هیچ عملی از اعمال صالحه و هیچ عبادتی از عبادات مشروعه، در اجر و ثواب، به پایه گریستن بر حضرت امام حسین(ع) نیست، هر چند در بعضی اخبار تباکی، یعنی خود را به گریه داشتن، یعنی شبیه به گریه کننده در آوردن را، مانند گریستن در ثواب و اجر تصریح نموده اند.
از آن جمله خبریست که سید جلیل بزرگوار علی بن طاووس حسنی - قدس سرّه - در مقتل لهوف از آل رسول(ص) روایت کرده که گفته اند:
« و من بکی و أبکی فینا ماة فله الجنّة، و من بکی و أبکی خمسین فله الجنّة، و من بکی و أبکی ثلاثین فله الجنّة، و من بکی و أبکی عشرین فله الجنّة، و من بکی و أبکی عشرة فله الجنة، و من بکی و أبکی واحداً فله الجنّة، و من تباکی فله الجنّة».(1)
یعنی: (هر کسی که بگرید و بگریاند صد نفر را (در عزاء و مصیبت حسین و ما آل محمد)، پس بهشت برای او است، و کسی که بگرید و بگریاند پنجاه نفر را در مصیبت ها و عزای ما، از برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما سی نفر، برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما بیست نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما ده نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما یک نفر را، بهشت برای او است، و کسی که تباکی کند یعنی اشک ندارد خود را به گریه بدارد، بهشت برای او است) و در بحار از امالی صدوق مسنداً روایت کرده از ابی عمّاره منشد (یعنی مرثیه خوان) از حضرت صادق(ع) که گفت: «آن حضرت به من فرمود: ای اباعمّاره! شعری بخوان در مصیبت حسین بن علی، پس خواندم برای او و آن حضرت گریه کرد. به ذات مقدس خدا قسم! همینطور که می خواندم آن بزرگوار گریه می کرد تا اندازه ای که شنیدم از داخل خانه صدای گریه را، پس فرمود: ای اباعمّاره!
«من أنشد شعرا فی الحسین بن علی(ع)، فابکی خمسین، فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً، فابکی عشرین، فله الجنّة، و من أنشد شعرا فی الحسین(ع)، فابکی عشرة، فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً، فابکی واحداً، فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً، فبکی فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً، فتباکی فله الجنّة».(2)
یعنی: (کسی که شعر بخواند در مصیبت حسین بن علی(ع) و بگریاند پنجاه نفر را، پس از برای او است بهشت، و کسی که بخواند در مصیبت حسین شعری، بخواند و بگریاند بیست نفر را، از برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعر را و بگریاند ده نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعر بر او، بگریاند یک نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعر بر او، خودش گریه کند، برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعری را و خود را به گريه در آورد، برای او است بهشت.) مخفی نماند این دو حدیث مانند سایر احادیث وارده، دلالت ندارد بر اینکه کسی که اشک ندارد و خود را به گریه در آورد، مانند گریستن و جاری شدن است در همه آثار و ثواب های بر گریستن و اجر آنها.
و اینکه در بعضی از کتب مقاتل، ذکر شده که تباکی و خود را به گریه واداشتن، مانند گریستن است در اجر و ثواب، دلیلی برای آن دیده نشده و مدرک و سندی ندارد و خیلی جای تعجب است که ثواب تباکی از هر جهت مانند ثواب ها و اجرهائی است که برای گریه کردن است.
آری در پاره ای از آثار و اجرهای گریستن شرکت دارد، نه مطلقاً در همه آنها، بلکه آن مانند سایر عبادات شرعیه است، و ممکن است گفته شود که سِرّش این است که خود را به گریه داشتن با گریه کردن ناشی است از شناختن و محبت خانواده رسالت را در دل داشتن که این محبت و معرفت سبب سوزش دل و رقت قلب و محزون شدن تباکی کننده است، آن هم نه هر گریه ای و نه از هر کسی، و چون خود را به گریه در آوردن با گریستن شریک است در حکایت و کشف از سوزش دل می کند، از این راه در بعضی از اجرها و ثواب های گریه شرکت دارد.
بلی به لحاظ موافقت و اشتراک تباکی با بکاء، چنین بر می آید که آن اجر و ثوابی که برای تباکی وعده داده شده، به جهت ظاهر کردن تباکی کننده است، حزن و همّ و غم و سوزش دل خود را از جهت معرفت و اخلاصی که نسبت به آن حضرت دارد، چون در گریستن و به گریه در آوردن هر دو این حالت همّ و غم و سوزش دل حاصل شده، پس در این اجر و ثواب با هم شریکند. ولی در این مقام می گوئیم: اگر در آن حالت تباکی، رقت آن تباکی کننده، [به] نحوی شد، که اشکش ظاهر شد، آن وقت در همه اجرها و ثواب هائی که برای گریه وعده داده شده، شریک خواهد بود.
حاصل آنکه، شاهد بر آن چه گفتیم آن است که در بعضی از اخبار و احادیث پاره ای از اجر و ثواب گریه را وعده داده اند بر نفس محزون و مهموم و مغموم، چنانچه بعضی از آن، در باب اوّل ذکر کرده شد در مصیبت آن حضرت. پس بنابراین تباکی به معنای خود را به گریه واداشتن است و از خود به فشار گریه خواستن که بازگشت آن به دردناک بودن دل در اثر هَمّ و غم و حزنی که در مصائب بر او وارد شده.
