اهمیت هندسه و تناسبات در معمارى اسلامى
۱۳۹۱/۱۱/۲۱

. معمارى تنها زمانى معمارى اسلامى محسوب مى‏شود که تزئینات مهم و معنى‏دارى را نشان دهد. اولین اصل در برخورد با معمارى اسلامى و تزئیناتش دور ماندن از نگرش‏هاى معمولى درباره تزئین و تا حدى دور شدن از تعاریف معمولى معمارى است. ابعاد دیگرى در درک اسلامى نگرش منصفانه به نظم خلق شده که شامل چشم‏انداز خدا محور است همان خلقت با یک خالق است. ابن‏عربى تعلیم داد که بدون الگو هیچ معنى‏اى وجود ندارد. بنابراین نظام هستى، الگو مى‏باشد و بدین وسیله تمامیت دارد

بسمه تعالی

اهمیت هندسه و تناسبات در معمارى اسلامى

ساسان حسینى

 اسلام چهار علوم اصلى هندسه فیثاغورثى را به ارث گذشته ه و یکتایى دانش خودش را با حرفى که سیدحسین نصر آن را هندسه ابراهیمى نامیده بود، پیوند داده است. چهار علم عبارتند از: حساب، هندسه، موسیقى، ستاره‏شناسى. بنابراین الگوهاى هندسه و اشکال مارپیچى که گاهى اسلیمى، عربى و گره‏هاى هندسى نامیده مى‏شد. از درک درون طبیعت و با استفاده از چشم حکمت ایجاد مى‏شوند. بنابراین معمارى اسلامى نقش روحانى‏اش را با نشان دادن الگوهاى زیبا که در اشکال یگانه جمع شده‏اند و براى تمام مسلمین ضرورى مى‏باشد، از جمله شکل گنبد اجرا کرد.   معمارى فقط زمانى «معمارى اسلامى» محسوب مى‏شود که تزئینات مهم و معنادارى از خود نشان دهد. دکتر کیت کریچلو، استاد ممتاز بخش هنرهاى تجسمى اسلامى و سنتى انستیوى معمارى PRINCEOF WALES مشغول کار کردن معمارى خود براساس اصول طراحى صحیح است. او اهمیت را در میراث هنر اسلامى و چگونگى را در حال حاضر توضیح مى‏دهد. نخستین اصل در برخورد با معمارى اسلامى و تزئیناتش دور ماندن از نگرش‏هاى معمولى درباره تزئین و تا حدى دور شدن از تعاریف معمولى معمارى است، این امر، حداقل در مدت زمان مشخصى براى توجه کردن به اهداف و معیارهاى متفاوت لازم است. کلمه «معمارى» آکنده است از پیش فرض‏ها و ارتباطات و هر آنچه آن‏را تعریف مى‏کند؛ ولى واضح است که تفاوت شایان ملاحظه‏اى بین یک مسجد تکمیل شده با مدرسه و محل روستاى اسلامى کار آمد و مناسب، وجود دارد. بنابراین، براى رسیدن به تعریف صحیح‏ترى از «معمارى اسلامى» باید عمیقا به‏معناى خود اسلام بیندیشیم. در این صورت نباید ضرورى‏ترین و اساسى‏ترین نکته تعریف را از دست دهیم. اختصار بیش از حد، خطایى جدّى است، اما همیشه سادگى ژرف و اساسى در مکاشفه اسلام وجود دارد که بر همه زوایاى زندگى اسلامى تأثیر مى‏گذارد. این همان اصل یگانگى است؛ اول: «بگو خدا یکتاست». دوم: دستورى که مؤمنان باید 5 بار در روز نماز بخوانند باید مورد توجه قرار گیرد. مفهوم آن این است که در هر فضایى که یک مسلمان براى زندگى دارد، باید فضایى جهت دار براى دعا و نماز در نظر گرفته شود. این شرط اصلى و اولیه براى هر ساختمان اسلامى است. در سطح دیگر اسلام به معناى زندگى کردن بنابر «خواست خدا» است. قرآن آنچه را موازین اخلاقى ایجاب