مرورى برتاریخ ولادت صدیقه کبری، فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
۱۳۹۴/۰۱/۱۶

آنچه مى‏خوانید پژوهشى است کوتاه در باره تاریخ ولادت حضرت صدیقه طاهره، حضرت فاطمه علیهاالسلام که سالها پیش انجام شده است و اینک با اصلاحاتى اندک تقدیم مى‏شود. روشن است که این موضوع، پژوهشى بیش از این مى‏طلبد، اما همین مقدار مى‏تواند تصویرى کلى از این مسأله به دست دهد.

آنچه مى‏خوانید پژوهشى است کوتاه در باره تاریخ ولادت حضرت صدیقه طاهره، حضرت فاطمه علیهاالسلام که سالها پیش انجام شده است و اینک با اصلاحاتى اندک تقدیم مى‏شود. روشن است که این موضوع، پژوهشى بیش از این مى‏طلبد، اما همین مقدار مى‏تواند تصویرى کلى از این مسأله به دست دهد.
این مقاله تلاش مى‏کند بررسى کوتاهى در باره تاریخ ولادت آن حضرت (سلام الله علیها) و در نتیجه سنّ ازدواج و مدت عمر شریفش داشته باشد. گرچه شخصیت بانوى بزرگى چون فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و تبیین آن متکى بر صحت و سقم نتایج این گونه مباحث نیست، ولى نشان دادن واقعیات علمى، حتى اگر هیچ اثر مستقیم عملى نیز نداشته باشد، امرى مطلوب است. اعمال خاص و ادعیه ویژه‏اى که معمولاً در تعظیم چنین مناسبتهایى وارد شده است، و لزوم وحدت رویه جامعه اسلامى در بزرگداشت و تجدید عهد با اولیاى دین (علیه السلام)، تأکیدى است بر مفید بودن این دست مباحث.
از میان هزاران شاهد گویایى که بر مظلومیت اهل‏بیت (علیه السلام) گواهى مى‏دهد، همین اختلاف نظرهایى است که در باره تاریخ ولادت و رحلت و مدت امامت و عمر آن بزرگواران بر جاى مانده است. این، نه یعنى نادیده‏انگاشتن تلاشهاى طاقت‏فرساى علماى متعهد و مورخان دلسوزى که خود از این رهگذر، دلى پردرد دارند، بلکه اشاره به ظلم تاریخ و تاریخ‏پردازانى است که یک نگاه اجمالى به تألیفاتشان نشان مى‏دهد چگونه در وصف حاکمان جور و عمّال آنان و خصوصیات زندگى شخصى بسیارى کسان که حتى برخى از آنان ارزش نام بردن نیز ندارند، به تفصیل قلم‏فرسایى کرده‏اند و در تطهیر دستگاه ستم آنان، سخنها رانده‏اند و تاریخ را بر مذاق ستمکاران نوشته‏اند، ولى از مظلومان تاریخ و بویژه از بزرگان شیعه یا سخنى نگفته‏اند و یا به اشارت رفته‏اند و یا خائنانه و یا جاهلانه دست به تحریف چهره آنان آلوده‏اند. اینجاست که دستهاى پیدا و نهان سلطه را در محو یاد و فکر و منطق و حتى نام بزرگان شیعه بویژه امامان معصوم (علیه السلام) در گوشه گوشه تاریخ به خوبى مى‏توان دید. وقتى چهره‏اى چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) که بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اولین انسان کامل و زندگى او پرجاذبه‏ترین قطعه تاریخ است، قبر مبارکش سالهاى سال از دیدگان عموم به جز خواصى چند، مخفى باشد و آوردن نام او بر زبان جرمى نابخشودنى به شمار آید تا جایى که کسى چون ابوالحسن بصرى که خود در نظر حکومت وقت، قرب و منزلتى نیز داشت، بگوید که ما به على(علیه السلام) با کُنیه «ابوزینب» (پدر زینب) اشاره مى‏کردیم. یعنى از بردن نام حضرت باک داشتند، و وقتى پاره تن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با آن منزلت و مقامى که نزد پدر خویش داشت و فاصله رحلت پدر بزرگوارش تا شهادت او به صد روز نیز نمى‏رسد، حتى در مورد محل خاکسپارى‏اش، نظرى قاطع نمى‏توان داد، آن وقت در مورد سایر حضرات ائمه(علیه السلام) مطلب پرواضح خواهد بود. اگر نبود فداکارى و تلاش همه جانبه عالمان و راویان و فقیهان شیعه، امروز ما جز اندکى از زوایاى زندگى امامان شیعه(علیه السلام) و بزرگان اهل‏بیت(علیه السلام) نمى‏دانستیم.
