حجت الاسلام و المسلمین حاج علی اکبری (دام عزه) اربعین حسینی سال92 در کربلای معلی به ایراد سخنانی با موضوع محورهای متن زیارت اربعین پرداختند. این سخنرانی در جمع کاروان هیئت انصارالمهدی (کادر و اعضای اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان) که در پیاده روی نجف تا کربلا شرکت کرده بودند انجام شده است که متن کامل آن به این شرح است:
* اربعین، زیارتی ویژه
خدای متعال را شاکریم که توفیق داد در اربعین سالار شهیدان، اباعبدالله الحسین(علیه الصّلاة والسّلام)، جمع ما در کربلای معلّی باشد، این توفیق بسیار بسیار بزرگی است. البته زیارت امام حسین(علیه الصّلاة و السّلام) همیشه مغتنم است و از روایات اینطور استفاده میشود که از انسان مؤمن توقّع است که برنامه زیارت امام حسین(علیه الصّلاة والسّلام) را در زندگیاش قرار بدهد. در بیانی امام صادق(علیه الصّلاة والسّلام) فرمودند:
بَلَغَنِی أَنَ قَوْماً مِنْ شِیعَتِنَا یَمُرُّ بِأَحَدِهِمُ السَّنَةُ وَ السَّنَتَانِ لَا یَزُورُونَ الْحُسَیْنَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَعْرِفُ أُنَاساً کَثِیرَةً بِهَذِهِ الصِّفَةِ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لِحَظِّهِمْ أَخْطَئُوا وَ عَنْ ثَوَابِ اللَّهِ زَاغُوا وَ عَنْ جِوَارِ مُحَمَّدٍ تَبَاعَدُوا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فِی کَمِ الزِّیَارَةُ قَالَ یَا عَلِیُّ إِنْ قَدَرْتَ أَنْ تَزُورَهُ فِی کُلِّ شَهْرٍ فَافْعَلْ قُلْتُ لَا أَصِلُ إِلَى ذَلِکَ لِأَنِّی أَعْمَلُ بِیَدِی وَ أُمُورُ النَّاسِ بِیَدِی وَ لَا أَقْدِرُ أَنْ أُغَیِّبَ وَجْهِی عَنْ مَکَانِی یَوْماً وَاحِداً قَالَ أَنْتَ فِی عُذْرٍ وَ مَنْ کَانَ یَعْمَلُ بِیَدِهِ وَ إِنَّمَا عَنَیْتُ مَنْ لَا یَعْمَلُ بِیَدِهِ مِمَّنْ إِنْ خَرَجَ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ هَانَ ذَلِکَ عَلَیْهِ أَمَا إِنَّهُ مَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عُذْرٍ وَ لَا عِنْدَ رَسُولِهِ مِنْ عُذْرٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ قُلْتُ فَإِنْ أَخْرَجَ عَنْهُ رَجُلًا فَیَجُوزُ ذَلِکَ قَالَ نَعَمْ وَ خُرُوجُهُ بِنَفْسِهِ أَعْظَمُ أَجْراً وَ خَیْراً لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ یَرَاهُ رَبُّهُ سَاهِرَ اللَّیْلِ لَهُ تَعَبُ النَّهَارِ یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِ نَظْرَةً تُوجِبُ لَهُ الْفِرْدَوْسَ الْأَعْلَى مَعَ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ فَتَنَافَسُوا فِی ذَلِکَ وَ کُونُوا مِنْ أَهْلِهِ.(۱)
حضرت گلهمند هستند که چرا گروهی از شیعیان، سال بر آنان میگذرد و زیارت نمیروند. راوی که علی بن میمون است میگوید: عرض کردم: آقا، فدایتان شوم، خیلیها را میشناسم که همینطور هستند. امام(علیه الصّلاة و السّلام) فرمودند: به خدا قسم اینها حظّشان را از دست دادند و خودشان را از پاداش الهی محروم کردند. اینها خودشان را از همسایگی پیامبر دور کردند. راوی میگوید: گفتم: آقا! ممکن است کسی نتواند به زیارت برود، اگر کسی را مأمور کند و به او بگوید از طرف من زیارت انجام بده، به اصطلاح نایب بگیرد، آیا باز هم از آن ثوابها بهرهمند میشود؟ حضرت فرمودند: بله، جایز است چنین چیزی بشود. امّا اگر خودش برود، (خواهش میکنم اینجا را دقّت کنید، خیلی روایتش لطیف است)، هم پاداشش بیشتر است، هم نزد خدای متعال برایش خیلی بهتر است؛ زیرا خدای متعال میبیند که بندهاش شبها را به خاطر حسین(علیه السّلام)، بیدار مانده و در روزها هم به سختی و مشقت افتاده است. این مهم است که خداوند او را در چنین حال و وضعیتی ببیند.
اگر چنین اتّفاقی بیفتد نتیجهاش چه میشود؟ جملهی بعدی غایت آمال عارفان است: «یَنظُرُ اللهُ اِلیهِ نَظرةً توجِبُ لَهُ الفِردوسِ الْاَعلى» خدای متعال به او نگاهی میکند که آن نگاه و نظر رحمتش، باعث میشود که این شخص در بهشت با پیامبر و اهل بیت (صلوات الله و سلامه اجمعین) همسایگی پیدا کند. بعد حضرت فرمودند: برای رسیدن به چنین چیزی مشتاق باشید و جزء چنین گروهی باشید.
درصدد باشید که هر وقت زیارت اباعبدالله(علیه السّلام) فراهم شد، بروید. بنابراین به نظرم چیزی که ما و شما در این سفر و در این روز بزرگ باید از خدای متعال بخواهیم، در درجهی اوّل استمرار این توفیق است. بگوییم: خدایا، تا زنده هستیم، این توفیق نصیب ما بشود که در خیل مشتاقان حضرت، حضور داشته باشیم و به زیارت مشرف شویم.
معلوم میشود که زیارت یک وقتهایی یک شرایط خاصّی دارد، که منافعش برای مؤمنین و نجات بشریت رقم می خورد.
