خاطرات خوش ایام حضرت آیت الله انواری در مرکز رسیدگی به امور مساجد، تلاشهای دلسوزانه، پیگیریهای پدرانه، و رهنمودهای راهگشای وی به ائمه جماعات که در برخی دست نوشتههای کوتاه از ایشان به جای مانده است، دوران طلایی از مدیریت مهربانانه آن عالم خدوم در اذهان باقی نهاده است.
حضرت آیت الله مهدوی کنی درباره مقام علمی والای ایشان میگویند: مرحوم آیت الله انواری، سوابق علمی گستردهای در قم و مدرسه مروی داشتند و سالها از درس مرحوم آیت الله محمدتقی آملی کسب فیض کردند، سالها در مدرسه مروی تدریس داشتند و علمای تهران به خاطر مراتب تقوا و علمیت ایشان برایشان احترام خاصی قائل بودند.
همین شخصیت بارز علمی وی، مورد توجه و اعتنای دوستان و همراهان و شاگردانش بود: من از سیزده سالگی از محضر ایشان استفاده میکردم، ایشان شخصیتی فاضل و عالم، زحمت کشیده و درس خوانده بودند و به دلیل همین شخصیت علمی، همیشه برایمان قابل استفاده بودند.
همین باعث شده بود که او در کنار عالمانی بزرگ همچون عالم شهید مطهری و شهید مظلوم بهشتی، عضو شورای فقاهتی جمعیتهای مؤتلفه اسلامی باشد و پس از زندان محفل علمی و درسی او نیز مکتب تربیت شاگردانی فاضل و برجسته باشد.
آیت الله انواری نه تنها به درجه اجتهاد علمی و افتخار جهاد اصغر نائل آمده بود که جهاد اکبر را با تمام وجود لمس کرده بود و به درجه شناختن خویش نائل آمده بود، با هرکه مینشینی و سخن میگویی، گویا بیت الغزل شخصیت اخلاقی و ترجیع بند همه خاطرات اهل خانه و یاران همراه و همکاران همدل وی، اخلاق اسلامی و گشاده رویی، حسن سلوک و مردم داری وی بود، همان روحیهای که به زیبایی، در ترسیم شخصیت وی از بیان رهبر فرزانه انقلاب آمده است:
روحیه خیرخواه و خدوم سرشار از صفا و نجابت، شخصیتی محبوب از این روحانی بزرگوار ساخته بود.
در روز تشییع جنازه و پس از آن تا به امروز بسیاری از روحانیان و ائمه جماعات و هم بندهای زندان و همکاران وی را میدیدی که با چشمانی اشکبار از ویژگیهای اخلاقی وی خاطراتی زیبا و شگفت انگیز را بیان میکردند.
حضرت آیت الله مهدوی کنی در این باره میگویند: ایشان از جنبه عبادی، تقید بسیار به عبادات و مستحبات و تقوا و محرمات داشتند.
مردی بود عالم و متعبد، اهل عبادت و تهجد و تلاوت قرآن، اهل توسل و عجز و لابه به درگاه الهی بود. و این همه را با التزام به مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی به نحو احسن و در حد یک عارف کامل انجام میدادند.
او را در قالب ساده زندگی به روایت چشم هایی که مشتاقانه او را دیدهاند باید جست:
جناب آقای عسکر اولادی درباره حسن معاشرت و گشاده رویی آیت الله انواری(ره) میگوید: در طول مدتی که در برازجان تبعید بودیم، همیشه با روحیه شاداب برخورد میکرد و من همیشه این روایت را در آیت الله انواری(ره) مجسم میدیدم که چند نفر از معصومین(ع) در ویژگی های شیعه میفرمایند:
المومن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه؛ شادی مومن در چهره او، و اندوه وی در دلش پنهان است.