تلاش حاکمان جور و واعظان دربار و تاریخ‏نویسان قلم بمزد، در از میان بردن نقش و نام و یاد اهل‏بیت (علیه السلام) را، از این جمله على(علیه السلام) به خوبى مى‏توان دریافت:
کُلُّ حِقْدٍ حَقَدَتْهُ قُرَیْشُ على‏ رسولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) أَظْهَرَتْهُ فیَّ وَ سَیُظْهِرُها فی وُلْدی مِنْ بَعْدی. ما لی وَ لِقُرَیْشَ؟! اِنّما وَتَرْتُهُمْ بِامْرِ اللَّهِ وَ اَمْرِ رَسُولِهِ، اَفهَذا جَزاءُ مَنْ أطاعَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اِنْ کانُوا مُسْلِمینَ؟!
همه کینه‏اى را که قریش نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) داشت درباره من آشکار ساخت و آن را بعد از من، به فرزندانم نشان خواهد داد. مرا با قریش چه کار! من فقط به دستور خدا و پیامبرش از اینان انتقام گرفته و برخورد کردم. آیا اگر اینان مسلمانند، این پاداش کسى است که اطاعت خدا و پیامبرش را نموده است؟!
و یا سخن دیگر امیرالمؤمنین(علیه السلام) که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حتى اگر فرزند پسرى نیز بعد از خود داشت، حکومت را به او نمى‏دادند، چون از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دل خوشى نداشتند و در صدد محو چهره او و اهل‏بیتش بودند.
این در حالى بود که آنان براى وصول به اهداف شوم خویش حدّ و مرزى نمى‏شناختند و حتى از افترابستن به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و جعل حدیث و ساختن چهره‏اى دلخواه براى خود یا ناصالحانى که تأمین کننده خواست آنان بودند دریغ نمى‏کردند.
 

اختلاف گفته‏ها در تاریخ ولادت
اختلاف نظرى که در باره مدت عمر حضرت فاطمه(س) وجود دارد بیشتر ناشى از اختلاف در تاریخ ولادت آن حضرت(س) است؛ زیرا هرچند در خصوص تاریخ دقیق شهادت حضرت(س) نیز نظریات چندى ابراز گردیده ولى فاصله‏اى که میان این نظریات است، چندان نیست و حداقل و اکثر آن به یک سال نمى‏رسد (حداکثر 8 ماه و حداقل 45 روز)، ولى اختلاف‏آرا در سال تولد آن حضرت(س) زیاد است و فاصله حداقل و اکثر آن به حدود 17 سال مى‏رسد! یعنى حداقل سنّى که براى حضرت(س) هنگام رحلت ذکر شده 18 سال و حداکثر 35 سال است.
این گفته‏ها با محور قرار دادن تاریخ بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در سن 40 سالگى و 13 سال قبل از هجرت، به دو بخش تقسیم مى‏گردد. عده‏اى ولادت حضرت(س) را پیش از مبعث مى‏دانند و دسته‏اى بعد از آن.

دسته اول: پیش از بعثت
حداکثر تاریخى که در این بخش از نظرها، یعنى ولادت فاطمه(س)، پیش از بعثت، وجود دارد، 12 سال است که بدین ترتیب، عمر حضرت(س) به 35 سال مى‏رسد! بعضى آن را سال هفتم قبل از مبعث دانسته‏اند که بنابراین، سنّ حضرت(س) هنگام شهادت 30 سال خواهد شد، و عده‏اى دیگر رحلت آن حضرت(س) را در 29 سالگى یعنى 6 سال پیش از بعثت شمرده‏اند.