مى‏کند، شرح مى‏دهد. در این مقاله ابعاد دیگرى در درک اسلامى را که سید حسین نصر «علم مقدس» نامیده است، آشکار مى‏شود. نگرش منصفانه به «نظم خلق شده» که شامل چشم‏انداز خدا محور است همان خلقت با یک خالق است. این امر ما را در میراث دانش اسلامى و منابع مطالعات علمى که از تمدن‏هاى اولیه در دسترس اسلام بوده، متوقف مى‏کند. این حقیقت که بزرگ‏ترین معلم معلمان، ابن‏عربى «پسر افلاطون» نامیده مى‏شود. مرجع فلسفى مهمى براى علوم یونانى است. داشته‏هاى آنهایى که درباره این موضوع نوشتند که چرا پیشینیان شخصیت‏هاى جامد را به عناصر اختصاص داده‏اند، نشان دهنده مطالعه IMAENS Tافلاطون است. برادران پاکدامن و گروهى گمنام از دانشمندان اسلامى قرن پانزدهم میلادى حجم جامعى از کار براساس تأثیرات فیثاغورثى / افلاطونى را گرد آوردند. از نظر مسلمانان، هماهنگى و هارمونى در آفرینش و خلقت به معناى قادر بودن و آموخته شدن براى دانستن آن چیزهایى است که الگوهاى اساسى‏اند و خلقت را به جاى تصادفى بودن یک نظام مى‏سازند. «ابن‏عربى» تعلیم داد بدون الگو هیچ معنایى وجود ندارد یا به عبارتى معنا تنها زمانى در درون ما شکل مى‏گیرد که الگو را بتوانیم بشناسیم. هیچ کلمه‏اى از این مقاله را شما (خواننده) نمى‏توانید درک کنید مگر الگو را بتوانید تشخیص دهید. این جهان الگویى رایج است. بنابراین نظام هستى، الگوست و بدین وسیله تمامیت دارد، همان‏طور که سقراط در کتاب «جمهوریش» به گلاکون و دیگر افرادى که جمع شده‏اند، مى‏گوید: یادگیرى حساب و هندسه مطمئن‏ترین راه براى برانگیختن دوباره چشم حکمت یا چشم بصیرت است که ارزشش یک هزار برابر چشم جسم است. بنابراین از طریق تأثیر افلاطون، قدرت و حرمت هندسه به عنوان الگویى مهم در اذهان مسلمانان و در برنامه‏ى آموزشى آنان جاى داده شده است. ظاهرا مشاهده نقاط نورانى در آسمان شب علم دیگرى بود که با جدّیّت مطالعه شد. بخصوص به سبب آنکه سرچشمه‏اى اصلى اطمینان در جهت یابى براى کاروان‏هاى صحرا بود که در شب مسافرت مى‏کردند. جهان امروزى علم ستاره‏شناسى را به واسطه‏ى متخصصان بزرگ اسلام و انتقال دانش پیشینیان به ارث برده است. واضح است که این امر با نامهایى با منشأ عربى که براى تعداد چشم‏گیرى از ستارگان و صورتهاى فلکى داریم، ثابت شده است. اسلام چهار علوم اصلى هندسه فیثاغورثى را به ارث برده و یکتایى دانش خود را با حرفى که سیدحسین نصر آن را «هندسه ابراهیمى» نامیده بود، پیوند داده است. چهار علم عبارت بودند از: حساب به‏عنوان شاخص مطلق، هندسه به عنوان شاخص در فضا، موسیقىبه‏عنوان شاخص در زمان و سرانجام ستاره‏شناسى (= کیهان‏شناسى) به‏عنوان شاخص در فضا و زمان. این‏ها زبان‏هاى عینى بودند که به‏طور جهانى در دسترس بودند و براى مسلمانان «الگوهاى ذهن الهى» همان‏گونه که در خلقت بیان شده ارائه گردیدند. پیغمبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هنر تصویرى را با این گفته به هنرمندان منع کرد: «بله شما مى‏توانید نشانه‏اى از موجودات زنده بسازید یا رنگ کنید، اگر بتوانید در آنها روح بدمید و آنها را زنده کنید». این امر هنرمندان مسلمان را براى توجه به نیروهاى عینى درونى و سازنده که در پشت، درون و زیر سطح جهان زنده وجود دارند، هدایت کرد. بنابراین، الگوهاى هندسه و اشکال مارپیچى که گاهى اسلیمى، عربى و گره‏هاى هندسى نامیده مى‏شد و زبانى عینى و فرا طبیعى از اشکال هنرى را ایجاد مى‏نمود. پس اشکال منحصر به فرد و پر پیچ و خم هنر اسلامى با تقلید از طبیعت صورت نمى‏گیرند، بل از درک درون طبیعت و با استفاده از چشم حکمت ایجاد مى‏شوند. وقتى ما به طرحى اسلامى نگاه مى‏کنیم، عاقلانه‏ترین کار جست‏وجوى نظمى کیهانى در درون آن است. ما مثال‏هاى اندکى از این را نشان خواهیم داد. هیچ علمى باستانى یا جدید، دینى یا غیردینى براى توضیح کیهان‏شناسى بدون حساب و هندسه تلاش نکرده است. حتى شش روز خلقت با اشارات بعدى را دین یهود، مسیح و اسلام به‏طور برابر مقدس دانسته و قبول دارند. هنرمندان اسلام شیوه‏ى رسیدن به چهار سطح معنى را در یک تلاش هنرى یافتند: اول: زبان حائز اهمیت و مشترک با هندسه. دوم: الگوهاى کامل از ریتم‏هاى آسمانى از کیهان (بروج دوازده گانه خود نمادى از تمام ریتم‏هاى سیاره‏اى است). سوم: رسیدن به رضایت هماهنگ با تقارن، همراه با جلوه‏هاى رنگى تزئینى براى جدا کردن روح اثر. چهارم: رسیدن به الگوهاى مفاهیم کیهانى که توازن و تقارن‏هاى متفاوت را در خود جمع کرد. این کار با چنان رفتار پیچیده‏اى انجام شد که دانستن اینکه تقارن پنج برابر مى‏تواند سطح دو وجهى را براى ترک هر فضاى اضافى پوشش دهد. تاکنون براى فیزیکدانان عربى طول کشیده است. زمانى که کیلر به ساده‏ترین کاشى‏کارى دو وجهى پنج ضلعى رسید، نبوغ مسلمانان اصول معروف به RHOMBS ENROSEP را قرن‏ها قبل از روشن ساخته و شاهکارهاى پیچیده و فوق‏العاده زیبا را خلق کرده بود. بنابراین معمارى اسلامى نقش روحانى خود را با نشان دادن الگوهاى زیبا که در اشکال یگانه جمع شده‏اند و براى تمام مسلمین ضرورى است. از جمله شکل گنبد اجرا کرد. به علاوه با الگوهاى نظم در نظم انعکاس این نظام، گسترش پیدا کرد. همچنین نقش هدفمند و عینى نمایش زیبایى حقیقى را ایفا کرد و به اجراى نقش اجتماعى و انسجام یک جامعه خدا محور پرداخت. این معمارى جامعه را به سوى تقدیر نهایى و نمازو دعاى منظم فرا مى‏خواند. این امر بوسیله الگوهایى که نقش نماهاى تعدادى از ساختمان‏هاى زیبا و اسلامى را تزئین مى‏کند و با پى‏گیرى اشکال جا نماز، به مؤمنان یادآور مى‏شود تا ناز بخوانند و رابطه با خدا را به یاد آورند تا بتوانند به آن نقش اجتماعى دست یابند. ما با وجود افرادى مثل حسن فتحى توانستیم به موفقیت‏هاى معمارى اسلامى در سطح «حکمت طراحى محیطى» مسلط گردیم، البته او هرگز چشم از هدف نهایى و سرنوشت برنداشت. صنعتى شدن و ثمره اجتناب ناپذیرش یعنى کامپیوترى (= رایانه‏اى) شدن، هر دو تأثیر مصیبت‏بارى