آنچه مىخوانید پژوهشى است کوتاه در باره تاریخ ولادت حضرت صدیقه طاهره، حضرت فاطمه علیهاالسلام که سالها پیش انجام شده است و اینک با اصلاحاتى اندک تقدیم مىشود. روشن است که این موضوع، پژوهشى بیش از این مىطلبد، اما همین مقدار مىتواند تصویرى کلى از این مسأله به دست دهد.
آنچه مىخوانید پژوهشى است کوتاه در باره تاریخ ولادت حضرت صدیقه طاهره، حضرت فاطمه علیهاالسلام که سالها پیش انجام شده است و اینک با اصلاحاتى اندک تقدیم مىشود. روشن است که این موضوع، پژوهشى بیش از این مىطلبد، اما همین مقدار مىتواند تصویرى کلى از این مسأله به دست دهد.
این مقاله تلاش مىکند بررسى کوتاهى در باره تاریخ ولادت آن حضرت (سلام الله علیها) و در نتیجه سنّ ازدواج و مدت عمر شریفش داشته باشد. گرچه شخصیت بانوى بزرگى چون فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و تبیین آن متکى بر صحت و سقم نتایج این گونه مباحث نیست، ولى نشان دادن واقعیات علمى، حتى اگر هیچ اثر مستقیم عملى نیز نداشته باشد، امرى مطلوب است. اعمال خاص و ادعیه ویژهاى که معمولاً در تعظیم چنین مناسبتهایى وارد شده است، و لزوم وحدت رویه جامعه اسلامى در بزرگداشت و تجدید عهد با اولیاى دین (علیه السلام)، تأکیدى است بر مفید بودن این دست مباحث.
از میان هزاران شاهد گویایى که بر مظلومیت اهلبیت (علیه السلام) گواهى مىدهد، همین اختلاف نظرهایى است که در باره تاریخ ولادت و رحلت و مدت امامت و عمر آن بزرگواران بر جاى مانده است. این، نه یعنى نادیدهانگاشتن تلاشهاى طاقتفرساى علماى متعهد و مورخان دلسوزى که خود از این رهگذر، دلى پردرد دارند، بلکه اشاره به ظلم تاریخ و تاریخپردازانى است که یک نگاه اجمالى به تألیفاتشان نشان مىدهد چگونه در وصف حاکمان جور و عمّال آنان و خصوصیات زندگى شخصى بسیارى کسان که حتى برخى از آنان ارزش نام بردن نیز ندارند، به تفصیل قلمفرسایى کردهاند و در تطهیر دستگاه ستم آنان، سخنها راندهاند و تاریخ را بر مذاق ستمکاران نوشتهاند، ولى از مظلومان تاریخ و بویژه از بزرگان شیعه یا سخنى نگفتهاند و یا به اشارت رفتهاند و یا خائنانه و یا جاهلانه دست به تحریف چهره آنان آلودهاند. اینجاست که دستهاى پیدا و نهان سلطه را در محو یاد و فکر و منطق و حتى نام بزرگان شیعه بویژه امامان معصوم (علیه السلام) در گوشه گوشه تاریخ به خوبى مىتوان دید. وقتى چهرهاى چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) که بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اولین انسان کامل و زندگى او پرجاذبهترین قطعه تاریخ است، قبر مبارکش سالهاى سال از دیدگان عموم به جز خواصى چند، مخفى باشد و آوردن نام او بر زبان جرمى نابخشودنى به شمار آید تا جایى که کسى چون ابوالحسن بصرى که خود در نظر حکومت وقت، قرب و منزلتى نیز داشت، بگوید که ما به على(علیه السلام) با کُنیه «ابوزینب» (پدر زینب) اشاره مىکردیم. یعنى از بردن نام حضرت باک داشتند، و وقتى پاره تن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با آن منزلت و مقامى که نزد پدر خویش داشت و فاصله رحلت پدر بزرگوارش تا شهادت او به صد روز نیز نمىرسد، حتى در مورد محل خاکسپارىاش، نظرى قاطع نمىتوان داد، آن وقت در مورد سایر حضرات ائمه(علیه السلام) مطلب پرواضح خواهد بود. اگر نبود فداکارى و تلاش همه جانبه عالمان و راویان و فقیهان شیعه، امروز ما جز اندکى از زوایاى زندگى امامان شیعه(علیه السلام) و بزرگان اهلبیت(علیه السلام) نمىدانستیم.
