بررسی تاریخ اسلام نشان میدهد که مسجد به عنوان مرکزی برای انجام فعالیتهای مختلف اعم از عبادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیره دارای نقش کاملا مؤثری در پیشبرد اهداف دین مبین اسلام بوده است.
اگر چه مسجد در نقش اول خود مکانی برای پرستش معبود یگانه و برپایی نماز جماعت به عنوان اولیترین نوع عبادت در نظر گرفته میشود ولی این نقش در واقع چون تنهای است که با رویش خود منجر به جوانه زدن شاخههای متعددی شده که از هر کدام میوههای مختلفی برای جامعه اسلامی به ارمغان آورده می شود.
در جامعه مدرن باید براى مسجد کارکردهای جدیدى تعریف کرد. در حالى که نه تنها کارکردهای مسجد در جامعه مدرن، عوض نمی شود بلکه بالعکس کارکردها داراى عمل و گستره بیشترى می شوند. براى آوردن دلایل برای تأیید این نکته خوب است شروع بحث از بیان یک سؤال آغاز شود.
با توجه به تأیید این موضوع توسط متخصصان جامعهشناسى که جامعه ما در حال گذر از جامعه سنتى به جامعه مدرن است. سؤال آن است که در این دوران گذر و نیز در دوره تثبیت مدرنیته، کارکردهای مساجد چه خواهند بود؟
بدون شک اگرچه پاسخگویى به این سؤال بسیار مشکل است و این خطر نیز وجود دارد که در صورت عدم صحت پاسخ از کارکرد مطلوب مسجدها کاسته شود اما باید توجه داشت عدم پاسخگویى، خطرى بزرگتر در پى دارد چرا که در طى گذر زمان مىتواند جامعه اسلامى را از کانونی که در تمام طول تاریخ اسلام به صورت دژى مستحکم از آیان دین اسلام و جامعه شکل گرفته بر مبناى آن حفاظت کرده است، محروم کند.
سادهترین راهى که براى جواب قابل استفاده بوده و محققان زیادى نیز به آن توجه داشتهاند، آن است که جوامع مدرن شده در عصر حاضر را مورد بررسى قرار داده زیرا پرستش معبود در انسانها امرى فطرى است و در تمام جوامع معبودى براى پرستش وجود دارند. هرچند معمولاً به دلیل وجود انسانهاى منفعتطلب در بیشتر موارد معبودانى دروغین که قادر به سرازیر کردن سرمایههاى به سمت اینگونه انسانها بودهاند، جایگزین خداى متعال شدهاند ولى این موضوع هیچگاه منجر به خاموشى امر فطرى عبادت معبود نشده است.
بدین لحاظ مىتوان با بررسى گذشته و حال یک جامعه مدرن شده به تغییرات به وجود آمده در عبادتگاههاى موجود پى برد. از این منظر بررسى جوامع اروپایى که داراى خصوصیات عمومى یک جامعه مدرنیته بوده و در عین حال با داشتن دینى برگرفته از پیامبرى اولوالعزم در گذشته و حال و نیز داشتن عبادتگاههاى مختلف قادر به پاسخگویى صریح به این موضوع هستند، انتخابى صحیح به نظر مىرسد.
در جوامع اروپایى قبل از دوران رنسانس که جامعه موجود داراى کارکردهای مختلفى بودند. وراى یک مکان عبادى، کلیسا مقرى براى قضاوت، مشروعیت بخشیدن به حاکمان سیاسى، آموختن دانش، رسیدگى به امور جوامع از نظر شرعى، اعزام سپاهیان به جنگهاى مختلف و عملکردهاى مختلف دیگر بوده است. به عبارت دیگر کشیشان، اسقفها و در رأس آنها شخص پاپ به عنوان بالاترین حامى کلیساها، قادر به تصمیمگیرى، اعلام نظر و در نهایت فرمان در تمام ابعاد فعالیت اجتماعى بودند. این دخالت مىتوانست حتى در مراتب عالى منجر به تعویض شخص حاکم یک جامعه نیز شود.
بدون بررسى علل به وجود آمدن رنسانس که خود مقولهاى دیگر است از جهت آنکه پس از آن جوامع اروپایى به سمت مدرن شدن پیش رفتند، مىتوان با پیگیرى تاریخى موضوع پس از رنسانس تا عصر حاضر که جوامع فعلى اروپایى جزو مدرنترین جوامع جهانى هستند به نقش کلیساها به عنوان عبادتگاههاى غالب در فعالیتهاى اینگونه جوامع پرداخت.