برخى نیز تصریح به 28/5 سال کرده‏اند که البته قابل جمع با 29 سال و 28 سال است. برخى نیز 25 سال را ذکر کرده‏اند.
ولى آنچه که در میان مورخان اهل سنت، بیشتر شهرت دارد سال پنجم قبل از مبعث است. چنان که عده‏اى نیز همین نظریه را با تصریح به همزمانى آن با سال تجدید بناى کعبه یعنى سال پنجم پیش از مبعث نموده‏اند.
بر طبق این قول، فاطمه(س) هنگام شهادت 28 سال بوده است. برخى نیز سنّ 27 سال را ذکر کرده‏اند.

دسته دوم: بعد از بعثت
این بخش از نظرها، ولادت فاطمه(س) را مربوط به بعد مبعث دانسته‏اند، و تقریباً در این دسته، سه گفته وجود دارد:
سال نخست بعثت:
این گفته عده‏اى است که سال نخست بعثت را سال تولد قرار داده‏اند و هر چند بعضى آن را در 41 سالگى سنّ شریف رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نوشته‏اند ولى ظاهراً منظورشان همان سال اول بعثت است. چون برخى اینان تصریح کرده‏اند که در رأس 41 سالگى بوده است و لذا خود نتیجه گرفته‏اند که بر این اساس، سنّ حضرت فاطمه(علیه السلام) هنگام رحلت 23 سال بوده است. البته ما در میان صاحب‏نظران شیعه کسى که این قول را پذیرفته باشد نیافتیم.
سال دوم بعثت:
گفته دوم که طرفداران بزرگى چون شیخ‏مفید دارد، ولادت را در 20 جمادى‏الآخره سال دوم بعثت مى‏داند. چنان که مرحوم سید بن‏طاووس به نقل از کتاب حدائق الریاض شیخ مفید آورده است.
و نیز خود شیخ مفید در رساله مسارّ الشیعه به این مطلب تصریح کرده است:
و فى الیوم العشرین منه، سنة اثنتین من المبعث، کان مولد السیّدة (مولاتنا خ.ل) الزهراء فاطمة بنت رسول اللَّه(علیهماالسلام) و هو یوم شریف یتجدَّد فیه سرور المؤمنین و یُستحبّ فیه التطوع بالخیرات و الصدقة على المساکین؛
ولادت حضرت فاطمه زهرا، دختر رسول خدا که سلام بر آنها باد، در روز بیستم از این ماه (جمادى‏الاخر) از سال دوم مبعث بوده است. و آن روز شریفى است که خوشحالى مؤمنان تجدید مى‏شود و در این روز انجام دادن خیرات و پرداخت صدقه به تنگدستان مستحب است.
کفعمى نیز در کتاب مصباح خود، همین گفته را ترجیح داده است و گفته سوم را که خواهد آمد با تعبیر «گفته شده» بیان کرده است.
شیخ طوسى در ضمن بیان مناسبتهاى ماه جمادى‏الاخر این عبارت را آورده است:
فى الیوم العشرین من جمادى الآخرة سنة اثنتین من المبعث، کان مولد فاطمه(علیه السلام) فی بعض الروایات، و فی روایة أخرى سنة خمس من المبعث و العامة تروی انّ مولدها قبل المبعث لخمس سنین؛
ولادت فاطمه(علیه السلام) بر اساس برخى روایات، روز 20 ماه جمادى‏الآخره از سال دوم مبعث آمده، و در روایتى دیگر، سال پنجم ذکر شده است و اهل سنّت روایت مى‏کنند که ولادت حضرت(س) 5 سال پیش از مبعث بوده است.
مرحوم شیخ‏عباس قمى، این قول را ظاهراً نظر اکثر علماى شیعه مى‏داند.