در تمام زمانها زیارت ارزشمند است؛ اما گاهی زیارت ارزش و معنویت خاصی پیدا میکند. اربعین موقعیّت خاصّی دارد و بهقدری مهم است که این زیارت، جزء صفات مؤمن شده است.(۲)
*دعای سیدالشهدا برای گریه کنندگان بر آن حضرت
اباعبدالله(علیه الصّلاة و السّلام) نسبت به زائر عنایت خاصّی دارد. این روایت هم از امام صادق(علیه الصّلاة و السّلام) است؛ روایت مفصّلی هم هست که راویاش هم عبدالله بن بُکَیر است. روایت شوقانگیزی است که در کامل الزیارات متن کاملش آمده است. حضرت فرمودند: «إِنَّ الْحُسَیْنَ مَعَ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَخِیهِ فِی مَنْزِلِ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَعَهُ یُرْزَقُونَ وَ یُحْبَرُونَ وَ إِنَّهُ لَعَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مُتَعَلِّقٌ بِهِ یَقُولُ: یَا رَبِّ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَ إِنَّهُ لَیَنْظُرُ إِلَى زُوَّارِهِ وَ إِنَّهُ أَعْرَفُ بِهِمْ وَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ مَا فِی رِحَالِهِمْ مِنْ أَحَدِهِمْ بِوُلْدِهِ وَ إِنَّهُ لَیَنْظُرُ إِلَى مَنْ یَبْکِیهِ فَیَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ یَسْأَلُ أَبَاهُ الِاسْتِغْفَارَ لَهُ وَ یَقُولُ أَیُّهَا الْبَاکِی لَوْ عَلِمْتَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَکَ لَفَرِحْتَ أَکْثَرَ مِمَّا حَزِنْتَ وَ إِنَّهُ لَیَسْتَغْفِرُ لَهُ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ خَطِیئَةٍ».(۳)
حسین(علیه الصّلاة و السّلام) همراه با پدر، مادر و برادرشان در محضر رسول اکرم (صلوات الله و سلامه علیه و آله) هستند. تعبیر روایت این است که: «فی مَنزِلِ رَسولِ الله (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)، وَ مَعَهُ یُرْزَقُونَ وَ یُحْبَرُونَ» گویا در مقام مخصوص و ویژهی خودشان قرار دارند و از عنایات الهی در آن جایگاه بهرهمند هستند. اباعبدالله(علیه الصّلاة و السّلام) در سمت راست عرش قرار دارد. اینها خارج از دسترس فهم ما است. از سمت راست عرش، دامن لطف الهی را میگیرند و میفرمایند: خدایا، وعدهای که به من داده بودی عمل کن. آن وعده چیست؟ در حالی که امام حسین(علیه السّلام) دامن عرش الهی را گرفته، به کسانی که به خاطر او گریه میکنند، نگاه میکنند، و برای آنان طلب بخشایش میکنند. این بشارت بزرگی است؛ چون امام حسین(علیه الصّلاة و السّلام) به تعبیر خودمان ریش گرو میگذارد پیش خدای متعال که گریه کنندگان بر او را ببخشد. حضرت به این مقدار هم اکتفا نمیکنند. از امیرالمؤمنین(علیه الصّلاة و السّلام) هم میخواهند که برای این افراد طلب غفران کنند. بعد امام حسین(علیه السّلام) میگویند: ای کسی که توفیق جوشیدن اشک محبّت را برای ما پیدا کردی، اگر میدانستی که خدای متعال با تو چه کرده و چه برای تو فراهم کرده، به جای اندوهی که داری، قلبت پر از شادی میشد. معلوم میشود که حضرت از ناحیهی خدای متعال پاسخش را گرفته و وقتی که پاسخ را گرفته، آن طرف مورد آمرزش قرار گرفته و عنایت ویژه به او شده است. امام(علیه السّلام) برای همهی طلب مغفرت میکنند. بر اثر طلب مغفرتی که امام حسین کرده است، حسّ استغفار متفاوتی در دوستان حضرت پیدا میشود. تو دیگر یک حالت خاصّی پیدا میکنی از شرمندگی، از احساس نیاز به مغفرت الهی. این اثر استغفار اباعبدالله برای شما است.
مطلب جالبی هم در یک روایت دیگر است. جناب محمّدِ بنِ مسلم میگوید: به امام صادق(علیه الصّلاة و السّلام) عرض کردم: «مَا لِمَنْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَیْنِ قَالَ مَنْ أَتَاهُ شَوْقاً إِلَیْهِ کَانَ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ الْمُکْرَمِینَ وَ کَانَ تَحْتَ لِوَاءِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ حَتَّى یُدْخِلَهُمَا اللَّهُ الْجَنَّةَ».(۴) اگر کسی موفّق بشود به زیارت قبر حسین(علیه السّلام) چه نصیبش میشود؟ امام صادق(علیه السّلام) فرمودند: اگر کسی مشتاقانه، با شوق و عشق بیاید، خدای متعال او را مورد کرامت و رسیدگی خاصّ خودش قرار میدهد. آن رسیدگی چیست؟ به او اجازه میدهد که زیر پرچم امام حسین برود و با آن پرچم وارد بهشت شود. این شخص از حضرت جدا نمیشود تا به بهشت وارد و در آن مستقر شود. إن شاءالله امروز که برای زیارت خاصّ اربعین به لطف خدای متعال میروید، روی این نکته درنگی داشته باشید.
دو روایت دیگر وجود دارد که یکی از یکی شیرینتر است. داوود بن کَثیر از امام صادق(علیه الصّلاة و السّلام) روایت میکند که حضرت فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ (ص) تَحْضُرُ لِزُوَّارِ قَبْرِ ابْنِهَا الْحُسَیْنِ (ع) فَتَسْتَغْفِرُ لَهُمْ ذُنُوبَهُمْ»(۵)
خود حضرت فاطمه (سلام الله علیها) برای پذیرایی از زوّار قبر فرزندشان اباعبداللهالحسین(علیه الصّلاة و السّلام) حاضر میشوند. خب، حضرت چه کار میکنند؟ فاطمه (سلام الله علیها) برای آنها طلب مغفرت میکند.
میدانید این یک پذیرایی عادی نیست. میدانید گناهان ما داریم بین ما و خدای متعال خیلی فاصله درست میکند. در زیارت جامعه میگویید: «یَا وَلِیَّ اللَّهِ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لا یَأْتِی عَلَیْهَا إِلا رِضَاکَ» میگویید من خرابکاریهایی کردم که هیچ راهی ندارم جز اینکه شما از من راضی بشوید؛ یعنی آبروی خود را گرو بگذارید، والّا کارم خراب است. کسی باورش نمیشود وجود مقدّس حضرت فاطمه (سلام الله علیها) حاضر میشوند و برای زائران حضرت استغفار میکنند.
