ولایت شرط قبولی عبادت
۱۳۹۴/۰۲/۰۸

بسم الله الرحمن الرحیم

ولایت شرط قبولی عبادت

انگیزه سازی

ابی سلمی، چوپان پیامبر اکرم6 می‌گوید: از رسول خدا6 شنیدم که می‌فرمود: شبی که به معراج برده شدم خداوند (جل ثنائه) به من فرمود:

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیهِ مِنْ رَبِّهِ؛[1] (ایمان آورد رسول به آنچه از طرف پروردگارش به سوی او نازل شد.)

من هم گفتم: وَ الْمُؤْمِنُونَ؛[2] (و مؤمنین نیز ایمان آوردند). خداوند فرمود: راست گفتی ای محمد؛ چه کسی را برای امتت جانشین خود قرار داده‌ای؟ گفتم: بهترین از امتم را. خداوند فرمود: علی بن ابیطالب7 را. گفتم: بله.

خداوند فرمود: ای محمد6! من اطلاعی دقیق از زمین و احوال آن دارم، پس تو را از روی آن برگزیدم و اسمی از اسامی خودم را برای تو جدا کردم و به خاطر همین در هیچ جایی مرا یاد نمی‌کنند، مگر اینکه ذکر تو هم با من خواهد بود؛ من محمود هستم و تو هم محمد. و علی7 را هم انتخاب کرده و برای او هم اسمی از اسامی خود جدا کردم؛ من أعلی هستم و او هم علی.

ای محمد6! من تو را و علی و فاطمه و حسن و حسین:  را از سنخ نور خود خلق کردم و ولایت شما را بر اهل آسمان و زمین عرضه کردم. پس هر کس ولایت شما را قبول کند نزد من از مؤمنین خواهد بود و هر کس منکر ولایت شما شود نزد من از کافرین خواهد بود.

یَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَنِی حَتَّى یَنْقَطِعَ أَوْ یَصِیرَ کَالشَّنِ‏ الْبَالِی‏ ثُمَّ أَتَانِی جَاحِداً لِوَلَایَتِکُمْ مَا غَفَرْتُ لَهُ حَتَّى [یُقِرَّ] بِوَلَایَتِکُمْ.

 ای محمد6! اگر بنده‌ای از بندگانم، مرا آن‌چنان عبادت کند که تکه تکه شود یا همچون مُشک پوسیده گردد، سپس نزد من آید در حالی که ولایت شما را نداشته باشد، او را وارد بهشت نخواهم کرد مگر اینکه به ولایت شما اقرار کند.

بعد از این، خداوند متعال فرمود: ای محمد6! آیا دوست می‌داری که اهل‌بیت و جانشینان خود را ببینی؟ گفتم: بله پروردگارا. پس فرمود: نگاه کن به جانب راست عرشم. من نگاه کرده و دیدم علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و مهدی: را که در اوج نور بودند در حالی که همگیِ آن‌ها در حال نماز بودند و مهدی7 در وسط آنها مانند ستاره‌ای فروزان، «کوْکبٌ دُرِّی»[3] درخشش داشت.

پس خداوند متعال فرمود: ای محمد6! اینان حجت‌های من می‌باشند و مهدی7 هم انقلاب کننده‌ای از عترت توست که خون خواه عترت تو می‌باشد؛ قسم به عزت و جلالم، مهدی7 امام واجب الاطاعت برای دوستان من می‌باشد و او کسی است که از دشمنان من انتقام می‌گیرد.[4]

 

اقناع اندیشه

همان‌گونه که عرض شد، تنها راه دست یافتن به غفران خداوند و بهشت الهی، قبول نمودن ولایت اهل‌بیت عصمت: است و بدون ولایت اهل‌بیت: هیچ عملی مورد قبول خداوند نخواهد بود.