بنابراین، تنها شیخ مفید است که با جزم، به این قول تصریح کرده است، که بر اساس آن، حضرت فاطمه(س) در 21 سالگى رحلت فرموده است.
سال پنجم بعثت:
گفته سوم که به نظر مى‏رسد مشهور میان علماى شیعه است، (البته برخى از علماى اهل سنت نیز قایل به آن شده‏اند) و روایات چندى نیز بر آن دلالت دارد، سال پنجم بعد از مبعث را هنگام ولادت مى‏داند.
در میان معتقدان به این نظر، از شخصیتهایى چون ابن‏ابى‏الثلج بغدادى، متوفاى 325 هجرى، مرحوم کلینى، متوفاى 328 یا 329، محمد ابن‏جریر طبرى امامى، صاحب کتاب دلائل الامامة، ابن‏شهر آشوب در کتاب المناقب، علامه طبرسى در کتاب تاج‏الموالید.
و شیخ بهایى در کتاب توضیح المقاصد مى‏توان نام برد.
در نتیجه بیشتر مورخان اهل سنت، تاریخ ولادت را قبل از بعثت مى‏دانند ولى مصادر شیعى آن را مربوط به بعد از آن دانسته‏اند و در هر دو دسته، سال پنجم قبل از مبعث یا بعد از آن، از شهرت بیشترى برخوردار است.

ارزیابى گفته‏ها:
آنچه گذشت اشاره‏اى اجمالى به نظرهاى مطرح شده در باره تاریخ ولادت فاطمه(س) بود. اما اینکه کدام یک از گفته‏هاى یادشده به واقع نزدیکتر است پرسشى است که در این بخش به اجمال به آن مى‏پردازیم.
ابتدا باید روشن شود که آیا ولادت، قبل از مبعث بوده است چنان که مفاد نظریات دسته اول بود، یا بعد از آن؟
چنان که ملاحظه شد کسانى از اهل سنت که در این زمینه سخن گفته‏اند جز معدودى از آنان، معتقدند وقوع آن قبل از بعثت بوده است. برخى نویسندگان شیعه نیز این قول را ترجیح داده و در تأیید آن به این مسأله فقهى اشاره کرده‏اند که حدّ اکثر سن باردارى زنان 50 سالگى است و اگر تاریخ ولادت را مربوط به بعد از مبعث بدانیم، در آن برهه، سن حضرت خدیجه(س) به حدود 60 سال مى‏رسیده است.
اینکه علت این اتفاق نظر در میان بیشتر مورخان اهل سنت چه بوده است و چرا تاریخ ولادت را قبل از بعثت مى‏دانند؟ خود مسأله‏اى است قابل بحث. آیا صرفاً یک نقل تاریخى است که آنان بازگو کرده‏اند، یا استنباطى است که مثلاً با توجه به همین فرع فقهى داشته‏اند؟ به هر روى، این دسته از گفته‏ها را نمى‏توان تصدیق کرد زیرا:
نخست اینکه، اختلاف و تناقضى که بین آنهاست موجب ضعف آنها مى‏شود.
دوم اینکه، به مصداق «اهلُ‏البیت اَدْرى‏ بِما فِى البیتِ»، طبیعت چنین قضایایى ایجاب مى‏کند که گفته فرزندان و نزدیکان خود فاطمه(س) ملاک قرار گیرد، و چنان که خواهد آمد مفاد روایات وارده از اهل‏بیت(علیه السلام) غیر از این است.
سوم اینکه، در موارد متعددى از متون تاریخى و روایى گزارش شده است که حداقل، بعضى از فرزندان خدیجه(س)، بعد از مبعث متولد شده‏اند.
و مى‏دانیم که حضرت زهرا(س)، آخرین فرزند خدیجه(س) بوده است.
البته برخى مورخان اهل سنت، رقیّه را کوچکترین آنها شمرده‏اند، ولى مؤلف تاریخ الخمیس، در ضمن دلیلى که مى‏آورد ولادت رقیّه را قبل از ام‏کلثوم مى‏داند، در نتیجه حضرت زهرا(علیه السلام) آخرین فرزند خواهد بود، چون ولادت ام‏کلثوم قبل از آن حضرت(س) بوده است. چنان که ابن‏عبدالبرّ نیز همین را در کتاب استیعاب در شرح حال خدیجه(س) آورده است.