روایت دیگر هم خیلی عجیب است. این روایت هم از امام صادق(علیه الصّلاة و السّلام) است. فرمودند: «إِذَا زُرْتُمْ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَالْزَمُوا الصَّمْتَ إِلَّا مِنْ خَیْرٍ... وَ إِنَّ فَاطِمَةَ إِذَا نَظَرَتْ إِلَیْهِمْ... فَتَسْأَلُ اللَّهَ لَهُمْ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ وَ لَا تَزْهَدُوا فِی إِتْیَانِهِ فَإِنَّ الْخَیْرَ فِی إِتْیَانِهِ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ یُحْصَى»(۶)
فرمودند: هر وقت رفتید به زیارت اباعبدالله، سعی کنید آنجا ساکت باشید؛ البته اگر لازم شد سخن خیری بگویید، عیبی ندارد؛ ولی آنجا ساکت باشید، یعنی مؤدّب باشید. به خاطر اینکه حضرت فاطمه(علیها السلام) به کسانی از شما که در آن حرم مطهّر حاضر میشوند ، نگاه میکند و آنها را مورد عنایت خاصّ خود قرار میدهند و برای آنها از خدای متعال خیر میخواهد و برای آنها دعا میکند. سپس فرمودند: نکند شما رفتن به حرم حسین(علیه السّلام) را دستکم بگیرید. خیری که از حضرت زهرا (سلام الله علیها) برسد، قابلشمارش نیست.
*زینب، وارث حسین و حافظ امامت
اربعین، ویژگی امام حسین(علیه الصّلاة و السّلام) است. یعنی چنین چیزی برای هیچکس نیست و ما چیزی به نام اربعین برای هیچکدام از اولیاء خدا نداریم؛ حتّی پیامبر اکرم و سایر ائمّهی هدی(علیهم السّلام). این جزء خصائص حسینیه است. به نظر میرسد که رازی دارد. شاید سرش این باشد که ماجرای حسین(علیه الصّلاة والسّلام) باید ادامه پیدا کند و چیزی نیست که تمام بشود. اربعین نشانهای است از این تداوم. این پیام باید منتقل بشود. برای این قضیه هم طرّاحی الهی صورت گرفته است که در آن طرّاحی الهی، کتاب عاشورا، جلد دومش نوشته شده است. اما نویسنده جلد دوم کیست؟ کتاب عاشورا دو جلد دارد، یک جلد به نام حسین(علیه السّلام)، جلد دوم به نام زینب (صلوات الله و سلامه علیها).
جنبهی آشکار این فصل دوم به نام حضرت زینب (سلام الله علیها) است؛ اما باطن این ماجرا با حضرت سجّاد(علیه الصّلاة و السّلام) است. در آن شرایط حجّت خدا باید حفاظت میشد. کار حجّت الهی به جایی رسید که دختر فاطمه باید از او حفاظت کند. در زندگی همیشه آقایان محافظ خانمها هستند. قاعدهاش این است؛ اما اینجا کار بر عکس شد. لذا محاسبه میکردم که در این ماجرا چه گذشته است به سید الساجدین(علیه الصلاة و السلام)؟! ۳۴ سال حضرت گریه کردند. جلد دوم کربلا، با عزّت، با شکوه و با صلابت نوشته شده است. حقیقتاً این فصل با شکوه و با عظمت و شگفتی است. تجلّی روح علوی در شخصیّت زینب کبری (صلوات الله و سلامه علیها) و تصرّفی که امام حسین(علیه الصّلاة و السّلام) در جریان وداع در روح زینب (سلام الله علیها) انجام داد، کارها را تمام کرد. برای زینب (سلام الله علیها) یک لحظه جدایی از حسین(علیه السّلام) غیرقابل تصوّر است. این بحث، بحث عاطفی نیست که بگوییم مثلاً تحت تأثیر رابطه خواهر و برادری بوده است. زینب، حسینشناس است و فضیلتش در حسینشناسی و ولیّشناسیاش است. عظمت شخصیّت امام حسین(علیه الصّلاة و السّلام) را می بیند. در باطن امر یک مأموریّت مشترک برای آنها تنظیم شده است. تا زمانی که صحنه کاملاً آغاز نشده، زینب در همان حسّ اصلی خودش هست. بنا به نقل امام سجّاد(علیه السّلام)، امام حسین ظاهراً شب عاشورا نشسته بودند و شمشیرشان را درست میکردند. شعری هم میخوانند. حضرت فرمودند: من در خیمهی خودم بودم، زینب (سلام الله علیها) پیش من بودند. که آن شعر را شنید. امام حسین میخواند: «یا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خلیلِ/ کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیلِ»(۷) مضمونش خداحافظی و فراق است. امام سجّاد میفرمایند که من دیدم عمّه از جا بلند شد، بیقرار شد و خودش را به سیّدالشّهدا(علیه السّلام) رساند. مثل این که من را فراموش کرد. جلوی امام حسین نشست و گفت: صحبت رفتن میکنی؟ آن جا چه گذشته بماند. این قدر هست که امام حسین(علیه الصّلاة و السّلام) در شخصیّت زینب (سلام الله علیها) تصرّف ولایی کرد و فرمودند: آرام باش! کار تو تازه میخواهد شروع بشود. تازه اوّل ماجرا است. با اشاره امام حسین به صدر حضرت، اَمان در حضرت مستقر شد. اینکه زینب نزد خداوند متعال به کجا رسیده است، کسی از این چیزها باخبر نیست؛ اینقدر هست که در وداع سیّدالشّهدا(علیه الصّلاة و السّلام) یک جمله هم به زینب (سلام الله علیها) گفت که من فکر میکنم در بین چیزهایی که در فضائل این بانوی بزرگ نقل شده، این جمله خیلی عجیب است. حجّت خدا و ولیّ کامل فرمود: زینب جان، در نماز شب حسین را دعا کن و فراموشم نکن. این بانوی بزرگ کیست؟
ماجرای اربعین در حقیقت ساخته شدهی زینب (سلام الله علیها) و امام سجّاد (صلوات الله و سلامه علیه) است. چند بانوی بسیار بزرگ و مکرّم و چند کودک از جمله امام باقر(علیه السلام) این توفیق بزرگ و این سعادت کبری را پیدا کردند که در این ماجرا همراه باشند. اینها تعدادشان ظاهراً حدود بیست نفر میشوند. از کربلا تا کوفه، بعد از کوفه تا شام، این مأموریّت انجام میشود. موفّقیّت مأموریّت این بود که یزید گفت: بساط را آماده کنید، با احترام اینها را بفرستید بروند که اگر اینها شام بمانند، هیچ برای من نمیماند. خطبهای که امام سجّاد(علیه الصّلاة والسّلام) خواندند که از مشاهیر خطبههای ائمّه(علیهم السّلام) است، خطبه عجیبی است. بعد هم کاری که حضرت زینب (سلام الله علیها) انجام دادند، تدابیری که انجام شد، باعث شد یزید مجبور شود که اینها را با احترام راهی کند.