تلاش حاکمان جور و واعظان دربار و تاریخنویسان قلم بمزد، در از میان بردن نقش و نام و یاد اهلبیت (علیه السلام) را، از این جمله على(علیه السلام) به خوبى مىتوان دریافت:
کُلُّ حِقْدٍ حَقَدَتْهُ قُرَیْشُ على رسولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) أَظْهَرَتْهُ فیَّ وَ سَیُظْهِرُها فی وُلْدی مِنْ بَعْدی. ما لی وَ لِقُرَیْشَ؟! اِنّما وَتَرْتُهُمْ بِامْرِ اللَّهِ وَ اَمْرِ رَسُولِهِ، اَفهَذا جَزاءُ مَنْ أطاعَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اِنْ کانُوا مُسْلِمینَ؟!
همه کینهاى را که قریش نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) داشت درباره من آشکار ساخت و آن را بعد از من، به فرزندانم نشان خواهد داد. مرا با قریش چه کار! من فقط به دستور خدا و پیامبرش از اینان انتقام گرفته و برخورد کردم. آیا اگر اینان مسلمانند، این پاداش کسى است که اطاعت خدا و پیامبرش را نموده است؟!
و یا سخن دیگر امیرالمؤمنین(علیه السلام) که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حتى اگر فرزند پسرى نیز بعد از خود داشت، حکومت را به او نمىدادند، چون از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دل خوشى نداشتند و در صدد محو چهره او و اهلبیتش بودند.
این در حالى بود که آنان براى وصول به اهداف شوم خویش حدّ و مرزى نمىشناختند و حتى از افترابستن به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و جعل حدیث و ساختن چهرهاى دلخواه براى خود یا ناصالحانى که تأمین کننده خواست آنان بودند دریغ نمىکردند.
اختلاف گفتهها در تاریخ ولادت
اختلاف نظرى که در باره مدت عمر حضرت فاطمه(س) وجود دارد بیشتر ناشى از اختلاف در تاریخ ولادت آن حضرت(س) است؛ زیرا هرچند در خصوص تاریخ دقیق شهادت حضرت(س) نیز نظریات چندى ابراز گردیده ولى فاصلهاى که میان این نظریات است، چندان نیست و حداقل و اکثر آن به یک سال نمىرسد (حداکثر 8 ماه و حداقل 45 روز)، ولى اختلافآرا در سال تولد آن حضرت(س) زیاد است و فاصله حداقل و اکثر آن به حدود 17 سال مىرسد! یعنى حداقل سنّى که براى حضرت(س) هنگام رحلت ذکر شده 18 سال و حداکثر 35 سال است.
این گفتهها با محور قرار دادن تاریخ بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در سن 40 سالگى و 13 سال قبل از هجرت، به دو بخش تقسیم مىگردد. عدهاى ولادت حضرت(س) را پیش از مبعث مىدانند و دستهاى بعد از آن.
دسته اول: پیش از بعثت
حداکثر تاریخى که در این بخش از نظرها، یعنى ولادت فاطمه(س)، پیش از بعثت، وجود دارد، 12 سال است که بدین ترتیب، عمر حضرت(س) به 35 سال مىرسد! بعضى آن را سال هفتم قبل از مبعث دانستهاند که بنابراین، سنّ حضرت(س) هنگام شهادت 30 سال خواهد شد، و عدهاى دیگر رحلت آن حضرت(س) را در 29 سالگى یعنى 6 سال پیش از بعثت شمردهاند.
برخى نیز تصریح به 28/5 سال کردهاند که البته قابل جمع با 29 سال و 28 سال است. برخى نیز 25 سال را ذکر کردهاند.
ولى آنچه که در میان مورخان اهل سنت، بیشتر شهرت دارد سال پنجم قبل از مبعث است. چنان که عدهاى نیز همین نظریه را با تصریح به همزمانى آن با سال تجدید بناى کعبه یعنى سال پنجم پیش از مبعث نمودهاند.
بر طبق این قول، فاطمه(س) هنگام شهادت 28 سال بوده است. برخى نیز سنّ 27 سال را ذکر کردهاند.
دسته دوم: بعد از بعثت
این بخش از نظرها، ولادت فاطمه(س) را مربوط به بعد مبعث دانستهاند، و تقریباً در این دسته، سه گفته وجود دارد:
سال نخست بعثت:
این گفته عدهاى است که سال نخست بعثت را سال تولد قرار دادهاند و هر چند بعضى آن را در 41 سالگى سنّ شریف رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نوشتهاند ولى ظاهراً منظورشان همان سال اول بعثت است. چون برخى اینان تصریح کردهاند که در رأس 41 سالگى بوده است و لذا خود نتیجه گرفتهاند که بر این اساس، سنّ حضرت فاطمه(علیه السلام) هنگام رحلت 23 سال بوده است. البته ما در میان صاحبنظران شیعه کسى که این قول را پذیرفته باشد نیافتیم.