 قبول نکردن ولایت امیرالمؤمنین علی7 و امامان معصوم:، قبول نکردن ولایت رسول خدا و نیز نپذیرفتن ولایت خداوند متعال است زیرا کسی که ولایت ائمه اطهار: را نپذیرد یکی از مهمترین دستورات خداوند را زیر پا گذاشته است و آن دستوری است که در آیه 59 سوره نساء فرموده است:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم.[5]

اى کسانى که ایمان آورده‏اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید.

عمل نکردن به دستورات کلیدی پیامبر نیز عواقب خطرناکی را به دنبال دارد. همان‌طور که قرآن کریم می‌فرماید:

قُلْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یحُِبُّ الْکَافِرِینَ.[6]

بگو: «خدا و پیامبر [او] را اطاعت کنید.» پس اگر روی‌گردان شدند، قطعاً خداوند کافران را دوست ندارد.

و نیز نتیجه  کفر را این‌گونه می‌فرماید:

وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ.[7]

خدا به مردان و زنانِ منافق و کافران، آتش جهنّم را وعده داده است. در آن جاودانه‏اند. آن [آتش‏] براى ایشان کافى است، و خدا لعنتشان کرده و براى آنان عذابى پایدار است.

اما نکته‌ای که بسیار مهم است این است که چه کسانی شیعه هستند و شرایط شیعه بودن چیست و در حقیقت چه کسانی به فرمان خداوند و امر پیامبر عمل نموده‌اند.

در روایات، خصوصیات متعددی برای شیعه بودن ذکر شده است. به دلیل وسعت این دسته از روایات، مجال مطرح نمودن همه آن‌ها در این مقال وجود ندارد. لذا برخی از این روایات که جامع‌تر بوده و صفات بیشتری را مطرح می‌نماید، در اینجا ذکر می‌نماییم. شما مؤمنین می‌توانید برای مطالعه روایات بیشتر در این زمینه به کتاب شریف صفات الشیعه نوشته عالم بزرگوار، شیخ صدوق; مراجعه فرمایید.

1. جابر، در حدیثی از امام باقر7 گوید: ایشان به من فرمود: اى جابر، آیا کسى که خود را شیعه ببیند، همینش بس باشد که دوستى ما خاندان را دارد؟ به خدا شیعه ما نباشد جز کسى که از خدا بپرهیزد و او را فرمان برد. شیعه‏هاى ما شناخته نمى‏شوند جز به نشانه تواضع و خشوع و امانت‏دارى و کثرت یاد خدا و روزه و نماز و نیکى کردن به پدر و مادر و وارسى حال همسایگان از درویشان و مستمندان و بدهکاران و یتیمان و راستگوئى و خواندن قرآن و نگه داشتن زبان از مردم جز به ذکر خیر و آنها امین در میان خویشان خود هستند در هر چیز.

جابر گوید: من گفتم: یابن رسول الله، امروزه ما کسى را بدین‌سان نشناسیم، فرمود: اى جابر، مبادا روش‌هاى مردم تو را به این عقیده کشد که براى مرد همین بس باشد که گوید: من على7  را دوست دارم و پیرو او هستم و سپس با این گفته زبانى عملی همراه نباشد، اگر گوید: من رسول خدا6 را دوست دارم و رسول خدا6 بهتر از على7  است و سپس پیروى از شیوه او نکند و به روش او کار نکند دوستى او براى وى سودى ندهد. از خدا بپرهیزید و براى خدا کار کنید. به راستى که میان خدا و هیچ کس نسبت خویشاوندى نیست. دوست‏ترین بنده‏ها نزد خداوند (عز و جل) و ارجمندترین‏شان نزد او، با تقواترین و مطیع‏ترین آنها است نسبت به او.