البته در طول زندان هم همواره چهره بشاشی داشت. هر کس هر ناراحتی داشت، وقتی میآمد و ایشان را زیارت میکرد، چهره گشاده ایشان او را آرام میکرد. عبارت را تکرار میکنم: خیلی غم و اندوه داشت، اما همه در سینهاش.
همواره مجلس گرم کن زندان بود؛ خوش برخورد و با اخلاق با روحیهای بالا، به خصوص پر تلاش در نیرو بخشیدن به جوانها. شاد و پر انرژی با همه، حتی با آنها که به لحاظ اعتقادی با هم یکی نبودند مهربان بود. تا آنجا وجودش در زندان موثر بود که رئیس زندان (سرهنگ زمانی که بعد از انقلاب اعدام شد) او را به بند زندانیان شرور تبعید کرد که سختی بیشتری را تحمل کند، ولی آن مرحوم در همان جا نیز با جاذبهای که در رفتار و اخلاق داشت، مورد اکرام و احترام همه قرار گرفت. با اینکه سالهای طولانی را در زندان گذرانده بود، از شادی و شادابیاش هیچ کم نشده بود، لبخند از لبش دور نمیشد و اخلاق جذاب و روحیه صبورش برای همه الگو بود.
فرزند بزرگوار مرحوم آیت الله انواری، به نام حسین انواری (رئیس کنونی کمیته امداد امام خمینی) درباره حسن معاشرت و سعه صدر پدر چنین میگوید:
آیت الله انواری با آنکه مسائل را جدی میگرفت، ولی خنده رو بود و اخلاقی خوش داشت و زندگی را به خود و دیگران سخت نمیگرفت. چنین روحیه ای برای کارهای سیاسی اجتماعی که انسان با طیف گوناگونی از مردم روبه رو میشود و باید ملجأ و پناه همه باشد، یکی از مهمترین خصیصهها بشمار میرود.
همچنین حجت الاسلام والمسلمین حاج علی اکبری در سخنی دیگر در تشریح بیشتر ویژگی حسن معاشرت و سعه صدر آیت الله انواری میفرماید: آیت الله انواری شخصی بسیار خوشرو و خوش برخورد بودند، بارها از ائمه محترم جماعات و دیگرانی که با آن مرحوم بودند میشنیدهام که میگفتند: در مناسبت هایی که به دیدار ایشان میرفتیم، وقتی با آن مرحوم روبه رو میشدیم، یادمان میرفت که چه میخواستیم؛ آری، او آنقدر خوش محضر و با صفا و خوش برخورد بود که ارتباطش برای مخاطب به قدری خوشایند بود که خواستهاش را فراموش میکرد. مؤسس مرکز رسیدگی به امور مساجد چنین شخصی بود. دوره طلایی مدیریت مرکز، دوره ایشان بوده است.
حجت الاسلام و المسلمین سیدرضا تقوی می گوید: از لحاظ اخلاقی شخصیتی نمونه بود و هر کس با هر اندازه اندوه و غمی که خدمت ایشان میرسید، در اولین برخوردهایش غم و ناراحتی را از وجود وی برطرف میکرد و اخلاق و رفتار و سخنانش بسیار آرام بخش بود.
حضرت آیت الله مهدوی کنی هم میگوید: آیت الله انواری، یکی از محبوبترین افراد و همیشه به دنبال حل مشکلات مردم بودند و هر کس که به ایشان مراجعه میکرد از او جواب رد نمیشنید. ایشان، همیشه به فکر گرفتارها بودند و به کسانی که به ایشان مراجعه میکردند، هیچ وقت جواب نه نمیدادند و همیشه به فکر رفع مشکلات مردم بودند. به خصوص بعد از انقلاب که میتوانستند چه در ارتباط با مسائل اداری و چه مسائل مالی کمک بیشتری بکنند.
همچنین حجت الاسلام والمسلمین سیدرضا تقوی، رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه درباره روحیه خیرخواهی و خدوم بودن آیت الله انواری میگوید: در سفر به مکه برای من نقل کرد که از خدا خواستم که به من موقعیت و آبرویی بدهد و این آبرو را در خدمت به مردم صرف کنم؛ او میگفت: خدا دعای مرا مستجاب کرده و اینکه روزی نیست که چندین نفر به من مراجعه نکنند و مشکلاتشان را حل نکنم و اگر روزی کسی به من مراجعه نکند و من کسی را نداشته باشم که مشکلاش را حل کنم، شب آرام نیستم؛ این ویژگی شخصیتی ایشان بود که در خدمت مردم بود.
جناب آقای عسکر اولادی میافزاید: بنده خادم و شاگرد مرحوم آیت الله انواری در زندان و دوران تحصیل بودم و در کمیته امداد نیز حتی یک درخواست در طول این مدت نداشت، چرا که سعی میکرد ما را به سمت خدمت به محرومین و مستضعفین هدایت کند و تأکید میکرد که باید فاصله بین فقرا و متمکنین کم شود.
صبر و استقامت یوسف گونه آیت الله انواری و جهاد او برای روحانیت و علمای معاصر مثال زدنی است. او در زیر ضربات خردکننده شکنجه، با مقاومتی کم نظیر ۱۳سال زندان و تبعید را تحمل کرد. انواری مبارزی بود که توهین، اذیت و آزار، خلع لباس روحانیت و بیماری ناشی از محدودیتهای زندان، عزم وی را جزم تر میساخت. او، نماد و سمبل استقامت در راه آرمانهای انقلاب اسلامی است. آن عزیز سفر کرده، با تأسی از حضرات معصومین(ع) با صبر و بردباری در برابر مشکلات و عزمی راسخ برای تحقق اهداف اسلامیاش، همواره با استقامت و پایداری زیست.
هیچگاه به ذلت و خواری راضی نشد و با جدیت با مشکلات مقابله میکرد و همه سختیها را برای نیل به هدف پذیرفت.
اهتمام به عزاداری و روضه خوانی برای اهل بیت(ع) توسل و عشق وافر به پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(علیهم السلام)، به ویژه حضرت زهرا(س) از امتیازات خاص فرهنگ تشیع به شمار میرود.
رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه در این باره میگوید: از ویژگیهای دیگر آیت الله انواری ولایی بودن ایشان است. محبت به اهل بیت(ع) همواره در دلش بود و محبت ویژهای داشت، در دهههای مختلف مراسم روضه برگزار میکرد و عاشق حضرت صدیقه طاهره(س) بود. ایشان همواره میگفت: باب الله من حضرت زهرا(س) است.
پیشتاز عرصه مبارزه و جهاد
آغاز فعالیتهای سیاسی
مرد عرصه پیکار با جهل برای تمام روزهای سخت مبارزه آماده بود. او خوب میدانست که استبداد همان زنجیری است که دست و پای فهم را بسته نگاه داشته است. آن وقتها ما سخت مشغول تحصیل بودیم. من در جریان مسائل قرار میگرفتم یعنی به این شکل که من با بعضی از دوستان مقید بودم که به منزل مرحوم آیت الله کاشانی رفت و آمد میکردیم و به بعد از ایشان اخلاص میورزیدیم، علاقه داشتیم به ایشان مخصوصا مراجعت ایشان از لبنان که مرتب آنجا میرفتیم و در جریان مسائل نهضت ملی نفت و آن مساله هم بودیم و من گهگاهی به مجلس هم میرفتم برای تماشای مذاکرات مجلس و روزنامههای روز را تا آنجا که مقدور بود و روزنامهای پیدا میکردیم، میخواندم.