البته در اینکه زینب و رقیه و ام‏کلثوم، واقعاً دختران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده‏اند یا بزرگ شده در خانه حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم)، برخى بحث و مناقشه کرده‏اند و اینک ما را با آن کارى نیست.
چهارم اینکه، برخى از علماى اهل سنت نیز چنان که گذشت، تاریخ آن را بعد از مبعث مى‏دانند.
پنجم اینکه، این موضوع را بسیارى از محدثان و مورخان سنّى نیز آورده‏اند که انعقاد باردارى حضرت خدیجه(س) بعد از آن بود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در معراج از میوه بهشتى میل نمود.
لذا نویسنده تاریخ الخمیس بعد از ذکر پاره‏اى از این روایات مى‏گوید: مقتضاى آنها این است که ولادت فاطمه(س) بعد از بعثت بوده است، زیرا معراج بعد از بعثت واقع شده است.
برخى چنان که اشاره شد، به استناد نظریه فقهى کسانى چون شهید آیت‏اللَّه صدر که حداکثر سنّ باردارى را براى عموم زنان، بدون تفاوت میان قرشى و غیر قرشى، 50 سال دانسته است.
سال پنجم قبل از مبعث را ترجیح داده‏اند، ولى این نیز تنها مى‏تواند یک استنباط ظنّى باشد، زیرا گرچه عده‏اى از فقهاى شیعه همین نظریه فقهى را در باب حداکثر ابتداى زمان یائسگى قایلند، ولى اکثریت فقها این مبدأ را براى زنان قرشى 60 سالگى مى‏دانند.
علاوه اینکه، این اشکال در صورتى است که بپذیریم حضرت خدیجه(س) در 40 یا 45 سالگى با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرده است؛ چنان‏که مشهور نیز همان 40 سالگى است، و الاّ این استبعاد به کلى مرتفع خواهد شد، زیرا گفته‏هاى دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد و برخى سنین 25، 28، 30 و 35 سالگى را سنّ ازدواج خدیجه(س) شمرده‏اند.
اینها همه در صورتى است که نخواهیم حضرت خدیجه(س) را به عنوان استثنا ذکر کنیم و الاّ تنها براى رفع استبعاد امکان باردارى در چنین سنینى، یادآور مى‏شویم که قرآن کریم بعد از اینکه به همسر ابراهیم (علیه السلام) بشارت ولادت اسحق(علیه السلام) و یعقوب(علیه السلام) فرزند اسحق(علیه السلام) را مى‏دهد، از زبان وى که از روى تعجب سخن مى‏گفت، نقل مى‏کند که:
قالَتْ یا وَیْلَتى‏ أ ألِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلی شیخاً؛
گفت: اى واى! آیا من داراى فرزند مى‏شوم در حالى که پیرم و این شوهرم نیز مسنّ است!
البته باز تکرار مى‏کنیم این را تنها براى رفع استبعاد آوریم.
بنابراین، این دسته از گفته‏ها که محورشان ولادت پیش از مبعث بود، قابل پذیرش نیست و باید آن را ناشى از اشتباه در محاسبه و یا نقل و یا توهم انطباق با یک فرع فقهى و یا علل دیگرى دانست، و آنچه صحیح به نظر مى‏رسد و تقریباً مورد اتفاق بین مورخان و محدثان شیعه است، ولادت بعد از مبعث است که سه احتمال در مورد آن ذکر شد؛ سال اول، سال دوم و سال پنجم.

------------------------

فهرست منابع:

انساب الاشراف: احمد بن‏یحیى بن‏جابر «بلاذرى»، قرن سوم، تحقیق محمدباقر محمودى، چاپ اول، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1394ه.ق.
الاستیعاب: یوسف بن‏عبداللَّه «ابن‏عبدالبرّ»، مطبعة دائرةالمعارف، حیدرآباد، 1336ه.