شهید آیت الله قاضی طباطبایی در کتاب خود که دربارهی اربعین نوشته است، میگوید: این تردیدهایی که هست راجع به اینکه اینها آیا اربعین اوّل رسیدند یا نه، بهجا نیست؛ چون در برگشت مرکبهای راهواری بودند ، بنابراین میتوانستند سریع بیایند. اینها هم انگیزه داشتند که به هر شکل ممکن، با سرعت خود را به کربلا برسانند و رسیدند. لذا عطیّه به جابر بن عبدالله انصاری گفت: مثل اینکه کسانی میآیند. شاید در ابتدا کمی نگران هم شدند، چون آن زمان شرایط آنجا هم کاملاً امنیّتی بود. اما گفتند: نه، مثل اینکه این افراد حالت امنیّتی ندارند. جابر گفت: پس برویم استقبال.
*چهار مسئلهی محوری در زیارت اربعین
اربعین روزی است که همهی اهل معرفت و سالکین و دوستان و ارادتمندان آن حضرت، بعد از یک چلّهی حسینی که سیر مقامات کردند باید بنشینند نتیجهی کارهای خود را جمعبندی و برداشت کنند.
متنی که برای زیارت اربعین از امام صادق(علیه الصّلاة و السّلام) روایت شده، متن متفاوت و فوقالعادهای در بین زیارتنامهها است. کوتاه، نغز، دقیق و مشتمل بر تمام معارف مربوط به عاشورای حسینی است. در یک صفحه حضرت همهی حرفها را جمع کرده و گفته است.
به چند مطلب درباره این زیارتنامه اشاره میکنم. اوّل راجعبه چرایی این حادثهی بزرگ از سمت امام حسین(علیه الصّلاة و السّلام) است. مطلب دوم راجعبه چرایی این ماجرا است از سمت دشمنان اباعبدالله. مطلب سوم این است که امام حسین(علیه السّلام) چگونه وظیفهی خود را انجام داد. مطلب چهارم اینکه وظیفه زائران و ارادتمندان و مشتاقان اباعبدالله چیست؟ این چهار مسئله، چهار مسئلهی کلیدی و محوری در زیارت اربعین است.
امّا چرایی این ماجرا از سوی اباعبدالله(علیه الصّلاة و السّلام). در واقع، فلسفهی قیام حسینی چیست؟ دو جمله در زیارت اربعین در تفسیر پاسخ این پرسش وجود دارد. یکی مربوط به باطن و یکی مربوط به ظاهر این ماجرا است؛ منتها چیزی که به ظاهر مربوط است، ظاهر بیان شده، اما چیزی که به باطن مربوط است، لطیف و رمزی بیان شده است. امّا چیزی که مربوط به ظاهر ماجرا است، این جمله است: «وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ». این جملهی زیارت اربعین، خیلی جملهی عجیبی است که امام حسین(علیه الصّلاة و السّلام) سرمایهگذاری نهایی را انجام داد برای نجات بندگان خدا. هیچ راهی غیر از این وجود نداشت؛ یعنی جهالت و ضلالت دست به دست هم داده و به نقطهای رسانده بودند که بنبست شده بود. یک وقتی است که ولیّ خدا باید سخنرانی کند، توضیح بدهد، شرح بدهد، برنامهریزی کند، برنامهی تبلیغی انجام بدهد، تدریس کند، تألیف کند، نامه بنویسد برای هدایت و نجات؛ تا جهالت برطرف بشود و ضلالت از بین برود.
امّا وقتی کار به جایی رسید که این روشها دیگر جواب نمیدهد، وضعیت عجیب و پیچیدهای ایجاد میشود. این حالت، بنبست است. اینجا حسین(علیه السّلام) به میدان آمد. آن حضرت یک راه بیشتر نداشت. راهش این بود که حجّت خدا در شرایط غیرعادی که نمیشود با محاسبههای معمولی حسابش کرد، باید بیاید وسط میدان و تمام موجودیاش را تقدیم کند. «گفت آن کس را که میجویی منم/ باده خواری را که میگویی منم». لذا این سرزمین، سرزمین خیلی عجیبی است. حضرت تا وارد شدند، فرمودند: «اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الْکَربِ وَالْبَلا». یعنی چیزی را که اگر توزیع میشد بین همهی انبیاء از عهدهاش برنمیآمدند، خاتم انبیاء به عهده گرفت و حسین(علیه السّلام) به سرانجام رساند.
دربارهی تعبیر «بَذَلَ مُهْجَتَهُ»، حرفهای مختلفی گفتهاند. خلاصهاش این است که: «خون قلبش را هدیه کرد». من خودم هر وقت جملهی «بَذَلَ مُهْجَتَهُ» را میخوانم، بلافاصله این صحنه مقتل جلوی چشمم میآید که حضرت تیری را که به قلب مبارکشان اصابت کرد، از پشت درآوردند. عجیبتر از این صحنه اینکه دو دست مبارکشان را زیر خون مقدّس خود گرفتند.
فلسفهی قیام اباعبدالله(علیه الصّلاة و السّلام) به صورت آشکار در متن زیارت اربعین بیان شده است؛ یعنی تمام حرف را امام صادق(علیه السّلام) اینجا در قالب دعا ارائه کرده است. معمولاً انسان آنجایی که حالت دعا پیدا میکند، سخنش خیلی اوج میگیرد.
