مسلم بن عقیل اولین شهید عشق
۱۳۹۳/۰۷/۲۸

«مسلم» پسر «عقیل» پسر «ابوطالب» علیه السلام است. عقیل برادر امام علی علیه السلام و مسلم پسر عموی امام حسین علیه السلام است. مادر مسلم کنیز بود و «علیّه» نام داشت(1) و عقیل او را از شام خریده بود.

«مسلم» پسر «عقیل» پسر «ابوطالب» علیه السلام است. عقیل برادر امام علی علیه السلام و مسلم پسر عموی امام حسین علیه السلام است. مادر مسلم کنیز بود و «علیّه» نام داشت(1) و عقیل او را از شام خریده بود.

دعوت اهل کوفه از امام حسین علیه السلام

هنگامی که اهل کوفه نامههای فراوانی به امام ارسال داشتند، آن حضرت مسلم را فراخواند و به همراه وی «قیس بن مسهّر» و «عبدالرحمن بن عبدالله» و عدهای از فرستادگان را سفیر خود نمود. آن حضرت، مسلم را به چند چیز امر فرمود:
الف. تقوای الهی داشته باشد؛
ب. اسرار حکومت را پنهان بدارد؛
ج. به مردم لطف و مرحمت داشته باشد؛
د. اگر مردم را با هم متحد یافت، به سرعت امام را با خبر کند.
سپس امام نامههایی را به مردم کوفه به این مضمون نوشتند:
اما بعد، به تحقیق برادر و پسرعمویم و مورد اعتماد از اهل بیتم، مسلم بن عقیل را به سوی شما فرستادهام، ایشان را امر کردهام تا که برایم بنویسد که آیا شما را با هم، همدل و همداستان مییابد. پس به جانم قسم، امام نیست مگر کسی که به حق قیام کند.(2)

حرکت مسلم از مکه

اواخر ماه مبارک رمضان بود که مسلم بن عقیل از مکه به مدینه منوره حرکت کرد. ایشان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله) رفت و در آنجا نماز گزارد. پس از آن با اهل و عیال خویش خداحافظی کرد. سپس از «قیس» دو راهنما اجاره کرد تا که راه را به او نشان دهند. در راه گرما و تشنگی آن دو را سخت آزار داد و آنها تاب نیاوردند و در راه جان دادند.(3)
مسلم راه را ادامه داد تا به محلی رسید که آنجا آب و آبادی بود. آن دو راهنما راه را به مسلم نشان دادند تا «بطن جنت» (4)رسید.
آنجا با قیس نامهای را از سختی راه و مشکلات برای امام ارسال داشتند. نامه مسلم این گونه بود:
«
اما بعد؛ من از مدینه خارج شدم، در حالی که دو راهنما را برای طی راه اجاره کرده بودم، راه را گم کردیم و به عطش افتادیم. چیزی نمانده بود که آنها جان بدهند تا این که آخرالامر به آب رسیدم. تنها نجات ما در لحظات آخر، نفس ما بود. این حادثه موجب شد که آینده کار را نیکو نبینیم
در پاسخ این نامه، امام این گونه نوشت:
«
اما بعد؛ البته من خوف این را دارم که آن گونه که تو (بد) پیش بینی میکنی، غیر آن باشد که به تو تذکر دادهایم. همانگونه که تو را رهنمون شدهام، حرکت کن، والسلام
درسی که میتوان گرفت: از این ماجرا چند نکته به دست میآید:
1-
از یطیّر به صرف برخورد با حوادث ناگوار در آینده باید پرهیز کرد که آن، گویای وظیفه انسانی نیست؛
2-
باید در تشخیص وظیفه و انجام دادن کاری که امام آن را توصیه میکند، تلاش کرد؛
3-
باید در انجام دادن رسالت الهی مقاومت و استقامت داشت.
مسلم به محل آب خیر «طیّیء» رسید. در آنجا قدری استراحت کرد. سپس حرکت کرد تا این که به مردی رسید که تیرش آهویی را نشانه رفته بود. وقتی به حیوان رسید آن را کشت. مسلم با دیدن آن صحنه گفت: «دشمن ما کشته خواهد شد، اگر خدا بخواهد.»(5)