الاقبال بالاعمال الحسنة فیما یعمل مرّة فى السنة: على بن‏موسى بن‏جعفر بن‏طاووس، م‏664ق، تحقیق جواد قیّومى اصفهانى، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1416ق، قم.
الامالى: محمد بن‏محمد بن‏نعمان «شیخ مفید»، م 413ق، تحقیق حسین استاد ولى و على‏اکبر غفارى، منشورات جماعة المدرسین فى الحوزة العلمیة، 1403ق، قم.
بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار: محمدباقر مجلسى، م 1111ق، چاپ سوم، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403ق.
البدء و التاریخ: ابن‏زید احمد بن‏سهل‏المطهر بن‏ظاهر المقدسى، م 355ه' دار صادر، 1988م، بیروت.
تاج الموالید فی موالید الائمة و وفیاتهم: ابوعلى فضل بن‏حسن طبرسى، م 548ق، ضمن مجموعه نفیسه، چاپ اول، مکتبه بصیرتى، قم، بى‏تا.
تاریخ الائمه(علیه السلام): ابن‏ابى‏الثلج بغدادى، م‏325ق، ضمن مجموعه نفیسه، چاپ اول، مکتبه بصیرتى، قم، بى‏تا.
تاریخ بغداد: احمد بن‏على «خطیب بغدادى»، م 463ه. دارالکتاب العربى، بیروت، بى‏تا.
تاریخ الخمیس: حسین بن‏محمد بن‏حسن «الدیار بکرى»، م 982ه، مصر، 1382ه، مصر، 1382ه.
تفسیر عیاشى: محمد بن‏مسعود بن‏عیّاش «عیاشى»، قرن سوم، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، انتشارات علمیه اسلامیة، تهران، بى‏تا.
تنبیه الخواطر(مجموعه ورّام): ابولحسین ورّام بن‏ابى‏فراس المالکى الاشترى، م‏605ه'، دارالصعب و دارالتعارف، بیروت.
توضیح المقاصد: محمد بن‏الحسین عاملى «شیخ بهایى»، م 1030ق، ضمن مجموعه نفیسه، چاپ اول، مکتبه بصیرتى، قم، بى‏تا.
حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء: حافظ ابى‏نعیم احمد بن‏عبداللَّه اصفهانى، م 430ه.ق، چاپ پنجم، دارالکتاب العربى، بیروت، 1407ه.ق.
الخصال: محمد بن‏على بن‏حسین بن‏بابویه «صدوق»، م 381ق، تحقیق على‏اکبر غفارى، مکتبة الصدوق، 1389ق، تهران.
الدر المنثور فى التفسیر بالمأثور: جلال‏الدین عبدالرحمن بن‏ابى‏بکر «سیوطى»، افست در چاپخانه اسلامى، تهران، 1377ه.ق.
دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام: قاضى ابوحنیفه، نعمان بن‏محمد تمیمى، م 363ق، تحقیق آصف بن‏على‏اصغر فیضى، دارالمعارف، 1383ق، قاهره.
ذخائر العقبى: حافظ احمد بن‏عبداللَّه «المحب الطبرى»، مکتبة حسام‏الدین قدسى، مصر، 1356ه.ق.
شرح غررالحکم و دررالکلم: جمال‏الدین محمد خوانسارى، تحقیق جلال‏الدین حسینى ارموى، انتشارات دانشگاه تهران، 1346ش.
شرح نهج‏البلاغه: عبدالحمید بن‏أبى‏الحدید، م 656/655ق، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، دار احیاء الکتب العربیة، 1378ق، مصر.
صحیح ترمذى: محمد بن‏عیسى ترمذى، مطبعة بولاق، مصر، 1292ه.
الصحیح من سیرة النبی‏الاعظم(صلی الله علیه و آله و سلم): جعفر مرتضى‏العاملى، چاپ اول، نشر مؤلف، 1403ه.ق، قم.
الصواعق المحرقة: احمد بن‏حجر هیثمى، م 974ه، مکتبة القاهره، چاپ دوم قاهره، 1385ه.