*فلسفه باطنی قیام سیدالشهدا
خب، این ظاهر مسئله، اما باطن قصّه چیست؟ فلسفهی قیام اباعبدالله، یک چرایی باطنی هم دارد. چرایی باطنیاش در کلمهی اوّل این زیارتنامه است. در حرم مطهّر خطاب به امام حسین(علیه السّلام) میگویید: «اَلسَّلامُ عَلی وَلِیِّ اللَّهِ وَ حَبیبِهِ»، کار تو کار عشق بود حسین جان؛ سلام بر دوست مخصوص خدا: «السلامُ عـَلی خلیلِ اللهِ وَ نجیبِه» تعبیرهای خیلی قشنگی است. مگر میشود این ماجرا را بدون استفاده از کلمات مقدّس حبّ و عشق و ولایت تشریح کرد؟ اصلاً مقام عشق حضرت سیّدالشّهدا(علیه الصّلاة و السّلام) قابل بیان نیست.
در مناجات عرفه خطاب به خدای متعال، از زبان امام حسین(علیه الصّلاة و السّلام) میگویید: «اِلهی أَنْتَ الَّذِی أَشْرَقْتَ الْأَنْوَارَ فِی قُلُوبِ أَوْلِیَائِکَ حَتَّى عَرَفُوکَ وَ وَحَّدُوکَ وَ أَنْتَ الَّذِی أَزَلْتَ الْأَغْیَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِکَ حَتَّى لَمْ یُحِبُّوا سِوَاکَ». از خدای متعال بخواهید به حق سیدالشهدا(علیه الصّلاة و السّلام) محبّت روزافزون خودش و اولیائش را نصیب شما کند. این را از خدای متعال در حرم بخواهید. کسی از من پرسید: در حرم امام حسین(علیه السّلام) چی بخواهیم؟ گفتم: لابد منظورت بعد از طلب فرج است؟ تو که آدم بامعرفتی هستی، آنکه نیاز به گفتن ندارد. اما بعد از درخواست فرج، از خدای متعال، محبّت به خودش، به اولیاء خودش، صدرش هم سیّدالشّهدا (علیه الصّلاة و السّلام) را بخواه. تجلّی این محبت، یک کلمه است: شهادت در راهش. این آن چیزی است که اگر انسان در حرم امام حسین(علیه الصّلاة و السّلام) غیر از این بخواهد، خسارت کرده است. «شهادت در راه خدای متعال در بهترین حال»، این چیزی است که انسان در حرم باید بخواهد و آنجایی که دعا مستجاب است، سقفش هم که عرش الرحمان است، آن را از خدای متعال بگیرد. این مطلب اوّل که عبارت بود از فلسفهی ظاهری و باطنی قیام امام حسین(علیه الصّلاة و السّلام).
*علت دشمنی با سیدالشهدا(ع)
محور دوم بحث، اینکه چه چیزی باعث شد که یک عده جلوی حجت خدا اباعبدالله(علیه الصّلاة و السّلام) بایستند؟ امام صادق(علیه الصّلاة و السّلام) در یک جمله در زیارت اربعین جمعبندی کردند: «وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاْرْذَلِ الاَدْنى، وَ شَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاْوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّى فى هَواهُ». علت دشمنی با حضرت یک کلمه بیشتر نیست: دنیا. عاملی که باعث شد دشمن جلوی حضرت بایستد، مغرور شدن به دنیا و فریب دنیا را خوردن و ظاهرنگری بود. اگر کسی گرفتار این آفت بزرگ بشود، ارزان میشود. «باعَ حَظَّهُ بِالاْرْذَلِ الاَدْنى...»؛ «ارزان شدند»، خیلی تعبیر جالبی است. نصیب خودشان را چوب حراج زدند و ارزان فروختند و چیزی را که خیلی قیمتی بود که آخرت باشد، آن را با قیمت خیلی کمی فروختند. استمرار و ادامه چنین وضعی، طغیان است: «وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّى فى هَواهُ» نفس طغیان میکند و انسان را به قعر چاه هواهای نفسانی میبرد. آنجا زندانیاش میکند و این فرد دیگر از نور هیچ بهرهای نمیبرد و هیچ درکی ندارد.
یک نکتهی کلیدی را از من به یادگار داشته باشید. امام حسین(علیه الصّلاة و السّلام) از کربلا فقط یک نامه نوشته است. البته بر حسب چیزی که من میدانم؛ شاید حضرت نامههای دیگری نوشته باشند؛ اما تا آنجایی که من یادم هست، یک نامه امام حسین(علیه السّلام) از کربلا نوشتند. حضرت یک وصیّتنامه پیش برادرشان، محمّد حنفیه، دارند که آن وصیّتنامه مشهور است. علاوه بر آن، یک نامه هم حضرت از کربلا برای محمّد حنفیه نوشته است. این نامه، نامهی بسیار مهمّی است. جالب اینکه این نامه یک خط بیشتر نیست! نامه اینگونه آغاز میشود: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اِلی محمّد حَنَفیه، اما بَعد...». حضرت میگوید: مثل اینکه دنیا اصلاً نبوده، و هر چه که بوده، آخرت بوده است. حضرت میخواهد بگوید اگر بخواهید از فراز بصیرت حسینی به دنیا نگاه کنید، حقیقت دنیا این است: «وَ کَأَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ وَ کَانَّ الْآخِرَةَ لَم تَزَل والسلام».(۸) همین دو جمله پیام امام حسین(علیه السّلام) از کربلا است. باید روی این دو جمله فکر کرد.
چیزی که انسان را در برابر خدای متعال و حجّت الهی قرار میدهد، دنیا است؛ حالا به هر اندازهای. دنیا بین انسان و ولیّ خدا فاصله درست میکند، سپس این فاصله را زیاد میکند. بعد به تدریج کار را به جایی میکشاند که انسان در برابر ولیّ خدا قرار بگیرد و در کنار دشمنان خدا جای گیرد. تمام جوهر زندگی و حیات دشمنان خدا در عبارت «غَرَّتْهُ الدُّنْیا» خلاصه میشود؛ لذا دنیا انسان را به دشمنان خدا وصل میکند و از امام جدا میشود.