سال دوم بعثت:
گفته دوم که طرفداران بزرگى چون شیخمفید دارد، ولادت را در 20 جمادىالآخره سال دوم بعثت مىداند. چنان که مرحوم سید بنطاووس به نقل از کتاب حدائق الریاض شیخ مفید آورده است.
و نیز خود شیخ مفید در رساله مسارّ الشیعه به این مطلب تصریح کرده است:
و فى الیوم العشرین منه، سنة اثنتین من المبعث، کان مولد السیّدة (مولاتنا خ.ل) الزهراء فاطمة بنت رسول اللَّه(علیهماالسلام) و هو یوم شریف یتجدَّد فیه سرور المؤمنین و یُستحبّ فیه التطوع بالخیرات و الصدقة على المساکین؛
ولادت حضرت فاطمه زهرا، دختر رسول خدا که سلام بر آنها باد، در روز بیستم از این ماه (جمادىالاخر) از سال دوم مبعث بوده است. و آن روز شریفى است که خوشحالى مؤمنان تجدید مىشود و در این روز انجام دادن خیرات و پرداخت صدقه به تنگدستان مستحب است.
کفعمى نیز در کتاب مصباح خود، همین گفته را ترجیح داده است و گفته سوم را که خواهد آمد با تعبیر «گفته شده» بیان کرده است.
شیخ طوسى در ضمن بیان مناسبتهاى ماه جمادىالاخر این عبارت را آورده است:
فى الیوم العشرین من جمادى الآخرة سنة اثنتین من المبعث، کان مولد فاطمه(علیه السلام) فی بعض الروایات، و فی روایة أخرى سنة خمس من المبعث و العامة تروی انّ مولدها قبل المبعث لخمس سنین؛
ولادت فاطمه(علیه السلام) بر اساس برخى روایات، روز 20 ماه جمادىالآخره از سال دوم مبعث آمده، و در روایتى دیگر، سال پنجم ذکر شده است و اهل سنّت روایت مىکنند که ولادت حضرت(س) 5 سال پیش از مبعث بوده است.
مرحوم شیخعباس قمى، این قول را ظاهراً نظر اکثر علماى شیعه مىداند.
بنابراین، تنها شیخ مفید است که با جزم، به این قول تصریح کرده است، که بر اساس آن، حضرت فاطمه(س) در 21 سالگى رحلت فرموده است.
سال پنجم بعثت:
گفته سوم که به نظر مىرسد مشهور میان علماى شیعه است، (البته برخى از علماى اهل سنت نیز قایل به آن شدهاند) و روایات چندى نیز بر آن دلالت دارد، سال پنجم بعد از مبعث را هنگام ولادت مىداند.
در میان معتقدان به این نظر، از شخصیتهایى چون ابنابىالثلج بغدادى، متوفاى 325 هجرى، مرحوم کلینى، متوفاى 328 یا 329، محمد ابنجریر طبرى امامى، صاحب کتاب دلائل الامامة، ابنشهر آشوب در کتاب المناقب، علامه طبرسى در کتاب تاجالموالید.
و شیخ بهایى در کتاب توضیح المقاصد مىتوان نام برد.
در نتیجه بیشتر مورخان اهل سنت، تاریخ ولادت را قبل از بعثت مىدانند ولى مصادر شیعى آن را مربوط به بعد از آن دانستهاند و در هر دو دسته، سال پنجم قبل از مبعث یا بعد از آن، از شهرت بیشترى برخوردار است.
ارزیابى گفتهها:
آنچه گذشت اشارهاى اجمالى به نظرهاى مطرح شده در باره تاریخ ولادت فاطمه(س) بود. اما اینکه کدام یک از گفتههاى یادشده به واقع نزدیکتر است پرسشى است که در این بخش به اجمال به آن مىپردازیم.