علل الشرایع: محمد بن‏على بن‏حسین بن‏بابویه «صدوق»، م 381ق، المکتبة الحیدریة، 1385ق، نجف.
الفتاوى الواضحة: سیدمحمدباقر صدر، م 1358ش، چاپ سوم، دارالکتاب اللبنانى، و دارالکتاب المصرى، 1977 م، بیروت.
کافى: محمد بن‏یعقوب کلینى، م 329/328ه.ق، چاپ سوم، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1388ه.ق.
کنزالعمّال فى سننن الاقوال و الافعال: علاءالدین حسام‏الدین «متقى هندى»، مؤسسة الرسالة، بیروت 1409ق.
لسان المیزان: احمد بن‏على بن‏حجر عسقلانى، م 857ه، منشورات اعلمى، بیروت، بى‏تا.
مجمع‏البیان فی تفسیر القرآن: ابوعلى فضل بن‏حسن طبرسى، م 548ه. تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1379ه.ق، 1339ش.
مسارّ الشیعة فى مختصر تواریخ الشریعة: محمد بن‏محمد بن‏نعمان «شیخ‏مفید» م 413ه.ق، چاپ اول، کنگره جهانى بزرگداشت هزارمین سال وفات شیخ‏مفید، قم، 1413ه.ق.
مستدرک الصحیحین: محمد بن‏عبداللَّه بن‏محمد «حاکم نیشابورى»، م 405ه، دارالمعرفة، بیروت، بى‏تا.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل: میرزاحسین نورى طبرسى، م 1320ه.ق، چاپ اول، مؤسسة آل البیت(علیه السلام) لاحیاء التراث، 1407ه.ق، قم.
مسند: احمد بن‏محمد بن‏حنبل، م 214ه، دارالفکر، بى‏جا، بى‏تا.
مشکل الآثار: احمد بن‏محمد مصرى «طحاوى»، مطبعة مجلس دائرة المعارف النظامیه، حیدرآباد، 1333ه.
معانى الاخبار: محمد بن‏على بن‏الحسین بن‏بابویه «صدوق»، م‏381ه.ق، تحقیق على‏اکبر غفارى، دارالمعرفة، بیروت، 1399ه.ق.
مقاتل الطالبیین: ابوالفرج على بن‏الحسین بن‏محمد اصفهانى، م 356ه.ق، تحقیق سیداحمد صقر، دارالمعرفة، بیروت، بى‏تا.
مقتل‏الحسین(علیه السلام): موفق بن‏احمد «خوارزمى» م 568ه.ق، تحقیق محمد سماوى، مکتبة المفید، قم، بى‏تا.
من لا یحضره الفقیه: محمد بن‏على بن‏الحسین بن‏بابویه «صدوق» م 381ه.ق، تحقیق على‏اکبر غفارى، چاپ دوم، منشورات جماعة المدرسین فى الحوزة العلمیة، قم، بى‏تا.
منتهى‏الآمال: شیخ‏عباس قمى، م 1359ه، کانون انتشار، تهران بى‏تا.
میزان الاعتدال: محمد بن‏احمد «ذهبى»، مطبعة السعادة، مصر، 1325ه.
میزان الحکمة: محمد محمدى‏رى‏شهرى، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1362ش، قم.
المیزان فی تفسیر القرآن: سیدمحمدحسین طباطبایى، م 1360ش، چاپ سوم، موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1393ق، بیروت.
نهج‏البلاغه: محمد بن‏حسین موسوى، م 404ه، تحقیق صبحى صالح، مرکز بررسیهاى اسلامى، 1395ق، قم.
الوافى: محمدمحسن فیض کاشانى، م 1091ه؛ چاپ اول، مرکز تحقیقات علمى و دینى امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، اصفهان، 1373ش.
وسائل‏الشیعة الى تحصیل مسائل الشریعة: محمد بن‏حسن «حرّ عاملى» م 1104ق، تحقیق عبدالرحیم ربانى شیرازى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، بى‏تا.
------------------------