مباحثه و هم حجره بودن با حجت الاسلام سید هاشم حسینی یکی از اعضای اصلی فدائیان اسلام در حوزه علمیه مروی تهران و تردد شهید نواب صفوی به این حجره باعث آشنایی آیت الله انواری با رهبری فدائیان اسلام گردید: مرحوم نواب رحمت الله علیه آن وقتها اوج فعالیت ایشان بود، گاهی میآمدند و در مدرسه مروی، حالا سوابقی با حاج سید هاشم حسینی داشتند، میآمدند در حجره و گعدهای با ایشان میکردیم. گاهی هم ما به محل آنها میرفتیم. من خوشم میآمد، آن شور و هیجان و حرف هایی که میزد. با تمام وجودش حرف میزد خیلی قرص و محکم. بعد از مدتی آقا سید هاشم حسینی را جذب کرد. واقعش این است که آن روزها من را نتوانست ببرد.
آشنایی با امام خمینی(ره)
در سال ۱۳۲۲ کتابی انتشار یافت با عنوان اسرار هزار ساله. این کتاب اثری بود الهام گرفته از مسلک وهابیت و اندیشه های کسروی. در برابر این کتاب حوزه های علمیه و نیز حوزه علمیه قم به قامتی تمام و با گفتاری عالمانه ایستادند.
امام خمینی(ره) از جمله عالمانی بود که با تعطیل کردن درس خود در مدتی کمتر از دو ماه کتاب کشف ِ الاسرار را در رد کتاب یاد شده نوشت و این آغاز فصل شور و شیدایی و اشتیاق بود برای آیت الله انواری. ایشان خود حدیث آشنایی خویش با افکار و اندیشه های انقلابی امام خمینی(ره) را از طریق مطالعه این کتاب دانسته اند.
زمانی که آیت الله بروجردی به قم هجرت فرمودند، مرحوم والدم آمدند برای دیدار آیت الله بروجردی. معمولا علما میآمدند. آیت الله بروجردی هم دیدن میکردند از علمایی که از شهرستان میآمدند. برای اولین بار من امام(ره) را دیدم و با قیافهشان آشنا شدم. عجیب اینجاست که ایشان من را شناختند، حالا شباهت زیاد من به پدرم بود یا اینکه مثال آنجا پرسیده بودند. من د ر مدرسه فیضیه بودم، دیدم ایشان نزدیکیهای مغرب بود، تشریف آوردند جلو، من البته ایشان را میشناختم، ولی مواجهه این شکلی نبود که با ایشان شفاهی صحبت کنم. من سالم کردم خدمتشان و آن وقت فکر میکنم ایشان در سن ۴۵ یا ۴۶ سالگی بودند. خیلی جوان و خوش قیافه و بشاش و فرمودند: که آیت الله بروجردی میخواهند تشریف بیاورند برای دیدار والدتان. به من اطلاع دادند که مثال چه روزی. از آن تاریخ من با امام آشنا شدم. مدتی که در آنجا بودم و بعد در تهران با حاج آقا مصطفی(ره) نزدیک بودم و سفرهایی داشتم و رفاقت داشتیم.
آیت الله انواری از زمان هجرت آیت الله العظمی بروجردی به قم و در جریان ملاقات پدرش با ایشان، با امام خمینی(ره) آشنا شد و بعد با حاج آقا مصطفی(ره) نزدیک بود و رفاقت داشت.
ارتباط صمیمانه آیت الله انواری با حاج آقا مصطفی خمینی(ره) تا زمانی ادامه یافت که وی (مرحوم انواری) را زندان و حاج آقا مصطفی(ره) به تبعید ترکیه و عراق رفتند. مبارزه با طرح شوم انجمن های ایالتی و ولایتی در ۱۶مهر سال۱۳۴۱ دولت علم لایحه ای را تحت عنوان لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی در هیئت دولت به تصویب رساند.
لایحه ای که روحانیت و در رأس آن امام خمینی(ره) عمق توطئه دشمن را احساس نمودند و به ایراد سخن پرداختند. در این ایام پر آشوب، آیت الله انواری امامت جماعت مسجد چهل تن در بازار تهران را عهده دار بودند. امام جماعتی که آرام نگرفت و سکوت اختیار نکرد.
در تهران جلساتی داشتم یک مدتی در صنف کشباف و جوراب صحبت میکردم که هیئات خیلی مفصلی بود و روزهای جمعه و شبهای چهارشنبه هیئت احمدی بود که صنف صابون پز بودند و جلسات دیگری که اساسش آن جلسه احمدی بود که در جریان انجمنها (ایالتی و ولایتی) اوج گرفت که جمعیت بسیاری در جلسات آن شرکت میکردند و مسائل سیاسی هم آنجا مطرح میکردیم.
باید توضیحا بگویم در زمان تصویب نامه انجمنهای ایالتی و ولایتی گاهی اعلامیه آقایان را برای مردم می خواندم و گفته ایشان را همچنین منظور آقایان را از لحاظ وظیفه دینی بیان میداشتم.
پس از ماجرای لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که با عقب نشینی دولت علم و شکست دستگاه حاکمه همراه بود، رژیم در صدد اجرای نمایش دیگری با عنوان انقلاب سفید برآمد. صحنه گردان نمایش گردید. امام خمینی(ره) به مخالفت با این توطئه این بار شاه خود شخصا جدید پرداخت ایشان با نوشتن نامهای به آیت الله سید محسن حکیم در نجف ایشان را در جریان توطئههای پی در پی رژیم شاه قرار داد و حامل نامه آیت الله انواری بود: مضمون نامه این بود که من گزارشاتی دارم، خبرهایی دارم که اینها بس نکردند، ولو عقب نشینی کردند، ولی مسئله به اینجا خاتمه پیدا نمیکند، اینها میخواهند ریشه اسلام را بزنند، من اطلاع پیدا کردم که پسر رضاخان، محمدرضا پهلوی قصد دارد، الغاء مذهب کند در ایران، همانطور که آتاتورک در ترکیه کرده بود اما خیلی ناراحت بود و می خواندم در قیافهاش که هر وقت صحبتش را میکردند و یا راجع به آن صحبت میکردند، پیدا بود که خیلی نگران بودند. ساقه جوان دیدار با امام خمینی(ره) دیگر تبدیل به درختی تنومند شده بود.
در یکی از روزهای تابستان دهه ۴۰ بود که فردی در مسجد چهل تن نزد آیت الله انواری آمد و نامهای را از سوی امام خمینی(ره) به وی داد تا روحانیون تهران را از مضمون آن آگاه سازد. قبل از آن آیت الله انواری نامهای به امام خمینی(ره) نوشته بود. آیت الله انواری در این باره میگوید: من قبلا هم نامه ای به ایشان نوشته بودم. در رابطه با مسایل همین حرفهای انقلاب سفید شاه و چه و مسائلی که داشت و از ایشان خواسته بودم که شما مرجع تقلید هستید و آقا و بزرگوار و ما اینجا (تهران) مشکلاتی داریم، شما این مطالب را عنوان کنید، ما در تهران از شما حمایت میکنیم.
امام خمینی(ره) در پاسخ آیت الله انواری، نامه مذکور را نوشته و خواسته بودند که در جمع روحانیون تهران قرائت شود. تا همگان از محتوای آن آگاه شوند. پس از حمله عوامل رژیم شاه به مدرسه فیضیه در بعد از ظهر دوم فروردین ۱۳۴۲ ه. ش مصادف با ۲۵ شوال روز شهادت امام جعفر صادق(ع) که به منظور رویارویی مستقیم با روحانیت صورت گرفت و در جریان آن دهها نفر از طلاب به سختی زخمی و چند نفر نیز شهید شدند. امام خمینی(ره) با سخنرانی و پیامهای مختلف خود به افشای ماهیت ددمنشانه رژیم شاه پرداختند و در چهلم شهدای فیضیه، برای مسلمانان ایران و جهان اسلام ابعاد مختلف جنایات رژیم را افشا کردند. آن روزها، مصادف با ایام فریضه حج بود و امام خمینی(ره) تعدادی از روحانیون، از جمله آیت الله انواری را مأمور توزیع اعلامیه در بین حجاج عربستان و ابلاغ پیام مظلومیت مردم ایران در کنگره حج کردند. آیت الله انواری همراه عدهای از شخصیتهای غیرروحانی (بازاریان) عازم عربستان شدند و در آنجا به هر زحمتی که بود، با همکاری وکیل و نماینده امام خمینی(ره) ، اعلامیهها را در مکه، عرفات و منا پخش کردند.
پس از سخنرانی امام خمینی(ره) در عصر عاشورای ۱۳۴۲ ه. ش، در مدرسه فیضیه قم، در تهران راهپیمایی گستردهای به حمایت از امام(ره) و علیه رژیم پهلوی صورت گرفت.
آیت الله انواری از جمله علمایی بود که در تهران سکونت داشت، و در همراهی با علمای مهاجر اعلامیهها و نامه های اعتراضی بسیاری را امضا کرد و در فعالیتهای معترضان مشارکت داشت.
ایشان جهت نظم و ساماندهی و هماهنگی میان تظاهرکنندگان در جریان وقایع عصر عاشورای ۱۳۴۲ ه. ش به همراه عبدالحسین مهدوی کرمانی و سیدتقی مهدوی کرمانی برای سازماندهی اعتراضات به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) رفتند و همچنین مسئولیت هماهنگ عمل کردن گروه دیگری که طبق برنامه ای از پیش تعیین شده به سرپرستی شیخ جواد دولابی و همراهی عده ای از کفن پوشان به خیابان شهباز (۱۷ شهریور فعلی) رفته بودند، را به عهده داشتند.
آیت الله انواری که از سال ۱۳۳۶ ه. ش امامت جماعت مسجد چهل تن در بازار تهران را عهده دار شده بود. در این ایام با سخنرانی در هیئت های مذهبی به روشنگری و تبیین مسائل مختلف سیاسی میپرداخت و در شناساندن شخصیت حضرت امام خمینی(ره) و ترویج نظریات ایشان بین مردم تهران فعالیت چشمگیری داشت.
حمله به مدرسه فیضیه
رژیم شاه که از مخالفت های پی در پی امام خمینی(ره) به شدت برآشفته بود درصدد رویارویی مستقیم با روحانیت برآمد و سرآغاز این ماجرا حمله به مدرسه فیضیه را رقم زد. حضرت امام فرمودند بایستی از مراسم حج استفاده کرد و صدای مظلومیت ملت مسلمان ایران را که گرفتار ستم آمریکا و عامل دست نشاندهاش محمدرضا پهلوی هستند به شرکت کنندگان در کنگره عظیم حج رسانده شود. جمعی از دوستان قبلا برای تهیه مقدمات کار به مدینه مشرف شدند. ما نیز طبق قرار قبلی به فرمان امام خمینی(ره) جهت همکاری با برادران در مدینه به ایشان پیوستیم دستگاه چاپ و تکثیر به وسیله حجاج ایرانی از جده فراهم و به مدینه آورده شد. با زحمت زیاد و مشکلات فراوان که عمدتا مسائل امنیتی بود یک میلیون نسخه و یا بیشتر از اعلامیههایی که بنا بود در رابطه با مظالم شاه و ضدیت او با اسلام منتشر شود چاپ گردید. حالا بنا بود این اعلامیهها منتشر شود از مدینه به مکه و عرفات و منی. خالی از اشکال و دشواری نبود. با کمک خداوند و همت برادران مسلمان ایران در مکه و عرفات و منی به شکل جالبی پخش شد و من خودم یکی از آن افرادی بودم که پخش کننده این اعلامیه بودم.
خار چشم دشمن
آیت الله انواری پا در جاده مبارزه با طاغوت نهاده او در این راه روشن از جان هم گذشته بود. دستگاه حاکم ایشان را مستمع شناخته و حکم به محکومیت آیت الله را صادر کرده بود. گزارشهای ساواک حاکی از آن است که در ایام حبس دوستان و همرزمانش هیچگاه وی را تنها نگذاشته و با کمک های خود سعی بر آن داشته اند که خانواده وی در تنگنا و مضیقه قرار نگیرند.
در یکی از این گزارشها آمده است:
آیت الله خمینی(ره) به یکی از محارم خود پیغام داده است که ماهیانه مبلغ ده هزار ریال به شیخ محمد باقر محی الدین انواری که در جریان قتل مرحوم منصور به پانزده سال حبس محکومیت یافته است کمک شود طبق تحقیقاتی که در این باره به عمل آمده به دستور آقای خمینی، شهاب اشراقی هر ماهه مبلغی برای شیخ باقر محی الدین انواری میفرستد.
شهیدبهشتی در خاطراتی میفرماید:
شورا چهار نفر را به عنوان بخش فقهای شورای مرکزی به امام پیشنهاد کردند. از جمله من (شهیدبهشتی) را، مرحوم مطهری، آقای انواری و آقای مولایی و به این ترتیب یک نوع همرزمی تشکیلاتی میان ما و این برادران وجود داشت. مسئولیت شورای فقاهتی این بود که مسایل مبارزاتی آن تشکلات را چه از نظر انطباق و موازین با اسلام و چه از نظر اعمال ولایت فقیه بر عهده داشته باشند.
به قول آیت الله انواری، چون از سایر اعضای شورای روحانی از جهت سن کوچک تر و نیز در مسجد چهل تن در بازار تهران به عنوان امام جماعت مشغول بوده، تماس و ارتباط با وی راحتتر از سایر اعضا انجام میشد. برخی از اعضای شورای روحانیت، مسئولیت اطلاع رسانی به روحانیون دیگر را بر عهده داشتند و برخی از مسائل مطروحه در جلسات از طریق آیت الله انواری به اطلاع سایرین میرسید. اما زندان در ارادە آهنین مردی چون او هرگز اثر نداشت.
وضعیت نامناسب مکان و غذای زندان منجر به بیماری آقای انواری گردید. ابتلاء به عارضه رماتیسم و ناراحتی معده به حدی شدت یافت که یک ماه ایشان در بهداری زندان بستری گردید. جابجایی و انتقال آقای انواری به بندهای مختلف زندان قصر مانع از فعالیتهای وی نگردید.
دامنه اقدامات وی اگرچه وی به ظاهر مدتی آرامش اختیار کردند، ولی پس از مدتی مجددا گسترش یافته و واکنش مأموران ساواک را برانگیخت.
رهبری زندان
آیت الله انواری دنیا را زندان روح میدانست و لذا در زندان دنیا به آبادانی ارواح کمر همت بست و رهبری در زندان را فرهمندانه ایجاد کرد.
در یکی از اسناد ساواک آمده است که آقای انواری(ره) رهبری زندان را بر عهده داشته است و جزوات مضره نزد او نگهداری میشده است. او بیشتر دوران محکومیت خود را در زندان قصر (در تهران) به سر برد. در زندان با تشکیل جلسات مختلف و کلاس درس به وظیفه و رسالت خود که روشنگری و نشر معارف دینی بود ادامه داد. بر این اساس، بنا به درخواست مبارزین زندانی به تدریس دروس حوزوی برای آنها میپرداخت. درس حدیث، رسائل، مکاسب، منتهی الاصول و فقه و اصول به دو شکل عمومی و تخصصی از جمله آنها بود. رئیس زندان قصر و رئیس زندان سیاسی و یک جمعی در زندان آمدند. با اینکه آیت الله انواری(ره) اعتصاب نکرده بود و خودش را کاملا مستقل و هادی مجموعه نشان میداد، اما رئیس کل زندانها از ایشان پرسید: کار اعتصاب غذای اینها را شرعی میدانید؟ اگر شرعی نمیدانید، چرا به اینها تذکر ندادید؟ آیت الله انواری(ره) فرمود: باید تذکر بدهم؟ گفت: بله؛ باید تذکر بدهید.
مرحوم انواری گفت: اولین تذکرم به شماست که چرا این قدر ظلم میکنید؟ قبل از اینکه به اینها بگویم برای دفاع از خودتان اعتصاب غذا نکنید، باید به رژیم بگویم که این قدر ظلم نکنید. به هر حال، آیت الله انواری در زندان ستم شاهی لحظه ای از فعالیت و رهبری زندانیان دست برنمی داشت و همواره در آگاه سازی زندانیان تالش مستمر میکرد. سرانجام در دی ماه ۱۳۵۴ ه. ش به زندان اوین منتقل کردند. مرحوم انواری دربند ۶ با مهدی عراقی مشغول به پاسخگویی سئوالات مذهبی زندانیان شد و به این ترتیب در برابر سیل عظیم تبلیغات چپیها، جوانان را مبانی و معارف اسلامی تجهیز میکرد.
فتوا علیه مجاهدین خلق (منافقین)
تشخیص ضلالت و گمراهی یک مسئله است و ایستادن در برابر ضلالت و گمراهی یک مسئله دیگر است آیت الله انواری هم شجاعت در تشخیص داشت و هم شجاعت در مبارزه و ایستادن برابر ظلم و تباهی و فساد. او خود درباره این ماجرا میگوید: مسعود رجوی، یک مدتی برای فریب من میآمد و اخبار را برای من میگفت. اخبار را ریز مینوشتند و تقسیم میکردند. خود رجوی خبرها را از بیرون برای ما نقل میکرد. یک مدتی هم غذایش را میگرفت میآمد سر سفره ما. یکبار هم گفت برای ما نماز جماعت بخوان. رفتم: بعد که مسائل رو شد، دیگر نرفتم یک روز رجوی به من گفت: آقای انواری! شما تصور میکنید که سازمان مجاهدین هر روز باید بیاید پیش شما و از شما دستور بگیرد. من گفتم شما سخت نگیرید. رجوی شیطان بود. از سال ۵۲ مواضع آنها برای ما آشکار شد.
آزادی از زندان و ادامه مبارزات
سرانجام آیت الله انواری(ره) ، پس از تحمل بیش از یک دهه(۱۳سال) رنج اسارت در بند رژیم پهلوی که منجر به بیماری رماتیسم و ناراحتی معده ایشان شده بود، در ۱۵ بهمن ۱۳۵۵ ه. ش با یک درجه تخفیف به همراه دیگر همرزمانش آزاد شد.
مأموریت به پاکستان
در ابتدای تیرماه سال ۱۳۵۷ ه. ش امام خمینی(ره) ، آیت الله انواری را به عنوان نماینده خود و برای سروسامان دادن به وضعیت شیعیان کراچی پاکستان به آنجا اعزام کردند. آیت الله انواری به جای مرحوم شریعت عهده دار رتق و فتق امور مذهبی شیعیان پاکستان گردید. وی تا مهر ۵۷ برای انجام این مأموریت در پاکستان بود و سپس به ایران بازگشت.
کمیته استقبال
آیت الله انواری در کمیته استقبال از حضرت امام خمینی(ره) ، مسئول نظارت بر انتظامات ۶۰ هزار نفری این کمیته بود که پس از ورود امام خمینی(ره) به ایران در زمان سخنرانی ایشان در بهشت زهرا در کنار ایشان حضور داشت و به دلیل ازدحام جمعیت، برای لحظاتی از هوش رفت.