*این کیمیاگریها کار تو است
زهیر همواره با فاصله از کاروان حسینی حرکت میکرد تا چشمش به ولی خدا نیفتد. امام حسین(علیه الصّلاة و السّلام) پیکی را سراغش فرستاد. پیک گفت: آقا کارتان دارند. زهیر در پذیرفتن دعوت امام تردید کرد. مشغول خوردن غذا بود. لقمه را هنوز دهنش نگذاشته بود که خانمش گفت: معطّلی؟! حسین دعوتت کرده. زهیر لقمه را گذاشت. تصمیمش را گرفت و از تردید خارج شد. به خیمه امام آمد، چند لحظه آنجا بود و برگشت؛ همین! آمد پیش خانمش گفت: خانم من شما را طلاق دادم! راحت باشید. من رفتم. تو هم میتوانی بروی. همهتان بلند شوید و بروید. کار زهیر با همان یک دیدار تمام شد! و چه کرد در قصّهی کربلا. زهیر خیلی بزرگ شد. اینها از کیمیاگریهای حسینی است.
در سوی دیگر ماجرای کربلا، کسی وجود دارد که حضرت خودشان به سراغش رفتند و دعوتش کردند. اما او گفت: آقاجان، من گرفتاریهایم زیاد است، مالُ التِّجاره دارم و... ؛ امّا میتوانم اسبم را بدهم. اسب خوبی است. شمشیرم هم محضرتان باشد، شمشیر خوبی است و به کارتان میآید. حضرت فرمودند: خودت را میخواستم، شمشیر و اسبت به چه درد من میخورد؟ آخرتش از دست رفت. این ویژگی دنیا است؛ تا فکر مالُ التِّجاره افتاد، از امام حسین(علیه السلام) جدا شد و جزء بدبختهای تاریخ شد.
«وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا» این یک پیام جدی است. همهی کسانی که جلوی امام حسین(علیه السّلام) ایستاده بودند، از صدر تا ذیل، یعنی از یزید ملعون تا عمر سعد پلید و تا این رجالههایی که در اردو بودند، همهشان به خاطر یک کلمه جمع شده بودند: دنیا. نکتهی خیلی جالبی است. یک تحلیل عمیق است، تحلیل تاریخی نیست. تحلیل معرفتشناختی عمیق از ماجرا است. کسانی که جلوی حسین(علیه السّلام) ایستادند، گرفتاریشان دنیا بود؛ هر کدام در یک سطحی. عمر سعد دائم قدم میزد و با خود میگفت: حسین، پسر فاطمه است، اما ملک رِی را چه کنم؟! تردیدهای شیطانی کار او را تمام کرد. البتّه قیمت آدمها متفاوت است. بعضیها برای دریافت یک لیف خرما آمده بودند، بعضیها تهدید شده بودند آمده بودند. به آنها گفته بودند که اگر نروید جیرهات را از بیتالمال قطع میکنیم.
*تکالیف شیعیان
تکالیف شیعه در این متن نورانی بیان شده است. اوّلین تکلیف شیعه معرفت و شناخت است که سرفصلهایش در همین زیارت اربعین، به صورت کوتاه و نغز آمده است.
وظیفهی دوم این شناخت را به عمق ایمان رساندن است. در تعابیر همین زیارت نورانی، شهادت میدهیم و میگوییم: «اَللّهُمَّ اِنّی اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ»، یعنی من اقرار عارفانه میکنم. به دلم رسید که حسین دوست توست.
سومین وظیفه سلام است. از ابتدای زیارت میگویید: «السلامُ علی وَلیِّ الله و حَبیبَه» سلام، کفِ ارتباط ما با امام است. وقتی به امام حسین(علیه السّلام) سلام میکنید، یعنی میگویید که آقاجان، من به شما اطمینان میدهم از ناحیهی من به شما آسیبی وارد نمیشود. وقتی شما به کسی سلام میکنید، یعنی شما از ناحیهی من در امان هستی که سلامت باشی. این کَفِ ارتباط با ولی خدا است. سقفش این است: «وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ» یعنی همهی وجود من، چون وقت میگویی قلب من یعنی همه وجودم، تسلیم قلب شما است. «وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ» من فانی و ذوب شدهی در شما هستم. این میشود اوج سلام. پس این خطّ ارتباطی عمیق با ولیّ خدا است.
چهارم، اعلام برائت و فاصله گرفت جدّی از دشمنان خدا و دشمنان ولیّ خدا است. مسئلهی چهارم خیلی مهم است. معمولاً در تعابیر زیارتی ما و در زیارت اربعین از کلمهی لعن استفاده شده است.»اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً» معنای لعن این است که من از دشمنان جدا هستم. این هم برای خودش سرفصلی است. پس وظایف شیعه عبارت است از: ۱. معرفت؛ ۲. اقرار و شهادت؛ ۳. سلام؛ ۴. لعن به دشمنان و داشتن خطّ فاصله. همیشه باید فاصلهمان را با دشمنان حفظ کنیم.
*وجوه دوگانه انتظار
امّا پنجمین وظیفه، انتظار است. انتظار در فرهنگ شیعه چیز عجیبی است. از این متن نورانی و سایر متون استنباط میشود که انتظار دو جلوه دارد. یکی به امام حسین(علیه السّلام) میگوید: آقاجان، من منتظرم شما به دنیا برگردید. یعنی منتظر رجعت شما هستم. رجعت جزء اصول فکری شیعه است. من در آن بازگشت باشکوه میخواهم در کنار شما و با شما باشم. دومین جلوه انتظار، انتظار موعود(علیه الصّلاة و السّلام و عجّل الله تعالی فرجهُ الشّریف) و چشم دوختن به وجود مقدّسی است که این سرمایهگذاری الهی را به نتیجه میرساند.
امر کوچکی نیست؛ حجّت خدا خون قلبش را داده است. لذا آخرین حجّت خدا به عنوان وارث باید این فداکاری و ایثار را به نتیجه برساند. نتیجهاش چیست؟ نتیجهاش را قرآنکریم خیلی صریح اعلام کرده است: «یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بـِی شَیْئًا»(۹) زمین یکپارچه موحّد بشود. این هم به عهدهی حضرت بقیّة الله الاَعظم (عجّل الله تعالی فرجهُ الشّریف) است. این فرزند اباعبدالله(علیه الصلاة و السلام) و این وارث.