ورود مسلم به کوفه

مسلم به سمت کوفه اسب میراند تا این که در پنجم شوال وارد کوفه شد. (6) او به منزل «مختار بن ابی عبید» وارد شد.(7) مختار شیعیان را دعوت کرد تا همه گرداگرد مسلم فراهم آیند. پس نامه حسین علیه السلام را که پاسخ به آنها بود خواند. آنها همه از شوق گریه کردند. در محضر او خطبا و سخنوران کوفی، چون « عابس شاکری»، «حبیب اسری» خطبه خواندند.
این خبر به «نعمان بن بشیر انصاری» که استاندار یزید در کوفه بود رسید. او از جای برخاست و برای مردم خطبهای ایراد کرد و آنها را تهدید کرد. پس از آن «عبدالله بن سعید حضرمی» که با بنی امیه هم قسم بود به اعتراض از جای برخاست و جلسه را ترک کرد. او و «عمّاره بن عقبه» داستان لقمان را در نامهای به یزید نوشتند و تصریح کردند که حاکمی که گماشته است یا ضعیف است یا این که خود را به ناتوانی زده است.(8) پس از عبدالله، سایر جیرهخواران حکومتی از قبیل «عمارة بن ولید» و «عمر بن سعد بن ابی وقاص» نامههای مشابهی برای یزید فرستادند.(9)
علت ورود مسلم به منزل مختار این بود که مختار از زعمای شیعه به شمار میآمد و به امام حسین علیه السلام وفادار بود. علاوه بر این، مختار داماد « لقمان بن بشیر»- حاکم وقت کوفه - بود. بی تردید تا زمانی که مسلم در خانه مختار این بود که مختار از زعمای شیعه به شمار میآمد و به امام حسین علیه السلام وفادار بود. علاوه بر این، مختار داماد «لقمان بن بشیر» - حاکم وقت کوفه - بود. بی تردید تا زمانی که مسلم در خانه مختار بود لقمان بن بشیر متعرض او نمیشد. این انتخاب مسلم گویای درایت و احاطه او به موقعیتهای اجتماعی است.(10)

بیعت با مسلم در کوفه

مردم پس از آگاهی از ورود مسلم، فوج فوج با نماینده امام بیعت کردند تا این که نام بیعت کنندگان در دفتر مسلم از مرز هشتاد هزار نفر گذشت.(11)
درباره تعداد بیعت کنندگان با سفیر امام قدری اختلاف وجود دارد که از آنها به شرح زیر یاد میکنیم:
1-
تعداد بیعت کنندگان با مسلم را بالغ بر هجده هزار نفر نوشتهاند؛(12)
2-
تعداد بیعت کنندگان بیست و پنج هزار نفر بوده است؛(13)
3-
تعداد بیعت کنندگان بیست و هشت هزار نفر بوده است؛ (14)
4-
تعداد بیعت کنندگان سی هزار نفر بوده است؛ (15)
5-
تعداد بیعت کنندگان با مسلم را بالغ بر چهل هزار نفر بوده است. (16)

محورهای بیعت مردم با مسلم

مردم با شوق فراوان بیعت خود با مسلم را بر چند اصل استوار ساختند:
1-
دعوت مردم به کتاب خدا و سنت رسول او؛
2-
پیکار با بی دادگران؛
3-
دفاع از مستضعفان؛
4-
رسیدگی به حال محرومان جامعه؛
5-
تقسیم غنائم به طور مساوی در بین مسلمانان؛
6-
ردّ مظالم (بازگرداندن حق مظلوم) به اهل آن؛
7-
یاری اهلبیت علیه السلام؛
8-
مسالمت با کسانی که سر ستیز ندارند؛
9-
پیکار با متجاوزان. (17)
درسی که میتوان گرفت: باید به این اصول معقول و مقبول نگریست و این که چگونه مردم به درستی راه حق را بازیافته بودند.