ابتدا باید روشن شود که آیا ولادت، قبل از مبعث بوده است چنان که مفاد نظریات دسته اول بود، یا بعد از آن؟
چنان که ملاحظه شد کسانى از اهل سنت که در این زمینه سخن گفتهاند جز معدودى از آنان، معتقدند وقوع آن قبل از بعثت بوده است. برخى نویسندگان شیعه نیز این قول را ترجیح داده و در تأیید آن به این مسأله فقهى اشاره کردهاند که حدّ اکثر سن باردارى زنان 50 سالگى است و اگر تاریخ ولادت را مربوط به بعد از مبعث بدانیم، در آن برهه، سن حضرت خدیجه(س) به حدود 60 سال مىرسیده است.
اینکه علت این اتفاق نظر در میان بیشتر مورخان اهل سنت چه بوده است و چرا تاریخ ولادت را قبل از بعثت مىدانند؟ خود مسألهاى است قابل بحث. آیا صرفاً یک نقل تاریخى است که آنان بازگو کردهاند، یا استنباطى است که مثلاً با توجه به همین فرع فقهى داشتهاند؟ به هر روى، این دسته از گفتهها را نمىتوان تصدیق کرد زیرا:
نخست اینکه، اختلاف و تناقضى که بین آنهاست موجب ضعف آنها مىشود.
دوم اینکه، به مصداق «اهلُالبیت اَدْرى بِما فِى البیتِ»، طبیعت چنین قضایایى ایجاب مىکند که گفته فرزندان و نزدیکان خود فاطمه(س) ملاک قرار گیرد، و چنان که خواهد آمد مفاد روایات وارده از اهلبیت(علیه السلام) غیر از این است.
سوم اینکه، در موارد متعددى از متون تاریخى و روایى گزارش شده است که حداقل، بعضى از فرزندان خدیجه(س)، بعد از مبعث متولد شدهاند.
و مىدانیم که حضرت زهرا(س)، آخرین فرزند خدیجه(س) بوده است.
البته برخى مورخان اهل سنت، رقیّه را کوچکترین آنها شمردهاند، ولى مؤلف تاریخ الخمیس، در ضمن دلیلى که مىآورد ولادت رقیّه را قبل از امکلثوم مىداند، در نتیجه حضرت زهرا(علیه السلام) آخرین فرزند خواهد بود، چون ولادت امکلثوم قبل از آن حضرت(س) بوده است. چنان که ابنعبدالبرّ نیز همین را در کتاب استیعاب در شرح حال خدیجه(س) آورده است.
البته در اینکه زینب و رقیه و امکلثوم، واقعاً دختران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودهاند یا بزرگ شده در خانه حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم)، برخى بحث و مناقشه کردهاند و اینک ما را با آن کارى نیست.
چهارم اینکه، برخى از علماى اهل سنت نیز چنان که گذشت، تاریخ آن را بعد از مبعث مىدانند.
پنجم اینکه، این موضوع را بسیارى از محدثان و مورخان سنّى نیز آوردهاند که انعقاد باردارى حضرت خدیجه(س) بعد از آن بود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در معراج از میوه بهشتى میل نمود.
لذا نویسنده تاریخ الخمیس بعد از ذکر پارهاى از این روایات مىگوید: مقتضاى آنها این است که ولادت فاطمه(س) بعد از بعثت بوده است، زیرا معراج بعد از بعثت واقع شده است.
برخى چنان که اشاره شد، به استناد نظریه فقهى کسانى چون شهید آیتاللَّه صدر که حداکثر سنّ باردارى را براى عموم زنان، بدون تفاوت میان قرشى و غیر قرشى، 50 سال دانسته است.
سال پنجم قبل از مبعث را ترجیح دادهاند، ولى این نیز تنها مىتواند یک استنباط ظنّى باشد، زیرا گرچه عدهاى از فقهاى شیعه همین نظریه فقهى را در باب حداکثر ابتداى زمان یائسگى قایلند، ولى اکثریت فقها این مبدأ را براى زنان قرشى 60 سالگى مىدانند.
علاوه اینکه، این اشکال در صورتى است که بپذیریم حضرت خدیجه(س) در 40 یا 45 سالگى با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرده است؛ چنانکه مشهور نیز همان 40 سالگى است، و الاّ این استبعاد به کلى مرتفع خواهد شد، زیرا گفتههاى دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد و برخى سنین 25، 28، 30 و 35 سالگى را سنّ ازدواج خدیجه(س) شمردهاند.