اى جابر، به خدا قسم! نتوان نزدیک شد به خداوند (تبارک و تعالى) جز به اطاعت. با ما برات آزادى از دوزخ نیست و احدى را بر خدا حجتى نیست. هر که مطیع خدا است، دوست ما است و هر که نافرمان خدا است دشمن ما است. نتوان به ولایت ما رسید جز با عمل و ورع.[8]

2. امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: شیعیان ما کسانى باشند که براى ولایت ما به یکدیگر بخشش کنند و در راه دوستى ما با یک دیگر دوستى نمایند و براى زنده کردن امر ما به دیدار یکدیگر روند، اگر خشم کنند ستم نکنند و اگر راضى باشند اسراف نورزند، مایه برکت همسایگانند و با معاشرین خود سِلم و صفا دارند.[9]

3. حضرت امیر المؤمنین7 فرمود: اى نوف، خدا ما را از طینت نورى آفریده و شیعیان ما را از طینت ما آفرید پس هر گاه روز قیامت بیاید به ما مى‏پیوندند. نوف می‌گوید: عرض کردم یا امیر المؤمنین7 ، شیعیانت را براى من تعریف فرمائید. حضرت به صِرف یادآورى شیعیانش گریه کرد.

بعد فرمود: اى نوف! شیعیان من به خدا مردمان شکیبا و دانشمند نسبت به خدا و دین خدایند، به طاعت و امر خدا عمل می‌کنند، هدایت‏کنندگان به دوستى خدایند، یاوران بندگان خدایند، همنشین پارسایانند، از اثر شب‏زنده‏دارى رنگ چهره‏هایشان زرد است، چشمان‏شان از گریه ضعیف است، لب‌هایشان از ذکر خدا خشک است، شکم‌هایشان از روزه گرفتن به پشت چسبیده، آثار خداپرستى از چهره‏هایشان درخشان است، قصدشان گوشه‏گیرى از مردم است، چراغ‌هاى تاریکى‏ها باشند، گل‌هاى خوشبوى قبیله و فامیل‏شان باشند.

هیچ‌گاه مسلمانى را دشمن ندارند و در جستجوى عیب‌هاى مردم نیستند. شرّشان به کسى نمی‌رسد، دلهایشان افسرده است، نفس‏هاى عفیف و پاک دارند، خواسته‏هایشان سبک است. آنان از مردم در زحمت و رنجند و مردم از آنها در آسایشند، پس ایشان خردمندانى هستند که افسرده خاطرند، و مردان نجیب و شایسته‏اند، ایشان رغبت‏کنندگان به خدا و فرارکنندگان از گناهند.

اگر حاضر شوند شناخته نمى‏شوند و اگر غایب شوند کسى آنان را جستجو نمی‌کند، اینان شیعیان پاک منند و برادران گرامى من باشند. آگاه باشید که چقدر دلباخته و عاشق آنهایم.[10]

این روایات نمونه‌ای از روایات فراوانی است که صفات و شرایط شیعه بودن را بیان می‌نمایند. از مجموع روایات این‌گونه به نظر می‌رسد که پس از قبولی اصول دین، هرکس که تلاش بیشتری برای رعایت فرامین الهی مبذول بدارد و در مسیر پیامبر و اهل‌بیت عصمت: بیشتر و سریعتر قدم بردارد، به معیارهای تشیّع نزدیک‌تر شده است و در واقع شیعه کسی است که تمام توان و تلاش خویش را در این مسیر به کار ببندد و این تلاش است که برای خداوند متعال و پیامبر و اهل‌بیت: اهمیت دارد، چنانچه قرآن کریم می‌فرماید:

وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی.[11]

و اینکه براى انسان (بهره‌ای) جز حاصل تلاش او نیست.

فلذا روایات مذکور و روایاتی مانند:

لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ لَا تَتَحَدَّثُ الْمُخَدَّرَاتُ بِوَرَعِهِ فِی خُدُورِهِن‏.[12]

از شیعیان ما نیست کسى که پرده‏نشینان در پشت پرده‏هاى خود از پارسائى او نگویند.

اشاره به همین تلاش و تقوایی دارد که یک شیعه باید داشته باشد. لذا ما که اسماً شیعه هستیم، وظیفه داریم که با تمام توان در مسیر اصلاح خویش قدم برداریم و روز به روز بر ورع و تقوای خود افزوده و با کسب معارف و عمل به آن‌ها موجبات رضایت پروردگار متعال و اولیاء او را فراهم آوریم تا پیرو آن انوار مقدسه بوده باشیم.