کلمهای که این رمز را دارد، کلمهی «منتقم» است. منتقم معنایش این است. بعضیها آن را ترجمههای طایفگی میکنند؛ اما منتقم یعنی کسی که این سرمایهگذاری را به نتیجه میرساند. این هم شد پنج تا وظیفهی صریح برای شیعه از متن زیارت اربعین. خدای متعال توفیق دهد که وظیفهشناسی کرده و به وظیفه عمل کنیم.
*خلاصهی تمام مقاتل
امّا امام حسین(علیه السّلام) چگونه این کار بزرگ را انجام داد؟ چگونگی این کار میشود کل مقتل. کلّ مقتل را امام صادق(علیه الصّلاة و السّلام) در سه جمله در زیارت اربعین خلاصه کرده، به دوستانش داده، تا بسوزند تا محرّم بعدی! در روز اربعین باید این را تحویل بگیرید، آن هم در چنین جایی. «چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی/آن شب قدر که این تازه براتم دادند» فکرش را هم میکردید که در شب قدر این را برای شما نوشته باشند؟! این را نوشته بودند که این امانت را تحویل بگیری و این امانت را تا محرّم بعدی حفظ کنی تا دوباره به تو تحویل بدهند و به تو بگویند تو امانت دار خوبی بودی که إن شاء الله همینجور حسینی بمانی.
حضرت صادق(علیه السلام) کلّ مقتل امام حسین(علیه السّلام) را با اشاره در چند کلمه خلاصه کرده است. یک: «اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهید» امام صادق(علیه الصّلاةُ وَ السَّلام) کلمهی مظلوم را با دو جمله برای شما باز میکند. این عنوان کلی است، برای اینکه متوجّه بشوید مظلوم یعنی چه. آن حضرت راجعبه امام حسین(علیه السّلام) فرمودند: «اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ». من نمیدانم شما از کلمه «اسیر» چه می فهمید؟! آقایمان دیگر هیچ چارهای نداشت. کُرُبات، جمع کُربَت است؛ یعنی مصیبتها از همهطرف حضرت را محاصره کردند. و حضرت تک و تنها بود. پس امروز در زیارت به این کلمات دقت کنید:«مظلوم» و «اسیر»؛ یک لحظه به شما نشان میدهند که این کلمه یعنی چه؟
سومین کلمه «قتیل» است. اینجا امام صادق(علیه الصّلاةُ وَ السَّلام) تعبیری دارند که خیلی فوقالعاده است. فرمودند: «قَتیلِ الْعَبَراتِ». عَبرَ یعنی اشک. که با «عبرات» جمع بسته شده است. بنده دربارهی «قَتیلِ الْعَبَراتِ»، سه احتمال مطرح میکنم که این «کشتهی اشکها» یعنی چه؟ یکی اینکه سلام بر آن آقایی که سبک کشته شدن حضرت به وضعی بود که همهی عالم برایش گریه کردند. از آدم تا خاتم(علیهم السلام)، همه برای حضرت گریه کردند. در میان اولیاء نیز هیچکس به اندازهی امام زمان برای سیّدالشّهدا گریه نکرده است.« لأَندُبَنَّکَ صَباحاً و مَساءً و لأَبکِیَنَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً»(۱۰) پریان و جنّیان و فرشتگان نیز بر آن حضرت شیون و گریه و نوحه سر میدهند. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «خداوند متعال برای قبر امام حسین هفتاد هزار فرشته ژولیده و غبار آلود را مأمور کرده که تا روز قیامت بر او میگریند و در کنار او نماز میخوانند. یک نماز از نمازهای ایشان با هزار نماز از نمازهای آدمیان برابری میکند و ثواب نماز ایشان و اجر آن برای زائر قبر امام حسین است».(۱۱)
این هفتاد هزار فرشته، سنگینی و فشار مصیبت را از دوستان حضرت می گیرند تا زائران بتوانند دعا کنند. ولی حال خودشان خیلی خراب است. در زیارت عاشورا میگوییم که آسمان، زمین و هر چه در مجموعهی خلقت است، برای حضرت اباعبدالله گریه کردند.
دومین احتمال درباره را این گونه مطرح میکنم. اشک خیلی متنوّع است. اشک چیز عجیبی است. تا به حال نتوانستند ماجرای اشک را تحلیل کنند. جزء عجایبی است که خدای متعال در وجود انسان خلق کرده است و خوش به سعادت شما که اشک را دارید برای این که دل شما را به آستان اباعبدالله الحسین(علیه الصّلاةُ وَ السَّلام) گره بزند. اشک را باید خیلی قدر دانست. پس اشک چند نوع دارد. حال، «قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ»، یعنی کشتهای که همهجور اشکی برایش ریخته شده است. یک قِسم اشک تلخ است، یک قِسم اشک شیرین است. اشک حسرت اشک تلخ است، اشک غم اشک تلخ است، اشک اشتیاق شیرین است، اشک محبّت شیرین است. برای حسین(علیه الصّلاة و السّلام) توسّط دوستانشان همهجور قِسمی اشک ریخته شده است. این هم شاید یک معنای دیگر این عبارت باشد.
یک معنای دیگر هم به نظر میرسد. «قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ»، یعنی اشکهایی که حسین را کشت. پدر وقتی بچّهاش جلویش گریه میکند، قلبش تکان میخورد. از این سنخ گریهها را امام حسین(علیه السلام) در صحنههای مختلف کربلا دیدند. این گریه ها را یک جای دیگر هم دیدند آن جایی که دیگر شرایط عادی نبود. جایی که زینب خطاب کردند به سر مطهر و ظاهرا رقیه در بغل زینب نشسته است و میگوید: داداش جان! با من صحبت نمیکنی لااقل با این بچه صحبت کن! ببین چگونه گریه میکند.
در ماجرای قاسم هم امام حسین خیلی گریه کرد. گریه را دید و تحمل نکرد. قرار از امام حسین گرفت، این بچّه سیزده ساله افتاده بود روی پای امام حسین و میگفت: عموجان! باید بروم. هرچه برایش توضیح میدهد که قاسم جان نمیشود، اینها خیلی پست هستند، تو یادگار داداشم هستی. یک کاری کرد قاسم، یک گریهای کرد روی دامن اباعبدالله، امام حسین را به گریه آورد، سوزاند، کشت، اباعبدالله گفت باشه.
