اهمیت واقعه مباهله
۱۳۹۳/۰۷/۲۳

پس از فتح مکه در سال هشتم هجرى و درخشش قدرت اسلام در جزیرةالعرب، پیروان دیگر ادیان و مذاهب و رهبران و رجال سیاسى و مذهبى توجه خاصى به اسلام و مسلمانان و به کانون این قدرت عظیم یعنى مدینةالرسول پیدا کردند. این امر زمینه مناسبى را براى نشر و گسترش شعاع اسلام تا اقصى نقاط حجاز و حتى خارج از آن فراهم آورد و پیامبر اسلام توانست از این فرصت بخوبى استفاده کند و با ارسال نامه ها و نمایندگان ویژه به رؤساى بلاد و زمامداران کشورها آنها را به پذیرش اسلام و یا به رسمیت شناختن دولت اسلامى و التزام به مقررات آن فرا خواند.

پس از فتح مکه در سال هشتم هجرى و درخشش قدرت اسلام در جزیرةالعرب، پیروان دیگر ادیان و مذاهب و رهبران و رجال سیاسى و مذهبى توجه خاصى به اسلام و مسلمانان و به کانون این قدرت عظیم یعنى مدینةالرسول پیدا کردند. این امر زمینه مناسبى را براى نشر و گسترش شعاع اسلام تا اقصى نقاط حجاز و حتى خارج از آن فراهم آورد و پیامبر اسلام توانست از این فرصت بخوبى استفاده کند و با ارسال نامه ها و نمایندگان ویژه به رؤساى بلاد و زمامداران کشورها آنها را به پذیرش اسلام و یا به رسمیت شناختن دولت اسلامى و التزام به مقررات آن فرا خواند.

طبیعى است که بسیارى از مخاطبین این نامه ها علاقه مند بودند که به مدینه و به مقر دولت اسلامى بیایند و با شخص رسول خدا آشنا شوند و از نزدیک وضعیت مسلمانان را ببینند. این بود که در سال نهم هجرى به تدریج هیئت هاى نمایندگى طوائف و قبائل عرب به حضور رسول خدا مى رسیدند و این سال را مورخین «عام الوفود» نام نهاده اند. نامه رسول خدا به مسیحیان نجران از جمله نامه هاى ارسالى آن حضرت بود که گروهى از بزرگان و اشراف نجران را به مدینه کشاند. این هیئت بلندپایه چون در مذاکرات شفاهى با آن حضرت به تفاهم نرسیدند و از سر لجاج پاسخ آن حضرت به سؤالات اعتقادى خود را قانع کننده ندانستند پیشنهاد دیگرى از سوى رسول خدا دریافتند مبنى بر این که اکنون که هر طرف خود را محق و دیگرى را باطل مى شمارد بیایید عزیزان خود را جمع کنیم و دست به دعا برداریم و خداى خویش را بخوانیم و هر یک بر دیگرى نفرین کند تا ببینیم خداوند نداى کدام طرف را پاسخ مى دهد و آشکار شود چه کسى در ادعاى خود دروغگویى بیش نیست. این عمل که در لغت عرب مباهله نامیده مى شود، راهى جدید بود که به نص آیه 61 سوره آل عمران :

«فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنةالله على الکاذبین»

پیامبر اسلام از سوى خداوند بدان مأمور گشت و براى پایان بخشیدن به مجادلات هیئت نصارى با آن حضرت و اقناع عوام و خواص از مسلمانان و مسیحیان از هر منطق و استدلالى بهتر و رساتر بود. ولى به گواهى همه منابع تاریخى مسیحیان نجران پس از قبول این پیشنهاد چون به میعادگاه وارد شدند و نشانه هاى حقانیت رسول خدا را در دعوت خویش مشاهده کردند از اقدام بدین کار منصرف شدند و به پرداخت جزیه و امضاى صلحنامه اى که رسول خدا شروط آن را مشخص مى ساخت، تن در دادند.

این واقعه با همه خصوصیات و لوازم و آثارش نظر محققان شیعه و سنى و حتى پاره اى از مستشرقین را به خود جلب کرده است و ما در این واقعه تاریخى سه جهت را قابل توجه و ملاحظه مى دانیم :

 

جهت اول: ظهور حقانیت اسلام در برابر مسیحیت.

و جالب توجه آن است که تا به امروز نیز هیچ عالم و عابد مسیحى نخواسته است که بار دیگر به میدان مباهله با مسلمانان درآید تا بدین وسیله از اعتقاد راسخ خود به صحت ادعایش و یقین به حقانیت دینش خبر دهد ؛ بلکه در پیرامون واقعه مباهله حوادثى به ثبت رسید که عکس این مطلب را ثابت کرد و بخوبى آشکار شد که مسیحیان علائم پیغمبر خاتم را که در کتب آسمانى موجود در نزد خود خوانده بودند، بر پیامبر اسلام منطبق دیدند و او را در ادعاى نبوت بر حق مى دانستند و به تعبیر قرآن «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون» (بقره / 146) ولى با این حال نمى خواستند از دین خود و موقعیت ویژه اى که نزد مردم خود پیدا کرده اند دست بکشند.

 

جهت دوم: اثبات فضیلتى عظیم براى على علیه السلام و زهراء علیها السلام و حسنین علیهما السلام
که تنها همراهان رسول خدا در این ماجرا بودند و اختیار نمودن پیغمبر اینان را از میان فرزندان و زنان و اصحاب خود، بهترین دلیل بر علو مرتبه و منزلت آنها نزد خدا و رسول خداست.


جهت سوم: دلالت آیه مباهله بر امامت على علیه السلام

چرا که کلمه «انفسنا» در آیه مذکور شاهد بر وجود مقام و منزلتى براى خصوص على علیه السلام نزد رسول خداست که هیچکس بدان نرسیده و نخواهد رسید و هموست که در لسان وحى نفس پیغمبر شمرده شده است و از اینجاست که مى توان گفت على علیه السلام افضل صحابه بلکه افضل خلق بعد از رسول خدا است و طبعا همه کمالاتى که براى رسول خدا ثابت است، براى او نیز ثابت مى گردد مگر اصل نبوت.
جهت دیگرى که براى بررسى و تحلیل این واقعه تاریخى وجود دارد و از میان مستشرقین نظر پروفسور لویى ماسینیون را به خود جلب کرده است، امضاء صلحنامه اى میان پیامبر اسلام و مسیحیان نجران است که از نظر این استاد به معناى امضاء پیمان نامه سیاسى عدم تعرض به مسیحیان در سراسر سرزمینهاى اسلامى است و رعایت آن براى جانشینان آن حضرت نیز لازم بود. و شاید او درصدد القاء این مطلب باشد که پیامبر اسلام بدین طریق مسیحیان را در التزام به دین خود آزاد گذاشت و بدین وسیله حضور آنان را در میان مسلمانان تا زمانى که رفتار مسالمت جویانه داشته باشند به رسمیت شناخته است. ماسینیون در اواخر رساله خود به سراغ عقاید خرافى برخى فرقه هاى اسلامى مانند فرقه نصیریه و شیعیان خطابى و دروزى رفته و براساس باورهاى آنها به نقش سلمان فارسى به عنوان یک عنصر ایرانى که نماینده تمدن کهن ایرانى است و به عنوان یک تازه مسلمانى که سابقه طولانى در مسیحیت داشته و با مسیح و محمد (صلی الله علیه واله) هر دو آشنا و اکنون پل ارتباطى میان اسلام و مسیحیت گردیده است، توجه پیدا کرده است. ولى ما نمى دانیم چرا او از میان همه زوایاى قابل تأمل این حادثه تنها از این دو زاویه به مطالعه واقعه مباهله پرداخته است و او در نهایت درصدد اثبات چه امرى است؟

به هر صورت جاى آن دارد که در اطراف واقعه مباهله تحقیق و تدقیق بیشترى صورت گیرد و نقاط اصلى این واقعه که چون واقعه غدیرخم مسلم و غیرقابل خدشه است، روشن شود، چرا که مباهله سندى جاودان بر حقانیت اسلام و شاهدى غیر قابل انکار بر اصالت و استحکام بناى همیشه استوار تشیع راستین است.

 

مباهله در عرف و لغت عرب

واژه مباهله مشتق از ماده «بهل» است. گفته مى شود «بهله الله» یعنى «لعنه الله» (1) و باهل القوم وتباهلوا وابتهلوا اى تلاعنوا و المباهلة ان یجتمع القوم اذا اختلفوا فی شى ء فیقولوا لعنةالله على الظالم منا (2) ولى مباهله با ملاعنه این تفاوت را دارد که «لعن» عبارت است از دعا به ضرر شخص که از رحمت الهى دور باشد و «بهل» اجتهاد در لعن است و لذا کسى که اصرار و التماس در دعا و نفرین داشته باشد «مبتهل» است. (3)
در ذیل آیه 61 سوره آل عمران در تفسیر واژه «نبتهل» مفسرین متقدم گفته اند که در معناى ابتهال دو قول است اول آن که به معناى التعان است و دوم آن که به معناى دعا کردن بر ضد شخص دروغگو و طلب هلاکت اوست که این شبیه لعن است. (4) و روشن است که این دو معنا بسیار نزدیک به هم هستند.
برخى اساتید معاصر در توضیح این واژه آورده اند که مباهله تضرع و ابتهال و لابه است . ابتهال گاه براى دفع بلا است و زمانى براى نزول بلا است. مثل این که با نماز استسقاء نزول باران رحمت از خداى سبحان طلب مى شود و یا با نماز، نیاز یا بلایى دفع مى شود مثل «ربنا اکشف عنا العذاب انا مؤمنون»
و گاهى هم دعا مى شود تا عذابى بر شخص یا گروهى نازل شود مثل این که نوح (علیه السلام) به خداوند عرض کرد « رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا » (5)

ولى در اینجا این نکته در توضیح معناى واژه مذکور باید مورد تأکید قرار گیرد که مباهله همواره متضمن یک رابطه بین الاثنینى است. و ناله و زارى انسان به درگاه خداوند براى دفع بلایى از خودش یا نزول رحمتى مباهله خوانده نمى شود ولى ابتهال گفته مى شود.

برخى در معناى لغوى مباهله صیغه و هیئت خاصى را معتبر دانسته اند (6) ولى از کتب لغت و ادب بدست مى آید که واژه مباهله از این جهات مطلق است. نهایت آن که ادعاى پیدایش معناى اصطلاحى خاصى براى آن در میان مسلمانان شود که منشأ آن سیره رسول خدا در واقعه مباهله و کیفیت عمل آن حضرت یا روایات صادر از ناحیه امامان شیعه در مورد نحوه اجراى مباهله است که بدان اشاره خواهد شد.

اکنون که معناى مباهله واضح شد باید گفت که این معنا در عرف عرب و نزد پیروان ادیان آسمانى معنایى کاملا شناخته شده بود و دعوت پیامبر اسلام از مسیحیان به مباهله دعوت به کارى بدیع و فتح بابى جدید براى اثبات حق و ابطال باطل نبود. از این رو مى بینیم که مسیحیان نجران خیلى طبیعى با آن برخورد کردند و حتى وقتى پیامبر اسلام بر سر زانوان خود نشست و دست به دعا برداشت ابوحارثه اسقف بزرگ مسیحیان گفت :
«
جثى والله کما جثى الانبیاء للمباهلة» (7)

یعنى او همانند انبیا براى مباهله نشسته است. از اینجا معلوم مى شود که مسیحیان توسل جستن به مباهله را از مختصات پیامبر اسلام به شمار نیاورده بودند و او را در این جهت دنباله روى انبیاء الهى مى دانستند.


فخر رازى سخن کفار (8) در آیه 31 سوره انفال :

«اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم»
را نوعى اقدام به مباهله از جانب آنها در برابر رسول خدا دانسته است (9) و این سخن از جهت آن که متوسل شدن به مباهله براى اثبات حقانیت را در عرف اعراب جاهلى ثابت مى کند مطلبى در خور توجه است. البته در روایات اهل البیت به مواردى برخورد مى کنیم که مباهله را به شکل خاصى به اصحاب و شیعیان خود تعلیم داده اند و توسل بدان را در برابر منکرین مسأله امامت و ولایت که در بحث و مناظره به هیچ دلیل و برهانى حق را نمى پذیرند، به عنوان آخرین راه  حل مطرح کرده اند.

ابومسروق گوید به امام صادق عرض کردم من با مردم سخن مى گویم و به آیه شریفه : «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم»

بر آنها احتجاج مى کنم ولى آنها مى گویند این آیه درباره امیران جنگها نازل شده است . پس به آیه شریفه
«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکوة و هم راکعون»

بر آنها احتجاج مى کنم ولى مى گویند این آیه درباره مؤمنین نازل شده است. آنگاه به آیه شریفه : «قل لا أسألکم علیه اجرا الا المودة فى القربى»

بر آنان احتجاج مى کنم ولى مى گویند درباره خویشاوندان مسلمانان نازل شده است. پس از این قبیل ادله هر چه حاضر دارم فروگذار نمى کنم. آن حضرت به من فرمود: اگر این گونه مى باشد پس آنان را به مباهله فراخوان. گفتم چگونه؟ فرمود سه روز نفس خویش را اصلاح کن و گمانم که فرمود روزه بگیر و غسل کن. آنگاه تو و او به صحرا بروید و انگشتان دست راست خود را در انگشتان دست او داخل کن و از خود شروع کن و بگو :
«اللهم رب السماوات السبع و رب الارضین السبع عالم الغیب و الشهادة الرحمن الرحیم ان کان ابومسروق جحد حقا و ادعى باطلا فانزل علیه حسبانا من السماء او عذابا الیما»

سپس دعا را متوجه او کن و بگو : «ان کان فلان جحد حقا و ادعى باطلا فانزل علیه حسبانا من السماء او عذابا الیما»

پس چیزى نخواهد گذشت که آنچه را در حق او درخواست کردى خواهى دید. (10) روشن است که این روایت و روایاتى از این قبیل که زمان خاص یا کیفیت خاصى را براى انجام مباهله بیان مى کند، نظر به آداب و شرایط کمال عمل دارد و نیز با توجه به مفاد این حدیث معلوم مى شود که مباهله راهى فراروى هر انسان خداشناسى است که در دین و مذهبش خود را صادق مى شمارد و گرفتار دشمنى است که حق را مى شناسد ولى آن را انکار مى کند و به تعبیر قرآن« و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا» (نمل / 14)
یعنى همواره یک طرف مباهله فردى است که یقین به حقانیت خود دارد و طرف دیگر کسى که حقانیت او را مى شناسد ولى به ستم و از سر برترى جویى آن را انکار مى کند. و این حدیث نشان مى دهد که چگونه مسأله امامت اهل البیت بر گروهى معلوم ولى مورد انکار بوده و چگونه باید شیعیان در امر امامت و ولایت جازم و قاطع باشند. و جالب آن است که امام صادق علیه السلام در پایان روایت مذکور مى فرماید قسم به خدا من هیچ کس را نیافتم که دعوت مرا براى این کار پاسخ دهد و در تاریخ اسلامى به مواردى برمى خوریم که پیروان برخى مذاهب اسلامى مخالفین خود را به مباهله دعوت کرده اند ولى گویا دعوت آنها بیشتر جنبه نمایشى داشته و کمتر به مرحله عمل رسیده است. (11)

 

مقطع زمانى واقعه مباهله

آنچه مسلم است واقعه تاریخى مباهله رسول خدا با مسیحیان نجران بعد از نبرد تبوک بوده است. شیخ مفید آمدن هیئت نصارى به حضور رسول خدا را بعد از ماجراى فتح مکه و سرازیر شدن هیئت هاى مختلف طوائف و قبائل به سوى پیغمبر ذکر کرده است. (12) سیدبن طاووس ارسال نامه آن حضرت به مسیحیان نجران را بعد از ارسال نامه کسرى و قیصر یعنى حدود سال نهم هجرى و بعد از نزول آیه جزیه دانسته است (13) و به طور طبیعى واقعة مباهله فاصله زیادى از این تاریخ نداشته است. همو در تعیین روز مباهله بیست و یکم و بیست و چهارم و بیست و هفتم ماه ذى حجة را نقل یاد کرده واصح آنها را بیست و چهارم ذى حجة دانسته است (14) و سپس همین روز را به عنوان روز خاتم بخشى امیرالمؤمنین و نزول آیه : «انما ولیکم الله....»
ذکر و سخن شیخ طوسى در «المصباح المتهجد»  را نیز به عنوان تأکید آورده است (15) همچنان که نزول سوره «هل اتى» در حق اهل البیت در روز بیست و پنج ذى حجة دانسته است . (16) هم ایشان در جاى دیگر به نقل از عبدالمحمود نقاش در تفسیر شفاء الصدور نقل مى کند که واقعه غدیر در روز هیجدهم ذى حجه و مباهله در بیست و یکم و تزویج فاطمه به على در بیست و پنجم ذى حجة به وقوع پیوست (17)

مرحوم مجلسى از کتاب شیخ رضى الدین على بن یوسف المطهر حلى که برادر علامه حلى است نقل مى کند که مباهله در روز بیست و چهارم ذى حجة و به نقلى در بیست و پنجم و خاتم بخشى آن حضرت در روز بیست و چهارم ذى حجة بوده است. (18) و نیز ایشان آورده است که به خط شیخ محمدبن على الجبعى دیدم که ایشان از خط شیخ طوسى نقل مى کند که در روز دوازدهم ذى حجة مؤاخات رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم با على علیه السلام و در هیجدهم این ماه واقعه غدیر به وقوع پیوست و روز بیست و یکم ذى حجة روزى است که توبه آدم پذیرفته شد که همان روز مباهله است و روز بیست و چهارم نیز به عنوان روز مباهله نقل شده است. (19)

در دیگر کتب روایى شیعه نیز روایاتى در تعیین روز مباهله نقل و اعمال مستحبى در این روز ذکر شده است. مرحوم شیخ حر عاملى در بابى تحت عنوان «استحباب الغسل و الصلاة یوم المباهلة و هو الرابع و العشرون من ذى الحجة» دو روایت ذکر کرده است. روایت اول را شیخ طوسى در المصباح المتهجد به نقل از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود «کسى که در این روز یعنى روز بیست و چهارم ذى حجة نیم ساعت قبل از زوال دو رکعت نماز بخواند و ...». و در روایت دوم به نقل از موسى بن جعفرعلیه السلام آورده است «روز مباهله روز بیست و چهارم ذى حجة است» (20) شیخ مفید نیز در ذکر مناسبات ایام سال روز بیست و چهارم ذى حجة را به عنوان روز مباهله ذکر کرده است. (21) حاصل آن که معرفى روز بیست و چهارم ذى حجة از سال دهم هجرت به عنوان روز مباهله بیشتر به واقع نزدیک است. (22) البته تعیین دقیق روز مباهله تأثیرى در مباحث آتى ندارد ولى از جهت بزرگداشت این روز و درک فضیلت آن و انجام اعمال مستحبى حائز اهمیت است. و از جمله دعاهاى وارد در این روز دعاى مباهله است که همان دعاى معروف سحرهاى ماه رمضان و بنابر برخى نقلها اندکى متفاوت با آن است. امام باقرعلیه السلام در حق این دعا مى فرماید اگر مردم مى دانستند که چه مسائل عظیمى در آن است و چه زود براى صاحبش به اجابت مى رسد، البته همدیگر را مى کشتند تا بدان دست یابند اگر قسم بخورم که اسم عظم خداوند در آن داخل است به درستى قسم خورده ام. و این دعایى است که در روز مباهله جبرئیل از جانب خداوند آورد و به پیغمبر گفت تو با وصى و دو فرزند و دختر خود بیرون برو و خدا را بدین دعا بخوان و با آن قوم مباهله کن. (23)

 

پی نوشت :

1)     الطریحى، شیخ فخرالدین، مجمع البحرین، ماده «بهل».

2)     ابن منظور، لسان العرب، ماده «بهل».

3)     جزائرى، سید نورالدین و ابوهلال عسکرى، معجم الفروق اللغویة، ص .466

4)      الطوسى، محمدبن الحسن، التبیان فى تفسیر القرآن، و الطبرسى، الفضل بن الحسن، مجمع البیان، و الفخر الرازى، التفسیر الکبیر در ذیل آیه مذکور.

5)     جوادى آملى، عبدالله، تفسیر موضوعى قرآن مجید، ج 9، ص .183

6)      پروفسور ماسینیون در رساله خود به نقل از ابن قتیبه در عیون الاخبار آورده است که ابتهال در لغت یعنى بردن دو دست بر بالاى سر و پائین آوردن و کشیدن کف دو دست بر روى صورت و سپس اضافه کرده است که عملیات مباهله داراى سه مرحله است نخست نشستن دو زانوا و قرار دادن دو دست بر روى رانها به گونه اى که گویى آماده حرکت و مبارزه با دشمن است . دوم آماده ساختن دو دست براى سوگند یاد کردن و سوم بلند کردن دو دست به سوى آسمان به اداى الفاظ مخصوص (منبع مذکور، ص 67).

7)     شیخ طبرسى، مجمع البیان، ذیل آیه مباهله.

8)     ناگفته نماند که همین عبارت از برخى منکرین ولایت امیرالمؤمنین نیز نقل شده است. در مجمع البیان به نقل از امام صادق علیه السلام آمده است: آنگاه که رسول خدا (ص) در غدیر خم على علیه السلام را به خلافت نصب کرد و این خبر در همه جا منتشر شد نعمان بن حارث فهرى خدمت پیامبر آمد و گفت به ما گفتى شهادت به توحید و نفى بت ها بدهیم و گواهى به رسالت تو بدهیم و دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکوة دادى همه را پذیرفتیم ولى به این قناعت نکردى و این پسر (على بن ابى طالب علیه السلام ) را خلیفه کردى و گفتى «من کنت مولاه فعلى مولاه» آیا این سخن از تو است یا دستورى از طرف خداست؟ پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمود به خدایى که جز او معبودى نیست از ناحیه خداست. نعمان برگشت در حالى که آیه مذکور را مى خواند. اینجا بود که سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت و همینجا آیه «سأل سائل بعذاب واقع» نازل شد (منبع مذکور ذیل آیه 1 سوره معارج و نیز شبلنجى، نورالابصار، ص 159 ؛ سبط ابن جوزى، تذکرةالخواص، ص 31).

9)     فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج 8، ص .87

10) کلینى، محمدبن یعقوب، الاصول من الکافى، کتاب الدعاء، باب مباهلة الخصم، ج 2، ص 514 و مرحوم شیخ حر عاملى در وسائل الشیعه ج 7 ص 134 دو باب را به روایات مربوط به مباهله اختصاص داده است یکى باب 56 از ابواب دعا تحت عنوان «استحباب مباهلة العدو و الخصم و کیفیتها و استحباب الصوم قبلها و الغسل لها و تکرارها [اى تکرار المباهله ] سبعین مرة» که در این باب همه چهار روایت مذکور در اصول کافى را آورده است و دیگر باب 57 از ابواب دعا تحت عنوان «استحباب کون المباهله بین طلوع الفجر و طلوع الشمس» که دراین باب تنها یک روایت ذکر شده است. علاوه بر اینها در تفسیر عیاشى، ج 1، ص 199، ذیل آیه مباهله به روایتى از امام باقرعلیه السلام برخورد مى کنیم که حضرت به کیفیت انجام مباهله اشاره مى کند.

11)لوئى ماسینیون در رساله خود آورده است که ابن تیمیه در سال 705 هجرى در دمشق علیه رفاعیه مباهله کرد ( به نقل از مجموع الرسائل و المسائل، چاپ قاهره 1341 ه) و عبدالله بن محمدبن عیسى قمى در سال 254 هجرى علیه خیرانى مباهله کرد. (به نقل از استرآبادى در منهج) و شلمغانى در سال 322 علیه حسین بن روح نوبختى مباهله کرد (به نقل از سیر اعلام النبلاء)، منبع مذکور، ص .6

12) الارشاد، ج 1، ص .222

13) اقبال الاعمال، ص .496

14) همان، ص .515

15) همان، ص .526

16) همان، ص . 527

17) الطرائف، ص .42

18) بحارالانوار، ج 95، ص .198

19) بحارالانوار، ج 95، ص .188

20) وسائل الشیعه، ج 8، ص .171

21) مسار الشیعه، ص .41

22) محدث قمى نیز در مفاتیح الجنان فرموده است که روز بیست و چهارم بنابر اشهر روز مباهله است. هم چنان که روز هیجدهم را به عنوان روز غدیر و روز مؤاخات و روز بیست و پنجم را به عنوان روز نزول «هل اتى» در حق اهل البیت معرفى کرده است.

23)علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 95، ص 94، و نیز اقبال الاعمال ص 517 ولى عبارت اخیر تنها در اقبال نقل شده است.