اینها همه در صورتى است که نخواهیم حضرت خدیجه(س) را به عنوان استثنا ذکر کنیم و الاّ تنها براى رفع استبعاد امکان باردارى در چنین سنینى، یادآور مىشویم که قرآن کریم بعد از اینکه به همسر ابراهیم (علیه السلام) بشارت ولادت اسحق(علیه السلام) و یعقوب(علیه السلام) فرزند اسحق(علیه السلام) را مىدهد، از زبان وى که از روى تعجب سخن مىگفت، نقل مىکند که:
قالَتْ یا وَیْلَتى أ ألِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلی شیخاً؛
گفت: اى واى! آیا من داراى فرزند مىشوم در حالى که پیرم و این شوهرم نیز مسنّ است!
البته باز تکرار مىکنیم این را تنها براى رفع استبعاد آوریم.
بنابراین، این دسته از گفتهها که محورشان ولادت پیش از مبعث بود، قابل پذیرش نیست و باید آن را ناشى از اشتباه در محاسبه و یا نقل و یا توهم انطباق با یک فرع فقهى و یا علل دیگرى دانست، و آنچه صحیح به نظر مىرسد و تقریباً مورد اتفاق بین مورخان و محدثان شیعه است، ولادت بعد از مبعث است که سه احتمال در مورد آن ذکر شد؛ سال اول، سال دوم و سال پنجم.
------------------------
فهرست منابع:
انساب الاشراف: احمد بنیحیى بنجابر «بلاذرى»، قرن سوم، تحقیق محمدباقر محمودى، چاپ اول، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1394ه.ق.
الاستیعاب: یوسف بنعبداللَّه «ابنعبدالبرّ»، مطبعة دائرةالمعارف، حیدرآباد، 1336ه.
الاقبال بالاعمال الحسنة فیما یعمل مرّة فى السنة: على بنموسى بنجعفر بنطاووس، م664ق، تحقیق جواد قیّومى اصفهانى، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1416ق، قم.
الامالى: محمد بنمحمد بننعمان «شیخ مفید»، م 413ق، تحقیق حسین استاد ولى و علىاکبر غفارى، منشورات جماعة المدرسین فى الحوزة العلمیة، 1403ق، قم.
بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار: محمدباقر مجلسى، م 1111ق، چاپ سوم، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403ق.
البدء و التاریخ: ابنزید احمد بنسهلالمطهر بنظاهر المقدسى، م 355ه' دار صادر، 1988م، بیروت.
تاج الموالید فی موالید الائمة و وفیاتهم: ابوعلى فضل بنحسن طبرسى، م 548ق، ضمن مجموعه نفیسه، چاپ اول، مکتبه بصیرتى، قم، بىتا.
تاریخ الائمه(علیه السلام): ابنابىالثلج بغدادى، م325ق، ضمن مجموعه نفیسه، چاپ اول، مکتبه بصیرتى، قم، بىتا.
تاریخ بغداد: احمد بنعلى «خطیب بغدادى»، م 463ه. دارالکتاب العربى، بیروت، بىتا.
تاریخ الخمیس: حسین بنمحمد بنحسن «الدیار بکرى»، م 982ه، مصر، 1382ه، مصر، 1382ه.
تفسیر عیاشى: محمد بنمسعود بنعیّاش «عیاشى»، قرن سوم، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، انتشارات علمیه اسلامیة، تهران، بىتا.
تنبیه الخواطر(مجموعه ورّام): ابولحسین ورّام بنابىفراس المالکى الاشترى، م605ه'، دارالصعب و دارالتعارف، بیروت.
توضیح المقاصد: محمد بنالحسین عاملى «شیخ بهایى»، م 1030ق، ضمن مجموعه نفیسه، چاپ اول، مکتبه بصیرتى، قم، بىتا.
حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء: حافظ ابىنعیم احمد بنعبداللَّه اصفهانى، م 430ه.ق، چاپ پنجم، دارالکتاب العربى، بیروت، 1407ه.ق.
الخصال: محمد بنعلى بنحسین بنبابویه «صدوق»، م 381ق، تحقیق علىاکبر غفارى، مکتبة الصدوق، 1389ق، تهران.
الدر المنثور فى التفسیر بالمأثور: جلالالدین عبدالرحمن بنابىبکر «سیوطى»، افست در چاپخانه اسلامى، تهران، 1377ه.ق.
دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام: قاضى ابوحنیفه، نعمان بنمحمد تمیمى، م 363ق، تحقیق آصف بنعلىاصغر فیضى، دارالمعارف، 1383ق، قاهره.
ذخائر العقبى: حافظ احمد بنعبداللَّه «المحب الطبرى»، مکتبة حسامالدین قدسى، مصر، 1356ه.ق.
شرح غررالحکم و دررالکلم: جمالالدین محمد خوانسارى، تحقیق جلالالدین حسینى ارموى، انتشارات دانشگاه تهران، 1346ش.