نامه مسلم به امام حسین علیه السلام

بیعت اکثر مردم، مسلم را مطمئن کرده بود که امام اگر به کوفه بازآید، همه چیز از نو بنا خواهد شد. او در نامهای به حضرت نوشت که هیجده هزار نفر از مردم کوفه بیعت کردهاند. از امام خواست که با شتاب به کوفه رهسپار شوند؛ چرا که مردم سخت مشتاق دیدار اویند.
مسلم نامه خود را ضمیمه نامه اهل کوفه کرد و به «عابس بن ابی شبیب شاکری» سپرد تا به همراه «قیس بن مسهّر صیدوای» به خدمت امام برسانند. (18)

یزید و کوفه

خبر ارسال نامه مسلم به یزید رسیده بود. او به والی تازه برای کوفه میاندیشید. «سرجون» (19) غلام وفادار پدرش (معاویه) را احضار کرد و او را از وضع کوفه، «نعمان بن بشیر» و بیعت مردم آگاه ساخت و در مورد والی جدید کوفه از او نظر خواست.
سرجون گفت: «اگر پدرت معاویه اینک زنده میشد نظر او را به کار میبستی؟»
یزید گفت: «آری». سرجون کینه یزید به ابن زیاد را میدانست. فرمان معاویه را که قبل از مرگ برای عبیدالله نوشته و او را به حکومت کوفه نصب کرده بود بیرون آورد و به یزید نشان داد. پس از آن بود که یزید عبیدالله بن زیاد را که والی بصره بود به ولایت کوفه نیز گماشت. این فرمان به همراه نامهای توسط «مسلم بن عمرو باهلی» برای عبیدالله بن زیاد فرستاده شد. (20)
یزید نامهای برای عبیدالله نوشت: «افرادی که روزی مورد ستایشاند، روز دیگر به ننگ و نفرین دچار میشوند، و چیزهای ناپسند به صورت دل پسند در میآیند و تو در مقام و منزلتی قرار داری که شایسته آن هستی، به قول شاعر عرب: تو بالا رفتی و از ابرها پیشی گرفتی و بر فراز آنها جای گرفتی. برای تو جز مسند خورشید جایگاهی نیست.»(21)
او در این نامه به عبیدالله فرمان داد که در عزیمت به کوفه شتاب کند و پس از دستگیری، مسلم به عقیل را به قتل رساند یا تبعید کند. (22)
درسی که میتوان گرفت: گاه اهل خلاف در کنار یکدیگر قرار میگیرند تا که به اهداف باطل خود برسند. بر اهل ایمان و تقوا است که با وجود وجوه اشتراک فراوان، متحد شوند و سپاه کفر و شرک را به زانو درآورند.

پی نوشت :

1- الطبقات الکبری، ج 4، ص 29.
2-
ترجمه برگرفته از متن ابصار العین، ص 79.
3-
ابصارالعین، ص 79.
4-
جنت، محل آبی بوده که به قبیله کلب متعلق بوده است. معجم البلدان، ج2، ص343.
5-
تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 355 .
6-
مروج الذهب، ج3، ص 248.
7-
تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 355 .
8-
ابصار العین، ص80 .
9-
الارشاد، ج 2، ص41.
10-
حیاة الامام الحسین، ج 2، ص 345 .
11-
اللهوف، ص16 .
12-
الارشاد، ج2، ص41 .
13-
نفس المهموم، ص58 .
14-
حیاة الامام الحسین، ج2، ص247 .
15-
تاریخ ابی الفداء، ج1، ص200/ حیاة الامام الحسین، ج2، ص 247 .
16-
تاریخ ابی الفداء، ج1، ص200/ حیاة الامام الحسین، ج2، ص 247/ مثیر الاحزان، ص 11.
17-
حیاة الامام الحسین، ج2، ص 345 .
18-
مثیرالاحزان، ص 32 .
19-«
سرجون بن منصور» از نصارای شام بود. معاویه برای اداره حکومت با او مشورت میکرد. پدرش منصور از طرف «هرقل» قبل از فتح شام مسئولیت بیت المال را به عهده داشت. پسر سرجون نیز در دولت اموی دارای پست و مقام بود. پیش از این عمر بن خطاب از استخدام مسیحیها در امور کشوری منع کرده بود، مگر این که مسلمان شوند. مقتل الحسین مقرم، پاورقی، ص 148.
20-
الکامل فی التاریخ، ج2، ص 535/ سماوی، ابصار العین، ص80 .
21-
این عبارات گویای کینه قبلی یزید به عبیدالله بود که اینک به سبب ضرورتی که پیش آمده بود از او این همه مدح و ثنا میگفت.
22-
مقتل الحسین مقرم، ص 148.

منبع: یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام