مسلم بن عقیل سفیر شهادت (2)
۱۳۹۳/۰۷/۲۸

ارسال سفیر از جانب امام (علیه السلام( مسلم داراى اختیارات تام در امور دینى و دنیوى بود، با صلاحیتى گسترده و مسؤ لیتى چندگانه طبق اقتضاى شرایط این مرحله و ماجرا.

 

ارسال سفیر از جانب امام (علیه السلام(

مسلم داراى اختیارات تام در امور دینى و دنیوى بود، با صلاحیتى گسترده و مسؤ لیتى چندگانه طبق اقتضاى شرایط این مرحله و ماجرا.
فرزانگى و حکمت امام و ریحانه رسول خدا- صلى الله علیه و آله - در این مرحله دشوار در این نکته تجلى پیدا کرد که براى حل مشکلات این موقعیت ، خود شخصا به کوفه نرود و از پاسخ دادن نهایى به کوفیان اجتناب ورزد.بینش سیاسى امام ، او را به تاءنى و آرامش و بدون شتاب و تندروى در گام نهادن در این راه طولانى فرا خواند.
تصمیم امام بر آن قرار مى گیرد تا یکى از مردان خود را به عنوان نماینده براى تحقق مقدماتى اهداف و خواسته هاى مظلومین ، به سوى آنان روانه سازد.
اما این که امام - علیه السلام - نماینده اى از خود کوفیان تعیین کند خلاف غرض و هدف مى باشد؛ زیرا این دو موقعیت و شخصیت ، با یکدیگر بسیار تفاوت خواهند داشت ؛ مخصوصا که اهل کوفه رسولانى فضیلت دارد در جهاد و اعتماد و راست کردار فرستاده بودند و آنان نسبتا تصویر واضحى را از اهل کوفه و آمادگى آنان نشان مى دادند؛ جز آنکه نماینده شخص امام حسین - علیه السلام - اهلیت انجام کارهاى مهمى را دارد که غیر او را یارى انجام آنها نیست ؛ مثلا برخى از کارهاى مربوط به جنبش و قیام ، تنها از یکى از افراد خاندان سبط رسول ساخته است مانند بیعت گرفتن از مردم براى امام و دیگر امور مربوط به نهضت که نیازمند فردى است تحرک بخشنده ، با آگاهى کامل از مبانى و خواسته هاى امام - علیه السلام .
این نوع آگاهى نسبت به دید رهبر، کمتر در افرادى خارج از جو رهبر یا افراد غیر خواص تحقق پیدا مى کند؛ زیرا نزدیکان امام داراى ویژگیهایى هستند که آنان را از افراد مخلص و مورد تاءیید دیگر نیز متمایز مى سازد.

ویژگیهاى نماینده عادى

پیش از پرداختن به شخص نماینده سبط رسول خدا - صلى الله علیه و آله - و قبل از آنکه ویژگیهاى والاى این سفیر فوق العاده و ویژه را درک کنیم ، لازم مى دانم مهمترین شرایط فرستادن یک نماینده معمولى و ویژگیهاى موجود در او را براى ایفاى کامل نقش خود بیان داریم .
ما این نکته را براى احاطه به عظمت شخص سفیر حسینى ، سودمند مى دانیم ملل ، اقوام و پادشاهان عرب و عجم ، برداشتن ویژگیهایى در نماینده عادى که به سوى پادشاهان ، اقوام و شهرهاى دیگر، براى امور مهم نظامى و سیاسى فرستاده مى شود؛ اتفاق نظر دارند؛ مثلا مى گویند:
نماینده و فرستاده ، نیازمند بردبارى و فروبردن خشم خود است ، تا آنجا که بتواند دیر به دست آمدن فرصت و موقعیت را تحمل کند و درمقام رکود امور، صبر پیشه سازد؛ چه بسا که نماینده به پیش شخص سبک عقلى فرستاده مى شود و از او حرف ناهنجارى مى شنود، آتش خشم او را تباه مى سازد و او را از استیفاى حجت ها و ایفاى وظایف خود(و همه آنچه که بخاطر آن به عنوان پیک آمده است ) باز دارد. در صورتى که او با بردبارى و فرو بردن خشم خود به پیروزى و به دست آوردن مراد خود، تواناتر مى باشد.
فرستاده اگر اهل درنگ ، صبر و خرد سنجیده نباشد و اختیاردار عقل خود نگردد، حزم راپیشه نسازد و در امور، به خرد خود مراجعه نکند و تنها آراى صائب و مورد تاءیید عقل را دنبال نکند، این چنین فرستاده اى را عجله و پیچیدگى شرایط تنها به دو نتیجه مى رساند و او امکان انتخاب راه سومى را نخواهد داشت ؛ یا آن که وى بخاطر عجله و تندى نقص غرض کرده ، آنان را که او را فرستاده اند مغبون ساخته با سران کشور میزبان خود هم آوا شده و سود آنان را مد نظر قرار مى دهد؛ و یا آنکه وظایف خود را انجام نداده ، بدون حصول به مقصود و حل مشکل - همانطور که آمده باز خواهد گشت و موفق به انجام کارى نخواهد شد (1)
دیگرى نیز درباره کارهاى سیاسى و نامه هاى دیپلماتیک مى گوید: در زمینه صلح و آتس بس و کارهاى مهم و گفتگوهاى سیاسى از طرف خود، مردى را انتخاب کن که داراى خصوصیات ذیل باشد:
فرزانه ، سخنور، آبدیده ، سرد و گرم چشیده ، هوشیار، آماده استفاده از فرصت ، داراى راءى استوار و سخن قاطع ، زبانى توانا و قلبى آهنین ، زیرک در استفاده از تدبیرهاى ظریف و حساس ، پذیرنده دوراندیشى و راءى صائب تو، و آنچه از وى در این مورد خواسته باشى ، و آنچه درباره هوشیارى و تفکیک امور به او گفته باشى ؛ اگر خواستار جلب خوبى به سوى تو باشد، به بهترین شیوه از عهده کار برآید و در هنگام دفع شرى از تو، این کار را به خوبى انجام دهد.
براى سفارت مردى رابرگزین با فصاحتى آماده استفاده حاضر جواب ، خوش سیما، دست یابنده بر حجت ها، که بافته هاى دشمنت را پنبه کند، و آنچه را که دشمن خراب کرده است ، استوار سازد.
فرستاده تو بایستى از خانواده هاى محترم و دودمانى با همت والا باشد، زیرا چنین کسى ناگزیر گام در راه بزرگان خاندان خود گذاشته ، ارزشهاى مقبول دودمان خود را حفظ خواهد کرد و خود را همطراز بزرگان خاندان خود قرار خواهد داد.
اگر کسى را با این خصوصیات به دست آوردى ، او را از نزدیکان خود قرار ده و هر چه را که در اندیشه ات مى شکفد - چه کوچک و چه بزرگ - با او در میان بگذارد و در آراء و نظرات خرد وکلان خو با وى به مشورت بپرداز...(2).
اهمیت مساءله انتخاب نماینده و پیک ، تا جایى مى رسد که یکى از موضوعات شعر قرار گرفته و شعرا در قصاید متعددى به اهمیت این ویژگیها در عرصه سیاست مى پردازند مثلا:
رسول و فرستاده ، محل اسرار و نظرات تو مى باشد، پس براى استوارى راءى خود امین ترین و ناصحترین فردى را که به دست مى آورى انتخاب کن
کارها بر کودن ، دشوار مى گردد لیکن اگر شخص تیزهوشى به همان امور بپردازد آن کارها را شایسته تر به سامان خواهد رساند.
اگر فرستاده اى را بر مى گزینى در انتخاب وى مسامحه و ظاهربینى را روا مدار.
در انتخاب نام نیک و خوش منظرى رسول ، سخن پیامبر را براى تیمن و پیروزى در کارت ، مد نظر قرار ده .
رسولى را انتخاب کن که یا پى گیریا با نفوذیا قدرت ریسک را داشته باشد و یا در کارهاى خود رستگار و پیروز گردد(3)
و شاعر دیگرى مى گوید:
اگر رسولى و پیکى را به جایى فرستادى ، وظایف او را مشخص کرده به اوبفهمان و آگاه و بینا کن .
از گفتن هیچ نکته و پندى به وى کوتاهى نکن ، اگر چه خردمند و فرزانه باشد
اگر از گفتن مساءله اى خوددارى کردى ، وى را بخاطر نداشتن علم غیب به اسرارت ملامت مکن (4)
شاعر، بیان جزئیات وظایف سفیر را اساس کار مى داند، هرچند شاعر دیگرى با این اصل مخالفت کرده مى گوید:
اذا کنت فى حاجة مرسلا فارسل حکیما ولاتوصه
اگر رسولى را به سفارت فرستادى ،فرزانه اى را بدین کار گسیل دار و دیگر کارها را به او سپرده به وى دستور نده .
فرستاده ات را خوب انتخاب کن ،چرا که فرستاده ،نشانه خرد و درجه فرزانگى فرستنده است .
اگر این فرستاده حکیم باشد ،رسالت خود را به بهترین وجه انجام مى دهد و کارهاى سست را استوار کرده ،درهاى بسته و قفل زده را با خرد خود مى گشاید.
و اگر فرستاده ات مغرور و فریب خورده باشد ،آنچه را که به نفع خودش ‍ است علیه خود ،مبدل خواهد کرد(5)
و بالاءخره ابیات ذیل نیز تراویده ذهن شاعرى دیگر است :
من تو را به نمایندگى از جانب خودم ، پس از اندیشه هاى مکرر انتخاب کردم بدان که اگر خلاف دستورات من عمل کنى و در عین حال به مطلوب برسى و مقصود مرا برآورده سازى ، بخاطر این کار تو را ستایش نخواهم کرد و اگر طبق دستورات من عملى کنى ، لیکن موانعى در برابر تو پیدا شوند و تو را از وصول به مطلوب باز دارند، عذرت را خواهم پذیرفت .
اگر فرستاده نظرات خود را مستقلا و بدون نظرخواهى از فرستنده خود به کار گیرد و با مافوق ، مخالفت کند، در حقیقت او دشمن است (6)
در بیت دوم از ابیات فوق ، بر اطاعت و رعایت دستورات ، آنچنان تاءکید شده است که اگر به فرض فرستاده از راه دیگرى - عاجز رعایت دستورات صادره ، موفق به انجام وظایف خود گردد و مقصود مافوق را برآورد، باز کارش قابل ستایش و تمجید نیست ؛بلکه حتى بخاطر زیرپا نهادن دستورات مافوق ، توبیخ خواهد شد.
نمونه هاى بالا گوشه هایى بود از تجربیات ملتها و دستورات عقل و رسوم متعارف ، تعیین شده باشد، آن هنگام مى توان ویژگیهاى سفیر شخصى سبط گرامى پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله - را تصور کرد. سفیر امام نه به سوى سلطانى یا براى ماءموریتى محدود- که به سوى ملتى محروم ، گرد آمده با انگیزه هاى متضاد، در شهرى که پایتختى است در بردارنده انواع تناقضات و مشکلات ، این سفیر بایستى آیینه تمام نماى امام باشد، و تبلور اندیشه آن حضرت ؛چرا که مام امیرالمؤمنین على - علیه السلام - در این مورد مى فرماید:
رسولک ترجمان عقلک ، و کتابک ابلغ ما ینطق عنک (7)
سفیر تو بازگو کننده خردت مى باشد و نامه ات گویاترین سخنورى است که از تو سخن مى گوید.

تشخیص شایسته ترین مرد

انتخاب شخص مناسبى براى سفارت ، نه کارى است خرد یا مبتنى بر گرایشى سیاسى و تاءملى زود گذر از طرف رهبر، بلکه تعیین فردى شایسته در این شرایط دشوار، بیانگر کامل موضع امام در برابر بحران کوفه و استوارى حضرتش در پیگیرى خواست محرومین آن دیار است لذا قرعه به یکى از والاترین اقطاب خاندان ابواطالب و یکى از درخشنده ترین ستارگان بیت نبوت و رسالت ، اصابت مى کند و امام حسین - علیه السلام - پس از انباشته شدن نامه هاى اهل کوفه در برابر حضرتش با استعانت از پروردگارش و الهام گرفتن از عالم بالا، مسلم را بر مى گزیند:
در آن حال امام حسین - علیه السلام - برخاست ، و مابین رکن و مقام دو رکعت نماز بجا آورد، سپس در اینکار از خداوند خیر و میمنت طلبیده ، مسلم بن عقیل - قدس الله روحه - را نزد خود خواند، و او را از قضایا مطلع ساخته ، جواب نامه هاى اهل کوفه را نوشته ، همره وى گسیل داشت (8)
بنابراین ، گزینش مجاهد بزرگ مسلم بن عقیل به عنوان نماینده شخص ‍ امام و نایب خاص وى و سفیر آن حضرت ، روشنگر سیرت و سیاست امام حسین - علیه السلام - مى باشد. و امیتازات مخفى مسلم را در زمینه هاى روحى ، علمى پشتکار، شجاعت و باقى صلاحیت هاى مهم - که جوانان بنى هاشم با آن نمو کرده اند - بخوبى آشکار مى کند.
نقش مسلم محدود نیست و او فرستاده اى معمولى ، مقید در محدوده خاصى و یا نایبى دنیوى نمى باشد، بلکه مسؤ ولیت وى در تمام امور دینى و دنیوى ، مطلق و تام است ؛با صلاحیت هاى گسترده و مسؤ ولیت هاى چندگانه ، آن چنان که شرایط این مرحله و عمل ایجاب مى کند.
سفیر حسین - علیه السلام - به دلیل داشتن فضایل فقهى ، پرهیزکارى ، بیدارى ، ورع ، عزت ، عمل و دیگر مظاهر عظمت و اصول مجد و بزرگى ، از اختیارات تام در سفارت خود برخوردار است و این اختیارات رهین صفات والاى وى است .
عجیب نیست که مردى بار مسؤ ولیت تعیین مسیر آینده حرکت را بکشد که توانایى هاى مختلفى را داشته باشد و شایستگى کامل را براى نیابت سبط گرامى پیامبر اکرم در او جمع باشد او در حدى از لیاقت و پشتکارى قرار دارد که با اختیار تام و توانایى کم نظیرى جنبش کوفه را اداره کند؛زیرا این مرد از واقعیت تلخ آگاه است و از نزدیک ، شاهد آلام و رنجهاى ملتهاى مسلمان آن روز مى باشد.
وى پابپاى حوادث و رویدادها پیش مى رود و درهاى امت را لمس مى کند چهار چوب حرکت و مسیر سیاسى آینده خود را به خوبى مى داند و در جهت حل مشکلات امت و چاره جویى معضلات آنان با امام همکار است و شیوه امام را براى حل این مشکلات به کار بسته است .
با این اوصاف است که وى بازوى پسر عم خود و رایزن و مشاور وى محسوب مى گردد، و در مسائل مربوط به آینده نهضت ، مورد مشاوره قرار دارد، مظالم و مشکلات مسلمانان با وى در میان گذاشته مى شود. رسالت و شایسته ترین مردمان براى نگهبانى از دین حنیف اسلام ، به دفاع از آرمانهاى اصیل این دین برانگیزد.
اما این که چرا مسلم بدین کار مهم برگزیده مى شود نه شخص دیگرى از رادمردان بنى هاشم ، به شایستگى و گوى سبقت بردنهاى متعدد این بزرگ مرد در عرصه هاى مختلف برمى گردد.
ما بخاطر فاصله زمانى و فقدان گزارشهاى مفصل در این زمینه ، نمى توانیم ویژگیهاى شخصیتى بزرگان بنى هاشم را مورد تطبیق و بررسى قرار دهیم ، لیکن همینقدر روشن و مسلم است که مسلم بن عقیل از علما وفقهاى بزرگ بنى هاشم بوده است و یک هاشمى نمونه در عرصه جهاد و اجتهاد و جلالت شاءن محسوب مى گردد
دلیل ما در این قضاوت ، راءى صریح امام درباره اوست که وى را بر دیگر اعضاى این خاندان پاک مقدم مى دارد.
امام با کلماتى از مسلم یاد مى کند که گویاى نظر ماست ؛مثلا این تعابیر را از امام ملاحظه کنید:
...
برادرم ، پسر عمویم مورد اعتمادم از خاندانم (9)
و در روایت دیگرى در نامه اى که امام ، همراه مسلم به کوفه روانه مى کند، درباره او مى گوید:... وى از دیگر افراد اهل بیت ، نزد من برتر و افضل است (10)
شکى نیست که تقدس و پاکى روح مسلم برگرفته از روح مقدس سبط گرامى فرستاده خدا و پیام آور آسمان است که به نماز مابین رکن و مقام مى ایستد و از خداى خود کمک مى خواهد تا نماینده اى براى دردهاى امت ، بدرستى انتخاب کند.

دستورات و نامه

او را به :تقواى خدا، پنهانکارى و نرمش ، دستور داد(11)
آنچه ذکر شد تمام آن چیزى است که منابع تاریخى ثبت کرده اند. گویا امام به سفیر خود دستورى نداده است و یا آن که در حقیقت وى را به همه چیز دستور داده است و این دستورات کوتاه ، در بردارنده تمام وظایف سفیر است .
حقیقتا چقدر این دستورات مختصر و در عین حال عظیم و والاست . و شاید مختصرترین دستور با جوهره اى باشد که طى تاریخ ، در پى فشارهاى سیاسى و در مراحل سرنوشت ساز براى چاره جویى مشکلات صادر شده باشد.
خردمند بینادل ، از پس این متن کوتاه درمى یابد که :فرستنده و فرستاده پیشاپیش درباره دیگر مسائل مسلمین اتفاق نظر دارند، و درباره تمام حوادث و رویدادهاى قبلى ، یکسان مى اندیشد و موافقت کامل با یکدیگر دارند و لذا خود را بى نیاز از پرگویى پیرامون امور مختلف مى یابند.
و این استنباط کاملا منطقى است ؛زیرا فراموش نمى کنیم که امام ، مسلم را از جایى دور به نزد خود خوانده است و او حاشیه نشین نبوده و قبلا فاصله اى میان این دو نبوده است تا با این انتخاب ، این خلاء پرگردد... بلکه پیوند آنان از محبت خویشى گذشته به میثاقى استوار درباره مسؤ ولیت هاى آنان درباره اسلام و آینده بدل شده است .
کسى که روزگارى با امام بسر برده و همدرد وى بوده است ، مى تواند در برنامه ریزى حرکت کوفه تصمیم بگیرد و متصدى درمان جراحت هاى خونین آنان گردد.
وى از تمام آراى مخفى و علنى امام ، باخبر است و پیچ و خم سیاسیت حسینى را درک کرده است لذا وى را نیازى به دستورات اساسى مرسوم بین مردم در این گونه مسائل نیست ، و احتیاجى نمى باشد تا از او عهد گرفته شود، یا پیمانى استوار گردد و یا سوگند خورد؛زیرا او مورد اعتماد مطلق و امانتدار برنامه هاى سرنوشت ساز حسینى است .
او را به تقواى خدا دستور داد؛نیرویى که با تلاش ، توانمندتر مى گردد و مهمترین معیار حرکت بر اساس اعتقادات پیکارگران در راه خداست .
تقواى خداچونان ضمانى براى هر گفتار و کردار، چه کوچک و چه بزرگ .
تقواى خدابر تمام زوایاى نفس انسانى و انگیزه هاى ناخودآگاه وى سایه مى افکند و آنها را در جهت دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا به حرکت درمى آورد.
تقواى خداانسان را بر آن مى دارد تا جنگ ، صلح ، به حرکت درآمدن و ایستادن وى با انگیزه هایى پاک ، اهدافى والا و مقاصدى صالح باشد.
تقواى خدا در همه چیز؛چه سلامت شخصیتى و چه پیروزى آینده دنیوى زودگذر.
مهم به دست آوردن ریاست ، یا رهبرى ، و یا تسلط بر مقدورات مردم و یا گسترش نفوذ در برخى ولایات نمى باشد، بلکه آنچنان که مهم و مهمتر است انجام رسالت الهى و نشر دین و شریعت خدایى و یارى امت مظلوم و مغلوب پیامبر خدا، و به دست آوردن رضاى الهى که بدون تقوا هرگز به دست نخواهد آمد.
او را به پنهانکارى دستور داد؛براى ریشه کن ساختن فریبکارى و سیاست شیطانى ، بایستى در برابر مقتضاى حکمت و اصول سیاست خضوع کرد از جمله اصول برجسته و مهم کار سیاسى پنهانکارى است هر عمل پیروز و تلاش هوشیارانه در تمام مراحل و قضایا، نیازمند به کار گرفتن اصل پنهانکارى مى باشد.
و به نظر مى رسد که انتخاب و فرستادن مسلم به کوفه در منطقه حجاز و مدینه ، مکتوم و مخفى ماند، تا فرصت طلبان و منافقان که پیوسته مترصد استفاده از چنین فرصت هایى مى باشند، از واقع مطلب بى خبر باشند و نتوانند از آن سوء استفاده کنند.
یکى از دیگر از اهداف پنهان نگهداشتن سفارت مسلم در آن منطقه ؛منتفى ساختن خطر ارسال اخبار به کوفه و حکام آن قبل سفارت از رسیدن سفیر به آن دیار، توسط این منافقین و فرصت طلبان بوده است .
قضیه مسلم مدت قلیلى نیز در کوفه مخفى بود، لیکن با گسترش عملیات پرشور ولى غیر منضبط توده ها، برملا گشت .
او را به نرمش دستور داد براى رعایت گروههاى اجتماعى ، و مدارا با طبقات مختلف این ملت ستمدیده ، محور تجمع همه مردم واقع شدن ، این خصیصه (نرمش ) ضرورى است .
بایستى شایسته ترین روش درباره آنان به کار گرفته شود با خفض جناح ، برخورد ملایم ، مهربانى و شفقت است که توده محروم ، براه مى آید:
و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک (12)
اى پیامبر! اگر تو درشت سخن و سخت دل بودى ، هرآینه مردم از گرد تو پراکنده مى شدند.
روحیات مختلف ، سطوح زندگى و تربیتى گوناگون ، خواستهاى اجتماعى غیرمنتظره و عوامل دیگر، بکارگیرى نرمش ، ملایمت و گذشت را اجتناب ناپذیر مى سازند:
خذالعفو وامر بالعرف و اعرض عن الجاهلین (13)
گذشت را شعار خود قرار ده ، و معروف امر کن و از جاهلین ، روى گردان .
این اشاره کوتاه در این جا ما را بس است ؛زیرا در صدد بررسى متن نفیس و والاى دستورات حسینى نمى باشیم .
و اما نامه اى که امام ؛سبط گرامى پیامبر اکرم آن را مى نگارد، بهترین چیزى که مى توانیم درباره آن بگوییم ، خود تعابیر حسینى است که پرده ها را از اندیشه اصیل اسلامى مخصوص به ولایت و امامت ، کنار مى زند و دور مى کند این تعابیر با دقت و روشنى مشخص مى کند که : امام همان دستى است که به کتاب خدا عمل مى کند و مجراى دستورات کتاب آسمانى مى باشد. این مجرا تنها در اختیار امام است و لاغیر.
امام کسى است که هستى خود را وقف راه خدا کرده ، و ماءمور آن ذات مقدس است وى نه اسیر خود است و نه اسیر دیگران از والیان و طاغیان . کمتر امکان دارد به تعبیر دقیقتر و بلیغتر - از وظیفه امام و بیان جهات آن بهتر از پایان نامه معروف حضرت بر بخوریم ما در ذیل ، متن کامل نامه جاوید تاریخى امام را ذکر مى کنیم :
بسم الله الرحمن الرحیم
از حسین بن على ، به بزرگان و انبوه مؤمنان و مسلمانان اما بعد:هانى و سعید، نامه هاى شما را نزد من آوردند آنان آخرین فرستادگان شما بودند که بر من وارد شدند همه آنچه را که گفتگو ذکر کرده بودید دریافتم ، و خواسته همگى شما را دانستم که :
بر ما امامى نیست ، پس به سوى ما بیا، چه بسا که خداوند به وسیله تو ما را برحق و هدایت جمع کند
و من برادر، پسر عم و فرد مورد وثوق از خانواده ام را به سوى شما فرستادم و به او دستور دادم تا احوال آراء و خواسته هاى شما را برایم بنویسد پس ‍ اگر برایم نوشت که راءى انبوه و بزرگان شما، و صاحبان فضل و خرد همان است که نمایندگان شما مرا از آن با خبر ساخته اند و در نامه هایتان خوانده ام بزودى به سوى شما خواهم آمد - انشاءالله .
به جانم قسم ! که تنها کسى امام است که :عامل به کتاب ، پاینده به قسط و عدالت ، متدین بحق و واقف نفس خود در ذات پروردگار باشد و السلام (14)
لازم به تذکر است که - آنچنان که روایت متعدد مى گویند - این نامه را طبق روایت - هانى و سعید با خود به کوفه نیاورند، بلکه حامل آن شخص سفیر بود، به دلیل آنکه خود مسلم ، متن نامه را بر اهل کوفه خواند.
و خوارزمى هم چنین نقل مى کند:سپس امام نامه را در پیچید و بر آن مهر زد و مسلم بن عقیل را خواسته ، نامه را به او داد (15)
امام حسین - علیه السلام - پس از سپردن نامه خطى خود به مسلم ، با کلامى گرانبها و نفیس به سفیر بزرگ خود این دیدار را به پایان برد؛سخنان عبیرآمیز، سرشار از زهد، عرفان ، و یقین ، با اشاره به هدفى دوردست و آرمانى والا، در پیچیده با احساسى از شهیدان قدسى و پیکارگران بزرگ .
در آخرین لحظات ، امام حسین - علیه السلام - چنین سفیر خود را مخاطب قرار مى دهد:
من تو را به سوى اهل کوفه مى فرستم و خداوند آنچه را که درباره تو دوست مى دارد و مورد رضایت اوست انجام خواهد داد امیداوارم که من و تو در درجه شهدا قرار گیریم . پس با برکت و یارى خداوند براه بیفت ... وبعد امام چنین فرمود:پس از ورود به کوفه نزد معتمدترین افراد، منزل اختیار کن (16)

روشنى هایى در راه کوفه

مسلم بن عقیل در انجام دادن تکلیف حسینى خود در بالاترین مراتب یقین قرار داشت ؛نه اضطرارى در خروج خود داشت و نه کمترین تردیدى براى پیش رفتن ... (برخلاف روایتى که از تردید وى در میان راه سخن ، مى گوید).
سفیر پس از وداع با سبط گرامى پیامبر؛امام حسین - علیه السلام - عموزادگان ، برادران ، خانواده ، دوستان مؤمن خود، با تهیه وسائل لازم براى قطع مسافت میان مکه و کوفه مجهز گشته ، براه افتاد در این سفر افراد جلیل القدر و برگزیدگان از طرف شیعیان کوفه على الخصوص عامه مسلمانان آن دیار، همراه نامه هاى آنان نزد امام آمده بودند، مسلم را همراهى مى کردند.
این همراهان عبارت بودند از:مجاهدان راه خدا، قیس بن مسهر صیداوى ، عمارة بن عبدالله سلولى و عبدالرحمن بن عبدالله ارحبى .
زمان حرکت از کوفه ، شب نیمه ماه مبارک رمضان سال 59 هجرى به شکل مخفیانه و شبانه بود، تا کسى از بنى امیه او را نبیند.(17)
مسلم همراه سه یار خود، در مدینه فرود آمد و نزد مرقد شریف پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله - رفت ...
خوارزمى مى گوید:همین که مسلم به مدینه درآمد، نخست به مسجد پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله - داخل شده دو رکعت نماز بجا آورد سپس در دل شب خارج شد و با اهل بیت (ساکن در مدینه ) خداحافظى نمود(18)
مسلم سپس از مدینه خارج شده ، با یاران ، سیرشتابان ، خود را در پى هدف مطلوب پیش گرفتند.
در اینجا لازم مى دانیم اندکى تاءمل کنیم و قبل از پى درگرفتن سفر؛این دلاوران رسالت ، به آنچه که درباره دو راهنماى به استخدام درآمده توسط مسلم در مدینه براى نشان دادن راه و گم شدن و مردن آن دو از تشنگى و فال بد مسلم از این حادثه - آن طور که پنداشته اند - بپردازیم ، و نادرستى این ادعا را نشان داده ، نظر خود را بیان داریم .

داستان دو راهنما

روایتى ، داستان را چنین نقل مى کند:مسلم دو راهنما را در مدینه به استخدام خود درآورد... آن دو راهنما، در شبى از جاده منحرف شدند، صبحگاهان راه گم کرده تشنگى و گرمان برایشان فشار وارد کرد و دیگر قدرت ادامه راه را نیافتند در آن هنگام نشانه هاى راه را دیدند به مسلم گفتند:این راه را بگیر و در آن پیش برو شاید نجات پیدا کنى ، مسلم آنان را ترک کرده همان مسیر را دنبال کرد و آن دو راهنما پس از اندک مدتى از تشنگى مردند(19)
در داستان بالا از منحرف شدن در شبى سخن به میان آمده است ؛یعنى آنکه این حادثه نتیجه تاریکى شب بوده است در حالى که روایت دیگرى این انحراف از جاده را آگاهانه از طرف آن دو راهنما از ترس تعقیب (20) نقل مى کند؛یعنى ، آن دو براى آنکه سفیر، توسط دشمنان تحت تعقیب قرار نگیرد، عامدانه راه را گم مى کنند و از جاده خارج مى گردند.
در این جا کافى است این نکته را متذکر گردیم که آن دو راهنما - به فرض ‍ وجود چنین کسانى - از هدف حرکت مسلم خبرى نداشتند و سزاوار در جریان قرار گرفتن ماءموریت هم نبودند.
به هر حال ، طبق داستان فوق ، نتیجه هلاکت راهنمایان - آن چنان که این داستان ادعا مى کند - توقف حرکت است و عدم ادامه آن . راوى این داستان مى گوید:مسلم از رفتن بازماند، و نامه اى به امام نوشته و این حادثه را شوم دانست و آن را به فال بد گرفت .
ما در اینجا متن نامه را- به ادعاى راوى و نقل وى - مى آوریم :
اما بعد:من از مدینه با دو راهنما خارج شدم ؛آن دو از جاده خارج شده راه را گم کردند، تشنگى بر ما سخت گشت و آن دو راهنما از پا درآمده مردند و ما آمدیم تا به آب رسیدیم و باقى مانده جانهاى خود را نجات دادیم .
آن آب در محلى است که :المضیق من بطن الخبت (21) نامیده مى شود و من این را به فال بد گرفتم لذا اگر صلاح بدانى مرا از ادامه این ماءمورت معذور داشته ، دیگرى را بدین کار گسیل دارى . و السلام (22)
مسلم این نامه را به وسیله مجاهد عظیم الشاءن ؛قیس بن مسهر صیداوى - باز طبق نقل راوى - براى امام فرستاد و امام هم پاسخ نامه را به وسیله همان پیک به نزد مسلم باز فرستاد که مى گفت :
اما بعد:از آن بیمناکم که تنها انگیزه تو از ارسال نامه استعفا از ادامه این ماءموریت که تو را بدان گماشته ام ، بزدلى و ترس باشد؛پس راهى را که تو را بدان روانه ساخته ام دنبال کن . والسلام (23)
مسلم به خواننده نامه گفت :من از این حادثه بر جان خود ترسان (24) نیستم - این عبارت را بعدا طرح خواهیم کرد.
اما باقى داستان به نقل راوى :مسلم همچنان پیش مى رفت تا به آبى متعلق به قبیله طى رسید و در آنجا فرود آمد سپس آنجا را ترک کرده در هنگام حرکت مردى را دید که به شکار مشغول بود مسلم به وى نگریست و دید که آن مردم به آهویى تیرانداخت که به سوى وى مى آمد،و آن را از پا درآورد. مسلم گفت :دشمن ما - ان شاء الله -کشته خواهد شد(25)
نپذیرفتن داستان روایت گونه بالا، به دلیل به کار گرفته شدن الفاظ تطیر؛ فال بد و شوم دانستن یا: جبن ؛ترس و بزدلى در لابلاى داستان نیست ، بلکه به دلایل متعدد دیگرى است که نمى توان روایت فوق را قبول کرد.
تطیرو مانند آن را مفاهیمى نیست که در بنیاد اعتقادى خاندان نبوت جایى داشته باشد، تا بشود آن را به یکى از علما و مبرزترین فقها و مشهورترین شجاعان این خاندان که بى باکانه با ترس رو در رو مى شود و مرگ را از پا درمى آورد نسبت داد...(26)
اما کلمه جبن با آنکه در پاره اى استعمالات ، نقشى ادبى و مقبول دارد (27) در پاره اى از روایات اساسا این کلمه نقل نشده است ؛مثلا امام در روایتى چنین پاسخى مى دهد:
از خاندان ما کسى به تطیر معتقد نیست (28)
یا کسى که به تطیر بپردازد از این خاندان نمى باشد.
و در روایت دیگرى نامه امام چنین نقل شده است :
اما بعد:از آن بیمناکم که نوشتن این نامه و درخواست استعفا، انگیزه دیگرى جز آنکه مى گویى باشد. پس همان راهى که تا کنون آمده اى دنبال کن و به پیش برو والسلام (29)
به هر صورت ما نقاط ضعفى را مشاهد مى کنیم که از اهمیت این روایت و مانند آن کاسته و آن را تخطئه مى کند.

رد همه این روایت

به دلایل ذیل ، ما روایت بالا را نادرست مى دانیم :
1 -
امام حسین - علیه السلام - خود این مجاهدان سه گانه را همراه مسلم گسیل مى دارد(30) پس مساءله راه و راهیابى در چنین امر مهمى فراموش ‍ نمى گردد، مخصوصا آنکه همراهان مسلم اهل مکه یا حجاز نیستند، بلکه از اهالى کوفه مى باشند که راه آمدن به مکه و بازگشت از آن برایشان پنهان نیست ، پس اینان مى توانند نقش راهنما را نیز ایفا کنند و به ویژه آنکه این نمایندگان طبق سفارش امام بر پنهانکارى اصرار فراوانى دارند.
2 -
به حکم شغلى راهنما در مسافتهاى طولانى ، چنین به نظر مى رسد که راهنما تمام لوازم یک سفر طولانى را با خود داشته باشد و به طریق اولى داراى صبر اکتسابى ناشى از تجارب و محیط مناطق حاره باشد و بتواند در برابر سختى ها و فشار تشنگى از خود مقاومت نشان بدهد.
حال اگر این دو راهنما - طبق نقل الاخبار الطوال - در شب راه گم کرده باشند، آیا نمى توانستند تا فرداى آن شب تشنگى را تحمل کنند؟!
3 -
درجه ارتباط ارگانیک و پیوند مادى این دو راهنما تا چه حد است که این گونه آنان را تا پایان زندگى دهشتناک خود به یکدیگر پیوسته نگه مى دارد؟! زیرا این دو با هم گم مى شوند! همزمان شدت تشنگى آنان تا سرحد مرگ مى رسد! و حقیقتا با هم مى میرند! و مرگ آنان در یک زمان و یک مکان اتفاق مى افتد! واقعا چه پیوند و علقه اى آنان را تا پایان این تراژدى وابسته به هم کرده است !؟
4 -
چرا مسلم آنان را از مدینه به خدمت مى گیرد و نه از مکه ؟ و بعد که تشنگى پیش مى آید چرا هیچ یک از این چهار تن - مسلم و سه یار همراهش - را تهدید نمى کند. در حالى که آنان نیز دچار همین مشکل شدند و در همان راه و زیر تابشهاى یک خورشید و هواى دم کرده یک منطقه قرار گرفتند! آیا معقول است که بپنداریم آنان با خود آب داشتند، لیکن از سیراب کردن هر دو یا یکى از این دو راهنما دریغ ورزیدند؟!
5 -
این چه توانایى حیرت انگیزى است که این دو راهنما در خود دارند؛زیرا آنان تا آستانه مرگ نیز از ارائه خدمات به مسلم خوددارى نمى کنند، و راه و نشانه هاى آن را به وى نشان مى دهند.
آیا کسى که در سکرات موت دست و پا مى زند و نسبت به اطراف خود آگاهى دارد؟ و آیا چنین کسى معقول است که به هوش آمده راه زندگى را به دیگرى نشان دهد؟
این چه توانایى است و یا این چه جفا و سنگدلى است که از سوى این چهار تن مى بینیم که کمترین حرکتى در جهت نجات آن دو یا یکى از آنها از خود نشان نمى دهند؟.

ایرادهایى چند بر دو نامه

1 - چگونه نامه رسان - قیس بن مسهر صیداوى حامل نامه مسلم و پاسخ امام - به مکه رفت و سپس بازگشت ؟ و چگونه فرستاده و فرستنده با اطمینان ، خواستار طى طریقى شدند که راهنمایان حرفه اى در آن راه جان باخته بودند؟
2 -
با توجه به این که امام حسین - علیه السلام - آن دو راهنما را براى تعیین مسیر با هیاءت نمایندگى همراه نساخته بود و از وجود آنان در ضمن سفر نیز بى خبر بود، انگیزه در میان گذاشتن رویداد مرگ آن دو و ماجراى گم شدن آنها با امام چه بود؟ مخصوصا که ادامه این سفر مشروط به سلامتى کسى از همراهان یا راهنمایان نبود.
3 -
لحن نگارنده نامه (مسلم ) در نامه خود، به علاقه و گرایش شدید وى به بازگشت از این سفر و جایگزین شدن دیگرى به جاى خود اشعار دارد و صاحب چنین لحنى - طبق اشعار خود نامه - بایستى شخصا به مکه مراجعت مى کرد و موضوع را با امام در میان مى گذاشت ؛و این حرکت شایسته این موقعیت است ، نه ارسال نامه و پیک .
4 -
این آن چیزى نیست که از آن بر جان خود ترسان باشم .
این جمله اى است که - طبق روایت دو راهنما- پس از قراءت نامه امام بیان کرد پس وى از چه بیمناک بود و چه چیز او را مطمئن ساخت ؟
اگر مسلم با دریافت پاسخ امام حسین - علیه السلام - بر درستى راه خود مطمئن گشت قبلا خود امام - نه دیگرى - بود که وى را بدین سفارت گماشته بود و نیازى به نظر خواهى مجدد از حضرت نبود.
به هر حال این جمله منسوب به مسلم ، غامض باقى مى ماند مخصوصا که توقف و از حرکت باز ایستادن وى براى استعفا از این مسؤ ولیت بود، نه نظرخواهى .
5 -
چگونه این هیاءت بقیه راه را طى کردند و از کجا مى دانستند که چقدر مسافت دیگر باید طى شود؟ در حالى که باقى مانده مسیر، طولانى تر از فاصله مکه تا حادثه مرگ آن دو راهنما بوده است ؟ آیا شایسته تر نبود که آنان راهنماى جدیدى برگزینند؟ و یا آنکه خود امام یک راهنماى حرفه اى آگاه به تمام کوره راهها را براى تضمین سلامت رسیدن آنان به کوفه معین سازد؟ ولى این انتخاب اتفاق نمى افتد.
و اگر همراهى این سه یار سفیر را کافى بدانیم ، ما پیشاپیش از ارزش حضور این سه تن دلاور یاد کردیم .
6 -
اما محل وقوع حادثه ؛یعنى تنگه الخبت که بایستى طبق داستان ، میان مدینه و کوفه باشد، خلاف واقع است ؛زیرا حموى تصریح مى کند که :خبت ، دشتى است در منطقه حره ، و نام صحرایى است میان مکه و مدینه (31)
7 -
درباره مدت زمان قطع این مرحله باید گفت :مسافرت بطور معمول ، بیست روز بطول مى انجامیده است و با فرض سحت داستان - هلاکت دو راهنما - زمان طى مسافت ، طولانى تر شده است ،(32) به زمان فوق بایستى مدت زمان توقف مسلم براى دریافت پاسخ نامه را نیز بیفزاییم .
لیکن روایات تاریخى تاءکید دارند بر اینکه این مسافت همان مدت زمان معمول آن روز به طول کشیده است و این مطلبى اجماعى است .(33)
8 -
این داستان در صدد تصویر سفیر به عنوان مردى پایبند به فال نیک و بد زدن است و این تصویر با مفاهیم بنیادى ریشه دار در خاندان نبوت متضاد است و خلاف گفتارهاى پیامبر- صلى الله علیه و آله - به مسلمانان ، در جهت بازداشتن آنان از اعتقاد به شوم بودن اشیا و حوادث ، و تلاش در راستاى درک مفهوم قضا و قدر مى باشد.
خاندان نبوت نه تنها دیگران را از اعتقادات نادرست ، نهى مى کردند بلکه خود آنان مثل اعلاى ثبات شخصیت و درک روشن قضا و قدر و بى اعتقادى کامل به تطیر و مانند آن بودند.
9-
این داستان بطور ضمنى حرکت سفیر، (مسلم ) را اسیر عواطف و انفعالات نفسانى وى معرفى مى کند و انگیزه وى را آمیخته اى از ترس ، تردید و تلاش در جهت دست به کارى زدن و اقدام کردن مى نمایاند.
مسلم گاهى فال بد مى زند و گاهى فال نیک و به هنگام فال بد زدن ظاهرا احساسش به وى راست مى گوید و او دیگر امکان ادامه سفر و پیش روى را ندارد.
و هنگامى که فال نیک مى زند و با دیدن مردى که آهویى را مى کشد، دشمن خود را از پاى درآمده فرض مى کند، در احساس خود دچار اشتباه مى گردد - آن چنانکه عامه از این فال زدن درک مى کنند - زیرا این دشمن است که مسلم را مى کشد، نه آنکه مسلم دشمن خود را از پا در مى آورد.
و این چنین است که به صرف یک داستان برخاسته در ضمن اندیشه اى ناصواب با مفاهیم بنیادى و اعتقادى بازى مى شود و در اذهان مسلمانان کوهى از شک و تردید سست اندیشى مى آفریند و با القاى گمانهاى واهى ، و از کار انداختن یقین در جهت از میان برداشتن تکلیف آنهم تکلیف اصیل از آبشخورى پاکیزه از منبعى معصوم و آلوده نشده ، تلاش ناجوانمردانه اى آغاز مى کند.(34)
اما حقیقت امر آن است که این گروه مکتبى محمدى ، به درستى کار خود یقین داشت و سرشار از ایمان و خیر دیدن تمام امور بود؛زیرا پایبندى حیرت انگیزى به تکلیف الهى داشت ، و هراسى از کشته شدن و مردن در راه خدا، مبداء و امت مسلمان نداشت .
مسلم نیز در تکلیف حسینى خود در بالاترین درجه هاى یقین بود و در خروج خود کمترین اضطرابى از خود نشان نمى داد، و در پیش رفتن استوار بود؛زیرا او از خاندان مکتب است و از گروه معتقدان که براى عظمت هستى ، پدید آمدند و از کسانى است که زندگى و شهادتشان هر دو پیروزى و رستگارى مى باشد.
لیکن متاءسفانه این داستان بدون توجه به نتایج آن ، ورد زبان بسیارى از خطیبان و مسطور در کتب اکثر نویسندگان مى باشد و اهل قلم و بیان - آگاهانه یا با ناآگاهانه -به مردم و جوانانى که ذهنى بکر و دست نخورده دارند تلقین مى کنند که :بعضى از فال بد زدن ها به حقیقت مى پیوندد و برخى از به فال نیک گرفتن ها نادرست از آب درمى آید! و مردم گمان مى کنند مسلم این سفیر بزرگ ، به اتکاى این فال زدن ها راه مى سپرد و با این چراغ ظلمانى مسیر خود را روشن مى کرد!
ما فکر مى کنیم این داستان از ثمرات و دستاوردهاى بزرگان دروغ پرداز و پیشوایان فریب و نیرنگ ساز بوده است ؛ زیرا مى دانیم که این داستان و مشابه آن در دوران سیاستهاى آمیخته با تزویر و نیرنگ ، و رطب و یابس بهم پیوستن ساخته شده است .

کوفه در التهاب

قهرمان خاندان ابواطالب و سواران همراه وى ، بر پشت اسبهاى راهوار خود به سوى کوفه در شمال عربستان مى تازند، و شتابان به شهرى نزدیک مى گردند که در اشتیاق دیدار رهبر قیام مى سوزد.
کوفه همچنان نگران نتیجه نامه هاى خود است ، و توده هاى شهر منتظر قدوم منجى بزرگ خود؛سبط پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله - نفسها را در سینه حبس کرده اند.
انتظار توده مظلوم له شده و ستمدیده به طول انجامیده است چه چیز مانع از اجابت درخواست آنان توسط فرزند رسول خدا گشته است ؟
مگر مردم شهر واقعیت موجود را انکار نکرده اند؟ آنان براى آمدن شخص ‍ رهبر به شهرشان لحظه شمارى مى کنند و این آرزو همه وجودشان را تسخیر کرده است پس چرا قهرمان و پیشاهنگ ابدى انکار نظام سیاسى اموى ، سبط گرامى ، امام حسین ، روى گردان از تن دادن به حکومت بنى امیه ، به نداى این محرومین پاسخ نمى دهد؟
در این لحظات حساس و دردناک انتظار است که نوید اجابت امام حسین - علیه السلام - گوشهاى آنان را نوازش مى کند و خبردار مى گردند که سفیر شخصى امام ، در راستاى پاسخ مثبت به اهل شهر به سوى آنان پیش مى آید و مردم مشتاقانه به کوى و بر زن ریخته ، خود را آماده استقبال نماینده بیت محمدى مى کنند و فرستاده امام - قهرمان انکار بنیادى نظام باطل سفیانى - را با اشکهاى گرم شادى در آغوش مى کشند.

پی نوشت :

1- رسل الملوک /ابن فراء، ص 40 و 41 به تحقیق : دکتر صلاح الدین منحد، ط دوم سال 1972 م .
2-
رسل الملوک ، ص 33 و 34.
3-
رسل الملوک ، ص 89:
ان الرسول مکان راءیک فالتمس للراءى آمن من وجدت اءنصحا
تاءبى الامور على الغبى فان سعى فیهاالذکى ، فبالحرا اءن تصلحا
فاذا تخیرت الرسول فلاتکن متجوزا فى امره متسمحا
و توخ فى حسن اسمه و روائه قول النبى تیمنا و تنجحا
واجعله اما ماضیا اونافذا او یاسرا او منجحا او مفلحا
4-
رسل الملوک ، ص 90:
اذا ارسلت فى امر رسولا فافهمه و ارسله ادیبا
ولاتترک وصیته بشى ء و ان هوکان ذا عقل لبیبا
فان ضیعت ذاک فلا تلمه على ان لم یکن حفظ الغیوبا
5-
رسل الملوک ، ص 38.
تخیر رسولک ان الرسول یدل على عقل من اءرسله
تراه اذا کان داحکمة یبلغ احسن ما حمله
فیبرم منتقصات الامور و یفتح ابوابها المقفله
و یرجع ان کان ذاغره علیه الامور التى هن له
6-
رسل الملوک ، ص 32:
انى انتدبتک للرسالة بعدما دبرت امرى مبدیا و معاودا
اعلم بانک ان اضعت وصیتى واصبت ، لم اک للاصابة حامدا
و اذا اجدت بها فعاقک عائق عما اردت بسطت عذرک جاهدا
ان الرسول اذا استبد براءیة و عصى ولى الامر کان معاندا
7-
نهج البلاغه فیض ، کلمات قصار، 293، ص 1231، ط بیروت ، سال 1963 م .
8-
نفس المهموم / قمى ، ص 51.
9-
تاریخ طبرى ، ج 4، ص 262، الارشاد، ص 204، و دیگران .
10-
منتخب / طریحى ، ج 2، ص 83.
11-
الارشاد، ص 204، تاریخ طبرى ، ج 4، ص 263. تاریخ ابن اثیر، ج 3، ص 267. بحار الانوار، ج 44 ص 335 و اعیان الشیعه ، ج 4، ق 1 ص ‍ 161.
12-
سوره آل عمران ، آیه 159.
13-
سوره اعراف ، آیه 199.
14-
تاریخ طبرى ، 4، ص 262، و ارشاد /مفید، ص 204.
15-
مقتل الحسین / خوارزمى ، ج 1، ص 196.
16-
همان مدر؟
17-
مقتل الحسین / خوارزمى ، ج 1 ص 196.
18-
همان مدر؟
19-
الاخبار الطوال / دینورى ، ص 244، ط لیدن .
20-
حیاة الامام الحسین / شیخ قرشى ، ج 2، ص 341.
21-
تنگه چشمه پنهان .
22-
تاریخ طبرى ، ج 4، ص 263 و 264. الارشاد، ص 204 و ابن اثیر ج 3، ص 267.
23-
تاریخ طبرى ، ج 4، ص 263 و 264. الارشاد، ص 204 وابن اثیر ج 3، ص 267.
24-
تاریخ طبرى ج ، ص 264.
25-
همان مدر؟
26-
مرحوم محقق مقرم بخاطر بودن کلمه تطیردر روایت فوق و صحت آن ، تردید مى کند، لیکن وى همچنان از بقیه روایت درباره مشاهده شکارچى آهو و فال نیک گرفتن ، از این حادثه دوم استفاده مى کند.
مرحوم سید مقرم نسبت تطیر را به مسلم ، و عموم خاندان نبوت را تخطئه مى کند وى چونان مردى دلیر از چهارچوب مفاهیم و خاندان پیامبر و برى ء دانستن گفتار و کردار آنان از تناقض ، بحث مى کند و در بحث شورانگیزى طى حدود بیست صفحه تطیررا نقد و بررسى مى نماید.(رک :شهید مسلم بن عقیل ، ص 80 - 97).
27-
مثلا:مرحوم شیخ محمد رضا مظفر مى گوید:بکار بردن کلمه جبن در این جا براى برانگیختن روح سلحشورى و کوشش است ..تا آن که روحیه دفاع از اصول مردانگى ، و آتش حفظ ارزشهاى انسانى و اثبات آنها در سینه ها زبانه بکشد...(رک :سفیر الحسین ، ص 57) .
28-
سفیر الحسین ، ص 57.
29-
وسیلة الدارین / زنجانى ، ص 235.
30-
تاریخ طبرى ، ج 4 ص 263.
31-
معجم البلدان / یاقوت حموى ، ج 2 ص 343.
32-
حیاة الامام الحسین ، ج 2، ص 343 و 344.
33-
مسلم ، شب نیمه رمضان از مکه خارج گشت و پنجم شوال وارد کوفه شد(مروج الذهب / مسعودى ج 2، ص 64) .
34-
در کنار این داستان ، گفتگوى ذیل را نیز به مسلم نسبت مى دهند:مسلم از امام درخواست استعفا کرده مى گوید:
اى پسر عم ! مردم بسیارند، تو از زینهار مى دهم که مبادا خدا را در حالى ملاقات کنى که خون مرا به گردن داشته باشى ! امام به او مى گوید:چاره اى از رفتن ندارى ، و مسلم به راه مى افتد! (تذکرة الخواص ، 217).
فرقى نمى کند این سخنان منسوب به مسلم در مکه شفاها گفته شده باشد و یا در راه ، به صورت نامه درآمده باشد به هر حال این گفتار، مسلم را فردى مجبور از حرکت و ترسان از انبوه مردم معرفى مى کند و خون خود را به گردن حسین - علیه السلام - مى اندازد! مثل این که تمام این روابط و گزینشها طبق مصالح شخصى صورت گرفته است !.

منبع:زندگانى سفیر حسین علیه السلام مسلم بن عقیل علیه السلام