 

رفتارسازی

امام باقر یا امام صادق8 فرمودند: خاندانی در بنی اسرائیل بودند که در پی چهل روز عبادت، هر چه از خدا طلب می‌کردند، خداوند به آنها مرحمت می‌فرمود. یکی از آنان به عبادتی چهل روزه پرداخت ولی دعای او پذیرفته نشد. به نزد حضرت عیسی شکایت کرد. حضرت عیسی7 تطهیر نموده و سپس نماز خواند؛ آن‌گاه به درگاه حق دعا کرد. وحی آمد:

یَا عِیسَى إِنَّ عَبْدِی أَتَانِی مِنْ غَیْرِ الْبَابِ الَّذِی أُوتَى مِنْهُ إِنَّهُ دَعَانِی وَ فِی قَلْبِهِ شَکٌّ مِنْکَ فَلَوْ دَعَانِی حَتَّى یَنْقَطِعَ عُنُقُهُ وَ تَنْتَثِرَ أَنَامِلُهُ مَا اسْتَجَبْتُ لَهُ- فَالْتَفَتَ عِیسَى ع فَقَالَ تَدْعُو رَبَّکَ وَ فِی قَلْبِکَ شَکٌّ مِنْ نَبِیِّهِ قَالَ یَا رُوحَ اللَّهِ وَ کَلِمَتَهُ قَدْ کَانَ وَ اللَّهِ مَا قُلْتَ فَاسْأَلِ اللَّهَ أَنْ یَذْهَبَ بِهِ عَنِّی فَدَعَا لَهُ عِیسَى7 فَتَقَبَّلَ اللَّهُ مِنْهُ وَ صَارَ فِی حَدِّ أَهْلِ بَیْتِهِ کَذَلِکَ نَحْنُ أَهْلَ الْبَیْتِ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ عَبْدٍ وَ هُوَ یَشُکُّ فِیناَ.

اى عیسى این بنده‌‏ام از غیر آن بابى که باید نزد من آیند، نزد من آمده. او مرا خوانده در حالى که در نبوّت و پیغمبر بودن تو در شکّ است. بنابراین اگر به اندازه‏اى مرا بخواند که گردنش قطع و بندهایش از هم بگسلد، من دعایش را مستجاب نخواهم کرد. عیسى به وى رو کرده فرمود: پروردگارت را مى‏‌خوانى و در دل خود به پیامبرش شک دارى؟ گفت: اى روح و کلمه خدا، به خدا سوگند همین طور است که مى‏‌فرمائى. از خداوند بخواه که این شک را از دل من بزداید. عیسى براى وى دعا کرد و خداوند از وى پذیرفت، و او در حدّ سایر افراد خاندان خویش قرار گرفت. ما خاندان نیز این چنین هستیم. خداوند عمل بنده‌‏اى را که درباره ما شک دارد قبول نمی‌فرماید.

آری! شک داشتن در ولایت اهل‌بیت: نیز مانع قبولی دعاها و عبادات انسان می‌گردد. البته باید بگوییم که بی‌تقوایی و قدم نگذاشتن در مسیر انجام واجبات و ترک محرمات، اعتقاد به ولایت اهل‌بیت: را سست نموده و از بین خواهد برد.

 

پرورش احساس

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ7 قَالَ: مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةٌ بَیْضَاءُ فَإِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً خَرَجَ فِی النُّکْتَةِ نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ ذَهَبَ ذَلِکَ السَّوَادُ وَ إِنْ تَمَادَى فِی الذُّنُوبِ زَادَ ذَلِکَ السَّوَادُ حَتَّى یُغَطِّیَ الْبَیَاضَ فَإِذَا غَطَّى الْبَیَاضَ لَمْ یَرْجِعْ صَاحِبُهُ إِلَى خَیْرٍ أَبَداً وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «کَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ‏.[13]»[14]

امام باقر7 فرمودند: هر بنده‏ای در دلش نقطه سفیدی است که چون گناهى کند، خال سیاهى در آن پیدا شود، سپس اگر توبه کند آن سیاهى برود، و اگر از گناه دنبال‏گیرى کند، آن سیاهى بیفزاید تا روى سفیدى را بپوشاند، و چون سفیدى پوشیده شد، دیگر صاحب آن دل هرگز بخیر نگراید و همین است، گفتار خداوند (عز و جل): «نه چنین است، بلکه آنچه مرتکب شدند بر دلشان زنگارى بست‏

با توجه به مطالبی که ذکر شد، مشخص می‌گردد که گناه باعث دوری از ولایت اهل‌بیت: و در نتیجه دوری از سعادت می‌گردد. در همین زمینه مناسب است که کلام مقام معظم رهبریK را نیز بیان نماییم.

«نکته‌‌‌ای که فعالان سیاسی، مسئولان، صاحبان قدرت، صاحبان مسئولیت‌های گوناگون و متنفذین، به شدت بایستی مراقب آن باشند، مسئله‌‌‌ی انحراف و فسادپذیری شخصی است. همه‌‌مان باید مراقبت کنیم. انسان‌ها در معرض فسادند، در معرض انحرافند. گاهی لغزش‌های کوچک، انسان را به لغزش‌های بزرگ و بزرگ‌تر و گاهی به پرتاب شدن در اعماق دره‌‌‌هائی منتهی می‌کند؛ خیلی باید مراقب بود. قرآن هشدار داده است. در موارد متعدد، در قرآن این هشدار وجود دارد. یک جا می‌فرماید: «ثمّ کان عاقبة الّذین اساؤا السّوأی ان کذّبوا بأیات اللَّه»[15]؛ عاقبت بعضی از کار‌ها این است که انسان به آن خانه‌‌‌ی بد‌ترین می‌رسد که تکذیب آیات الهی است. یک جا می‌فرماید: «فأعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا اللَّه ما وعدوه»؛[16] خلف وعده‌‌‌ی با خدا کردند، این موجب شد نفاق در دل‌هایشان به وجود بیاید. یعنی انسان گناهی انجام می‌دهد، این گناه انسان را به وادی نفاق می‌کشاند؛ که نفاق، کفر باطنی است. همین جا در قرآن، کافرین و منافقین در کنار هم هستند. در یک آیه‌‌‌ی دیگر می‌فرماید: «انّ الّذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا»[17] اینی که می‌‌‌بینید یک عده‌‌‌ای در مقابل دشمن منهزم می‌شوند، طاقت نمی‌‌‌آورند، نمی‌توانند ایستادگی کنند، به خاطر آن چیزی است که قبلاً از این‌ها سر زده است؛ باطن خودشان را با گناه و با خطا خراب کرده‌‌‌اند. لغزش‌ها انسان را فاسد می‌کند. این فساد، به انحراف در عمل و گاهی به انحراف در عقیده منتهی می‌شود. این هم به مرور پیش می‌‌‌آید؛ دفعتاً پیش نمی‌‌‌آید که ما فکر کنیم یک نفری شب مؤمن می‌خوابد، صبح منافق از خواب بیدار می‌شود؛ نه، به تدریج و ذره ذره پیش می‌‌‌آید.»[18]

آری! کوتاهی در میدان عمل، خساراتی را به بار خواهد آورد که برخی اوقات جبران‌ناپذیر است. مانند مقابله طلحه و زبیر با امیرالمؤمنین7. این خسارات نه تنها برای خود شخص زیان‌بار است، بلکه برای اهل‌بیت: نیز دردآور است. همان‌گونه که در تاریخ، سخن امیرالمؤمنین7 درباره طلحه و برخی کشتگان دشمن بعد از کشته شدن ایشان در جنگ جمل نقل شده است که فرمود:

«أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَکْرَهُ أَنْ تَکُونَ قُرَیْشٌ قَتْلَى تَحْتَ بُطُونِ الْکَوَاکِبِ.»[19]

به خدا قسم میل نداشتم ببینم افراد قریش کشته شده در زیر ستارگان افتاده باشند.