پس از رنسانس از گستره اظهارنظر و دخالت کلیساها در امور اجتماعى کاسته شده و در حال حاضر نیز کلیساها به صورت تقریبا مطلق از دخالت در امور غیر دینى منع شدهاند، علاوه بر آنکه خود امور دینى نیز تا حد زیادى محدود شدهاند. به عبارت دیگر حاکمان اینگونه جوامع اگرچه تا حد امکان سعى بر آن دارند که دین را از جامعه بزدایند اما به دلیل آنکه به خوبى ثابت شده است که امر فطرى پرستش معبود قابل حذف نیست، سعى کردهاند با نگاه داشتن عبادتگاهها این نیاز بشرى را پاسخگو باشند اما براى کنترل آن، کارکرد آن را کاملا محدود شده و تنها در انجام بعضى مناسک مذهبى تعریف کردهاند.
تاریخ شاهدان متعددى براى گواهى دادن به عدم امکان حذف پرستش معبود از ذهن جوامع دارد. یکى از بهترین آنها در آخرین تقاضایى یکى از مستبدترین و کوشاترین افراد در جهت حذف دین از جامعه یعنى استالین به خوبى مشهود است که در اواخر عمر فرمان داد که کلیساها و مساجد باز شوند تا مؤمنین در آنجا حضور یافته و براى شفاى او دعا کنند. با توجه به این موضوع، هر چند حاکمان این جوامع در آرزوى زدودن دین از جامعه هستند اما به دلیل عدم امکان اجراى این خواسته با باز نگاه داشتن عبادتگاههایى چند، تلاش خود را صرف آن میکنند تا ضمن کنترل امر فطرى پرستش معبود در جوامع خود، از جهت یافتن آن به سمت دینهاى اصیل جلوگیرى کنند.
اگر مطلب بالا مورد قبول واقع شود بر اساس این بررسى باید براى مساجد نیز در جامعه مدرن شده اسلامى، کارکردی تکبعدى و تنها مکانى براى پرستش معبود قایل بود. این نسخهاى است که در طى چند سال اخیر بارها توسط بعضى از افراد اعلام شده است. در این دیدگاه دیگر نباید نگران تعداد افراد جذبشده به مساجد بود یا از کاهش یافتن کارکردهای مثبت آن نگران بود.
همچنین همچون جوامع اروپایى که عمده کلیساها تغییر کاربری یافته و تنها تعداد معدودى باقى ماندهاند، بخش اعظم مساجد باید تغییر کاربری یافته و تنها تعدادى مساجد که داراى معمارى برترى هستند باقى بمانند ولى واقعیت آن است که آنانى که جوامع اسلامى مدرن شده را در قالب جوامع مدرن شده امروزى مىبینند از نکتهاى مهم غافل هستند و این آن است که در جامعه مدرن شده اسلامى، دین هرگز به حاشیه رانده نمى شود بلکه به دلیل افزایش آگاهى و عقلانیت قشرهاى مختلف جامعه، مسجد به عنوان مرکز فعالیتهاى اجتماعى داراى کارکردهای عمیقترى می شود.
این نقطه افتراق با روشنفکرانى هست که تصور مىکنند براى رسیدن به جامعهاى مدرن لازم است دقیقا از همان راهى عبور نمود که سایر جوامع عبور کردهاند، در حالى که عقل سلیم حکم مىکند براى عبور از این راه لازم است ابتدا به نتایج ناشى از عبور از این مسیر که در جوامع عبور نموده قابل بررسى است، پى برد و سپس با دریافت آنها، مسیرى صحیحتر را انتخاب نمود. براى واگذارى و درک نتایج حاصل از آنار گذاشتن دین در این جوامع نیاز، به بررسى چندان عمیقى نیست زیرا تحقیقات انجام شده توسط محققان همین جوامع به صراحت بر اشتباه بودن به حاشیه راندن دین دلالت مىکند.