و باید دانست که هر دردناکی دل و حزن و اندوزه و سوزش دل، تباکی نیست که بعضی توهم کرده اند، و به مجرد این خود را به گریه کننده شبیه می کنند، چنانچه کثیری از ارباب مقاتل خیال کرده اند، و در اخبار هم در بعضی مواردی که لفظ تباکی آمده، همین معنائی که گفتم ظاهر است، و از آن جمله است خبری که در کتاب وسائل به سند خود از سلیمان بن خالد از امام صادق(ع) روایت کرده که فرموده:
أتی رسول الله شابّا من الانصار، فقال: إنی أُرید أن أقرَءَ علیکم، فمن بکی فله الجنّة، فَقَرَأ (وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرا إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً)(3) - الی آخر السّورة - فبکی القوم جمیعاً إلاّ شابا، فقال: یا رسول الله، قد تباکیت فما قطرت عینی. قال: إنّی معید علیکم، فمن تباکی فله الجنّة، فاعاد علیهم، فبکی القوم و تباکی الفتی، فدخلوا الجنّة جمیعاً.(4)
یعنی: «رسول الله(ص) آمد نزد جوانی از انصار، پس فرمود: می خواهم بخوانم بر شما آیاتی را، پس کسی که گریه کند، برای او است بهشت. پس خواند آن حضرت» آیه هفتاد و یکم از سوره زمر را : (وَ سَیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إَلی جَهَنَّمَ زُمَراً) (یعنی): و رانده شدند به سوی جهنم فوج فوج، (تا آخر سوره).پس همه قوم گریه کردند مگر جوانی که گفت: یا رسول الله، من تباکی کردم، امّا قطره اشکی از چشم نیامد. آن حضرت فرمود من اعاده می کنم بر شما آیات را، پس کسی که گریه کرد برای او است بهشت. آن حضرت اعاده فرمود خواند آن را، پس همه گریستند و آن جوان تباکی کرد و همه داخل بهشت شدند)
و نیز در کتاب وسائل مسنداً روایت کرده از سعید بن یسار که گفت:
«گفتم به ابی عبدالله(ع) که من در حال دعا تباکی بکنم، زیرا که چشم اشک نمی آید؟ فرمود: «نعم ولو مثل رأس الذباب» یعنی: (آری خوب است و هر چند مانند سر پشه ای باشد)».(5)
و نیز روایت کرده است از علی بن حمزه که گفت، حضرت ابی عبدالله(ع) به ابی بصیر فرمود:
«إن خفت أمراً یکون أو حاجة تریدها، فابداً بالله فجدّه، و أثن علیه کما هو أهله و صلی علی النبی و سل حاجتک و تباکی و لو مثل رأس الذباب».(6)
یعنی: (اگر امری باشد که از آن بترسی یا حاجتی را می خواهی، ابتدا کن به خدا، و او را تمجید کن و ثنا بگو، همچنان که اهل آن است، و صلوات فرست بر پیغمبر(ص) و حاجتت را سؤال کن و خود را وادار به گریه کن، اگر چه به اندازه سر پشه ای باشد).
و نیز روایت کرده است از اسماعیل بجلی از ابی عبدالله(ع) که فرمود:
«إن لم یجئک البکاء فتباکی، فان خرج منک مثل جناح الذباب فبخّ فبخّ».(7)
یعنی: (اگر گریه ات نمی آید، پس خود را به گریه بدار، اگر به اندازه بال پشه ای اشک از چشمت بیرون بیاید، خوبست خوبست).
و نیز روایت کرده است از یونس بن منصور که: مردی از حضرت صادق(ع) پرسید از خود را به گریه واداشتن در نماز واجب، تا اینکه گریه کند، فرمود: «قرّة عین و الله و قال: إذا کان ذلک فاذکرونی عنده».(8)
یعنی: (سبب قرار و آرامش چشم است به ذات خدا سوگند، و فرمود: چون اینطور شد مرا یاد کن نزد او).
و در خبر دیگر از سعید روایت کرده که گفت: به آن حضرت گفتم: آیا شخص در حال نماز تباکی بکند خوب است. [فرمود:] خوبست هر چند به قدر سر پشه ای باشد».(9)
پی نوشت ها :
1- لهوف، ص 10؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 288.
2- امالی للصدوق؛ ص141، بحارالأنوار، ج 44، ص 281.
3- سوره زمر، آیه 71.
4- امالی للصدوق، ص 545؛ وسائل الشیعة، ج 6، ص 219؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 328.
5- وسائل الشیعه، ج 7، ص 74؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 334.
6- کافی، ج 2، ص 483؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 334.
7- کافی، ج 2، ص 483؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 334.
8- فقیه، ج 1، ص 317؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 247.
9- کافی، ج 3، ص 301؛ استبصار، ج 1، ص 407؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 241.
منبع: میرجهانی، محمدحسن، (1371)، البکاء للحسین(ع)، در ثواب گریستن و عزاداری بر حضرت سیدالشهداء(ع) و وظایف عزاداری، تحقیق روح الله عباسی، قم، نشر رسالت، 1385، چاپ دوم.