شرح نهجالبلاغه: عبدالحمید بنأبىالحدید، م 656/655ق، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، دار احیاء الکتب العربیة، 1378ق، مصر.
صحیح ترمذى: محمد بنعیسى ترمذى، مطبعة بولاق، مصر، 1292ه.
الصحیح من سیرة النبیالاعظم(صلی الله علیه و آله و سلم): جعفر مرتضىالعاملى، چاپ اول، نشر مؤلف، 1403ه.ق، قم.
الصواعق المحرقة: احمد بنحجر هیثمى، م 974ه، مکتبة القاهره، چاپ دوم قاهره، 1385ه.
علل الشرایع: محمد بنعلى بنحسین بنبابویه «صدوق»، م 381ق، المکتبة الحیدریة، 1385ق، نجف.
الفتاوى الواضحة: سیدمحمدباقر صدر، م 1358ش، چاپ سوم، دارالکتاب اللبنانى، و دارالکتاب المصرى، 1977 م، بیروت.
کافى: محمد بنیعقوب کلینى، م 329/328ه.ق، چاپ سوم، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1388ه.ق.
کنزالعمّال فى سننن الاقوال و الافعال: علاءالدین حسامالدین «متقى هندى»، مؤسسة الرسالة، بیروت 1409ق.
لسان المیزان: احمد بنعلى بنحجر عسقلانى، م 857ه، منشورات اعلمى، بیروت، بىتا.
مجمعالبیان فی تفسیر القرآن: ابوعلى فضل بنحسن طبرسى، م 548ه. تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1379ه.ق، 1339ش.
مسارّ الشیعة فى مختصر تواریخ الشریعة: محمد بنمحمد بننعمان «شیخمفید» م 413ه.ق، چاپ اول، کنگره جهانى بزرگداشت هزارمین سال وفات شیخمفید، قم، 1413ه.ق.
مستدرک الصحیحین: محمد بنعبداللَّه بنمحمد «حاکم نیشابورى»، م 405ه، دارالمعرفة، بیروت، بىتا.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل: میرزاحسین نورى طبرسى، م 1320ه.ق، چاپ اول، مؤسسة آل البیت(علیه السلام) لاحیاء التراث، 1407ه.ق، قم.
مسند: احمد بنمحمد بنحنبل، م 214ه، دارالفکر، بىجا، بىتا.
مشکل الآثار: احمد بنمحمد مصرى «طحاوى»، مطبعة مجلس دائرة المعارف النظامیه، حیدرآباد، 1333ه.
معانى الاخبار: محمد بنعلى بنالحسین بنبابویه «صدوق»، م381ه.ق، تحقیق علىاکبر غفارى، دارالمعرفة، بیروت، 1399ه.ق.
مقاتل الطالبیین: ابوالفرج على بنالحسین بنمحمد اصفهانى، م 356ه.ق، تحقیق سیداحمد صقر، دارالمعرفة، بیروت، بىتا.
مقتلالحسین(علیه السلام): موفق بناحمد «خوارزمى» م 568ه.ق، تحقیق محمد سماوى، مکتبة المفید، قم، بىتا.
من لا یحضره الفقیه: محمد بنعلى بنالحسین بنبابویه «صدوق» م 381ه.ق، تحقیق علىاکبر غفارى، چاپ دوم، منشورات جماعة المدرسین فى الحوزة العلمیة، قم، بىتا.
منتهىالآمال: شیخعباس قمى، م 1359ه، کانون انتشار، تهران بىتا.
میزان الاعتدال: محمد بناحمد «ذهبى»، مطبعة السعادة، مصر، 1325ه.
میزان الحکمة: محمد محمدىرىشهرى، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1362ش، قم.
المیزان فی تفسیر القرآن: سیدمحمدحسین طباطبایى، م 1360ش، چاپ سوم، موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1393ق، بیروت.
نهجالبلاغه: محمد بنحسین موسوى، م 404ه، تحقیق صبحى صالح، مرکز بررسیهاى اسلامى، 1395ق، قم.
الوافى: محمدمحسن فیض کاشانى، م 1091ه؛ چاپ اول، مرکز تحقیقات علمى و دینى امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، اصفهان، 1373ش.
وسائلالشیعة الى تحصیل مسائل الشریعة: محمد بنحسن «حرّ عاملى» م 1104ق، تحقیق عبدالرحیم ربانى شیرازى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، بىتا.
------------------------