لذا ما شیعیان امیرالمؤمنین علی7 وظیفه داریم که با تلاش خویش، در جهت پیمودن صراط مستقیم که همان راه اهل‌بیت عصمت: است قدم برداریم و با این تلاش و به یاری خداوند، موجبات رضایت خداوند متعال و پیامبر اسلام6 و اهل‌بیت ایشان: را فراهم آوریم.

 

مدح امیرالمؤمنین7

رسول خدا6 فرمود على در آسمان هفتم چون خورشید درخشان روز است و در زمین و در آسمان دنیا چون ماه تابان شب است. در زمین، خدا به على سهمى از فضیلت داده که اگر بر اهل زمین پخش شود همه را فرا گیرد و سهمى از فهم داده که اگر بر اهل زمین پخش شود همه را فرا گیرد. نرمش لوط دارد و خلق یحیى و زهد ایوب و در سخاوت به ابراهیم ماند، خرّمى او چون خرّمى سلیمان است و توانائى او چون توان داود. نامش بر همه پرده‏هاى بهشت نگاشته است. پروردگارم مرا به وجودش مژده داد. این مژده از آن او بود در نزد من. على نزد حق ستوده است و نزد فرشتگان تزکیه‏ شده. خاص من است و اعلان من و چراغ من است و بهشت من و یارم. پروردگارم مرا بدو مأنوس کرد و از او در خواست نمودم که پیش از من جانش نستاند و درخواست کردم که پس از من به فیض شهادت جانش را رباید. من در بهشت در آمدم و دیدم حوریان على بیش از برگ درختان است و کاخ‌هاى على به شماره افراد انسان. على از من است و من از على. هر که او را دوست دارد مرا دوست داشته‏.

دوستى على نعمت است و پیروى او فضیلتى است که فرشتگان بدان معتقدند و صالحان جن گرد اویند. پس از من کسى بر زمین گام ننهاده جز آنکه على بهتر از او است. عزت است و افتخار و دلیل راه. نه سخت است و نه شتابکار و نه سهل‌انگار بر تباهى و نه عناد وَرز، زمین او را برداشته و گرامى داشته.

پس از من گرامى‏تر از وى از شکم مادرى بر نیامده و به هر جا فرود آمده است میمنت داشته، خدا بر وى حکمت فرو فرستاده و فهمش در بر کرده. فرشتگان با وى همنشین باشند و آن‌ها را ببیند و اگر پس از من به کسى وحى میشد، به او وحى می‌رسید. خدا به وجود او محفل‌ها را زیور کرده و قشون‌ها را گرامى داشته و بلاد را ارزانى عطا کرده و لشکرها را عزیز ساخته. مَثََلش مَثَل خانه محترم خداست، به دیدنش روند و به دیدن کسى نرود و همانند ماه است که چون برآید بر هر تاریکى پرتو افکَنََد و چون خورشید که چون طلوع کند روشن سازد، خدایش در کتاب خود ستوده و به آیات خویش مدح نموده و وصف آثارش کرده و در منازلش روان ساخته. او تا زنده است گرامى است و در مردن به شهادت سعادتمند است.[20]



[1] البقره، آیه 285

[2] همان

[3] النور، آیه 35

[4] محمد بن الحسن الطوسی،الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة، النص، ص: 148

[5] النساء، آیه 59

[6] آل عمران، آیه 32

[7] التوبه، آیه 68

[8] محمد بن علی بن بابویه، صفات الشیعة، ص: 13

[9] محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏2 ؛ ص236

[10] محمد بن الحسن الطوسی، الأمالی، النص، ص: 576

[11] النجم، آیه 39

[12] محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 79

[13] المطففین، آیه14

[14] محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 273

[15] الروم، آیه 10

[16] التوبه، آیه 77

[17] آل عمران، آیه 155

[18] خطبه‌های نماز جمعه‌ی‌ تهران ۱۳۸۸/۰۶/۲۰

[19] محمد بن الحسین الشریف الرضی، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 337

[20] محمد بن علی بن بابویه، الأمالی ، متن، ص: 9