افزون شدن تعداد خودکشیها، افزایش معتاد به مواد مخدر یا مشروبات الکلى که مى تواند در تسکین موقت خلأهاى معنوى مؤثر باشد، ازهمپاشیدگى خانواده به عنوان مهمترین رکن هر جامعه و نتایج فوقالعاده منفى دیگر همگى سرمنشأ در سیاستى اشتباه تحت عنوان حذف یا به حاشیه رانده دین در این جوامع دارد. امروزه حتى شاخهاى از علم روانشناسى تحت عنوان دیندرمانى با وجود مخالفت علنى و پیگیرانه سیاستمداران منفعتطلبى که سود خود را در آنار گذاردن دین مىدانند، در حال شکلگیرى و رواج است.
در این نوع درمان پزشک با احیاى امر فطرى پرستش و ایجاد ایمان به عالم غیب و خالق متعال سعى در معنا بخشیدن به زندگى بیمار مىکند. بدین لحاظ نباید انتظار داشت که هیچ انسان عاقلى تأیید کند که براى مدرن شدن لازم است که دین به حاشیه رانده شود.
در تفکر دینى، مدرنیته نوعى تحول است که طى آن انسان با استفاده از ابزارهاى مدرنى که قادر به گشودن راههاى جدید براى شناخت خود هستند به تفکر خود عمقى ژرفتر داده و با بهرهگیرى از آگاهىهاى افزوده شده نه تنها از ایمان او کاسته نمىشود بلکه بر اعتقاد او به وجود خالق هستى افزوده مىشود.
به عبارت دیگر اگر در گذشته تنها تعدادى از دانشمندان و محققان به دلیل برخوردارى از دانش و آگاهىهاى بیشتر، داراى اعتقادات و ایمانى عمیقتر بودهاند، در عصر مدرنیته این برخوردارى از دانش و آگاهىها به دلیل عمومى شدن در کل جامعه رسوخ یافته و پیامد آن ایمانى قوىتر خواهد بود. بر این اساس در عصر مدرنیته نه تنها از کارکردهای مسجد نباید کاسته شود بلکه براى آن باید بر مؤثرتر شدن آن کارکردهای تأکیدی همهجانبه داشت.
اگر مطالب مذکور صحیح در نظر گرفته شوند، این موضوع با آنچه در مساجد در جامعه فعلى ما مىگذرد، داراى تناقض است. به عبارت دیگر بر اساس آنچه در بالا آورده شده در جامعه در حال گذر ایران لازم است مساجد داراى کارکردهای متعدد بوده و نیز داراى تأثیرى فوقالعاده بیشترى باشند اما واقعیت خلاف این حقیقت است.
این موضوع نه تنها سؤال برانگیز بوده بلکه بسیار دغدغهانگیز نیز است زیرا وضعیت مساجد در حال حاضر در واقع تأییدکننده نظر آنانى است که مُصر به صحت این موضوع هستند که در جوامع مدرن، مساجد تنها کانونی براى عبادات معدود پرستشکنندگان هستند. معدودشدن مراجعهکنندگان به مسجد و در واقع به حاشیه رانده شدن دین که با مقیاس دقیق تعداد پرستشکنندگان خالق متعال قابل اندازهگیرى است، براى جامعه اسلامى بسیار خطرناک است زیرا به واسطه وجود پایگاهى به نام مسجد بوده است که با وجود همه هجومهاى متعدد در طول تاریخ هیچگاه کیان جامعه اسلامى از بین نرفته و هر بار نیز توانسته است که اقوام مهاجم را در درون خود هضم کرده و ارزشهاى اسلامى را حفظ کند.
پس چرا اینگونه است؟ جواب اگر چه سخت و دردناک است اما پاسخگویى واجب است. جواب را به صورت ساده مىتوان اینگونه بیان کرد: در جامعه فعلى ما سرعت حرکت به سمت مدرنیته بسیار سریعتر از حاکم شدن آموزههاى دینى است. این موضوع به ویژه در مراکز آموزشى که پرورشدهنده نسلهاى بعدى است داراى تفاوت فاحشترى است، لذا به جاى حاکم شدن آموزههاى دینى و در نتیجه رواج ارزشهاى کاملا منطبق بر جامعه مدرنیته غربى در حال حاکم شدن است. به عبارت دیگر با کمال تأسف باید اعلام کرد که این تصور غلط در حال جا افتادن در جامعه است که براى رسیدن به عصر مدرنیته باید از دیندارى کاست و آن را محدود به زمانهایى خاص براى پرستش کرد. این تصور بسیار غلط نیز به این دلیل شکل گرفته و چون سرطانى در حال گسترش است که مساجد غیر فعال شده و هستند.