 300.
10. إبن سعد، محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبد القادر عطا، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1410ق، ج2،ص257.
11. إبن أثیر، عز الدین بن الأثیر أبو الحسن على بن محمد الجزرى، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، 1409ق، ج4، ص 405
12. ابن سعد، همان، ج3، ص 87.
13. سوره نساء ، آیه 58
14. سوره نساء، آیه 63
15. سوره آل عمران، آیه 138
16. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، مصحح علی شیری، چاپ اول، بیروت، دارالفکر، 1415ق، ج14، ص 179.
17. إبن شعبه حرّانی، حسن بن علی، تحف العقول، تصحیح علی اکبر غفاری، چاپ دوم، قم، جامعه مدرسین، 1404ق، ص 235.