در تمام این ماجرایی که برای امام حسین(علیه السّلام) اتّفاق افتاده، کجایش اوج مقتل است. عمّان اینطوری میگوید: حضرت یک نگاهی کرد که دیگر چه مانده در دستش، صدای علیاصغر را شنید، گفت این خودش است. امام حسین یک جمله گفته که این را هیچجا نگفته است. اوّل دست گرفت این خونهای مطهّر را به آسمان پاشید، آنها را برگرداند به عرش. خطاب کرد به خدای متعال گفت خدایا میبینی؟! چون تو میبینی برایم قابل تحمّل است.
*سازندگی سفر اربعین
انشاءالله حرم مشرّف شدید در این برنامهی امروزتان محور کلیدی دعایتان که فرج است، ذیلش توجّه خاصّ داشته باشید به آقایمان، پرچمدار، علمدار. آقا را خیلی دعا کنید، این سرمایهی بزرگ شیعه، این ذخیره و عزّت ما، وحدت ما، صلابت ما، شکوه امروز شیعه، همه در وجود ایشان جمع شده، حسود هم خیلی زیاد دارد، دشمن زیاد دارد، دشمنان در حسدشان باشند و در حسدشان بمیرند، انشاءالله تحت عنایت حضرت اباالفضل(علیه الصّلاةُ والسَّلام) این کار میرود جلو به فضل الهی. شما وظیفهتان را انجام بدهید و در دعا و در نیابت، نایب بشوید مخصوصاً برای آقا و زیارت کنید. بعضی از این بچّههای بامعرفت در مسیر زیارت میآیند و به من میگویند ما اصلاً این سفر را آمدیم به نیابت از آقا، چون ایشان نمیتواند بیاید و میدانیم چقدر دوست داشته بیاید. ما آمدیم برای نایب امام زمان نیابت کنیم، گفتم بارکالله بامعرفت! تو تمام مطلب را گرفتی، کسی اینجا چنین احساسی داشته باشد خیلی موفّق است.
دوستان عزیزم! آنچه که خدای متعال در این سفر به شما کرامت کرده گوارایتان باشد، انشاءالله حفظش کنید، با همهی وجود نگهش دارید. خیلی چیزهای عجیبی به شما داده شده، از کرامتش و فضلش به شما کرم کرده، و به برکت آقایمان اباعبدالله، محافظت کنید، قدر بدانید و انشاءالله آماده شوید. به نظرم بعد از دفاع مقدّس، هیچ چیز مثل سفر اربعین سازندگی ندارد. چیز فوقالعادهای است؛ اصلاً برای این روزهای ما تعبیه شده بوده است. جایی است که تو اجازه داری خودت را خسته کنی، جایی که بیخوابی بکشی، آواره بشوی، سردت بشود، پایت درد بگیرد، زمین بیفتی. این جا همهی اینها به تو اجازه دادهاند. روایتش را برایتان خواندم:«یَرَاهُ رَبُّهُ سَاهِرَ اللَّیْلِ لَهُ تَعَبُ النَّهَارِ» این راه، راه میانبر است و این را دوستان خدا باید قدرش را بدانند. این سرمایهای است که بعد از جنگ ما داریم. إن شاء الله بدنهایتان هم بیمه حسینی برای خدمت شده است. روحتان بانشاط و آماده برای خدمت و کارهای بزرگ که پیش رو است.
*استقبال جابر بن عبدالله انصاری از سیدالساجدین
در این سفر امام سجّاد(علیه السّلام) اصلاً نتوانستند گریه کنند. گاهی یک مصیبت سنگین که پیش میآید، انسان دق میکند و نمیتواند گریه کند. امام چنین حالتی داشتند. یکی از چیزهایی که این گره را باز میکند، این است که کسی که خیلی با انسان صمیمی است، به استقبال بیاید. امام سجّاد(علیه السلام) منتظر جابر بود. امام کسی را نداشت. در این مدّت جلوی بچهها و خانمها، نتوانستند گریه کنند و غم و غصهها را درون خودشان ریختند و به هیچ کس چیزی نگفته بود. دیدنی شد وقتی جابر را دید.
جابر دوست قدیمی این خانواده و از اصحاب بزرگ پیامبر است. با امام حسین دوست بود. وقتی جابر سر قبر آمد، گفت: حسین جان! دو سه بار صدا زد. در بعضی نقلها دارد مثل این که گفت: «حبیبی حُسین!». بعد جواب داد: «حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ؟» مگر میشود آقاجان تو به من جواب ندهی؟ جابر میخواست روضه بخواند. بعد گفت: حق داری به من جواب ندهی. آخر سر تو اینجا نیست. دلم از تو نگرفت، تو به خاطر پیامبر به من خیلی احترام میکردی، قبل از من به من سلام میکردی. حالا جوابم را نمیدهی. عیبی ندارد، فهمیدم علّتش چیست... تا امام سجّاد جابر را دید، سرش را روی شانهی جابر گذاشت و چیزهایی که نگفته بود اینجا گفت. چند تا جمله نوشتهاند که دل را آتش میزند. فرمود: جابر همینجا بود که حجّت خدا را سر بردیدند... علیاصغر را همینجا سر بردیدند... اینجا بود که... . صلی الله علیک یا اباعبدالله.
منبع: سایت افق ها
پی نوشت:
۱. ابن قولویه، کامل الزیارات، ص ۲۹۶.
۲. امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرموده است: «پنج چیز از نشانههاى مؤمن است: گزاردن پنجاه و یک رکعت نماز واجب و نافله و زیارت اربعین و انگشتر در دست راست کردن و پیشانى بر خاک ساییدن و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم». فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ترجمه مهدوى دامغانى، ص۳۲۰.
۳. ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۱۰۳.
۴. همان، ص۱۴۳.
۵. همان، ص۱۱۸.
۶. همان، ص۸۶.[۶]
۷. ابومخنف کوفی، وقعه الطف، ص۲۰۰.
۸. همان، ص ۷۵.
۹. نور: ۵۵.
۱۰. امام مهدى (سلام الله علیه) در زیارت ناحیه مقدّسه، خطاب به امام حسین (علیه السلام) میفرمایند: «هر صبح و شام بر تو گریه و شیون مىکنم و در مصیبت تو به جاى اشک، خون مىگریم». بحار الأنوار، ج۱۰۱، ص۲۳۸.
۱۱. کامل الزیارات، ص۱۷۶.