در مطرح نمودن بحث‏ها و تعریف‏هاى جهانى اقتصاد که بر پایه ماده است، داشته‏اند و بدین وسیله، سازنده‏ى حجم را از سازنده‏ى روح جدا کرده‏اند. این امر جوامع را در با تلاق عقلى وضعیت راحتى با تلویزیون رها نموده و بى‏توجهى بزرگى به عظمت یک تمدن نشان داده است چه رسد به هدف زندگى. با وجود حمله ماتریالیست‏ها در جهان قدیم اسلام هنوز یک گزینه و انتخاب وجود دارد. درک همیشه کلید همزیستى مسالمت‏آمیز است. نتیجه شناخت این است که همه ما تقدیرى مشترک داریم ولى هر یک از ما مستقل هستیم. بنابراین براى بازگو کردن اهمیت الگوهاى اسلامى باید تعریفى عمیق و ژرف بر کلیت موضوع داشته باشیم. معمارى فقط زمانى معمارى اسلامى محسوب مى‏شود که تزیینات چشمگیرى داشته باشد. وقتى به تزیین در معمارى اسلامى مى‏رسیم، مى‏پرسیم، برچه اساسى انتخاب یا قضاوت مى‏شود؟! و چند اثر معمارى معاصر به درستى تزیین را درک کرده و از آن استفاده مى‏کنند؟! هر یک از سنت‏هاى ابراهیمى داراى جنبه‏هاى معانى درونى و بیرونى‏اند. همه ما فقط از کاربرد و استفاده نابجا از جنبه‏هاى بیرونى مذاهب متفاوت، آگاهیم، اما فقط ارزش ضرورى و مستمر بر هماهنگى تعالیم درونى سه مذهب مبتنى بوده و نیاز به جست‏وجویى دقیق دارد. احتمال اندکى است که هر کسى به درستى بگوید که ارزش و معناى هنر اسلامى را درک کرده است. مگر آنکه درخصوص حکمت درونى متخصصان (= هنرمندان) دانش و معرفت داشته باشد. اینها بى‏شک در دستورات صوفى هر منطقه یا مکتب دیده مى‏شود. صنف هنرمندان اسلامى به عنوان شرکت‏کننده در اراده و قانون خدا شناخته مى‏شده و مى‏شود و به‏این وسیله مسیر رسیدن به حقیقت از طریق عمل پالایشى و تصفیه کننده‏ى ادامه تعالیم صنف دنبال مى‏شود. صنعتى شدن و کامپیوترى (= رایانه‏اى) شدن نه فقط بزرگترین تهدید براى هنر است، بل در نهایت باعث ابتذال روح است و اعضاى تند روتر از جوامع اسلامى را براى تأمین بودجه‏ى جست‏وجوى انحصارى، سریع‏تر و با تلاش کمتر و در نتیجه بهره‏کشى از دیگران فریب مى‏دهد. این دقیقا هدف مقابل علم و سنت مقدس و دینى است. خوشبختانه مراکز اندکى هستند که در عین مخفى بودن ولى این شعله را روشن نگه داشته‏اند و هنر و اصناف زیبایى فوق‏العاده‏اى را ایجاد مى‏کنند. براى تقویت و تعمیق تعالیم درونى صوفیسم اسلامى، ما دعاى عبدالعزیزالمهدوى که یکى از معلمان ابن‏عربى را ذکر مى‏کنیم. این دعا داراى 24 جنبه بوده است. هر یک از 24 دعا صریح، ساده، بدون ابهام و خالصانه هستند. اگر بخواهیم اندکى در اینکه چگونه این دعاها با این سادگى معصوم و قوى هستند و چگونه بر روى استفاده‏کنندگان تأثیر مى‏گذارند. تأمل کنیم، مى‏توانیم تفسیر BENITO ABOOP و ERTENSTEINHTEPHEN S مترجمان این دعاها را مفید بدانیم. که مضمون‏شان فهم در فهم و الگوى معنى در الگوى معناست. عدد 10 در مجموع 24 دعا حول یک کلمه‏ى یک ریشه‏اى به عنوان اصل یگانگى قرار گرفته شده و آنها به صورت سه جنبه بسیار مهم خالق پدیدار مى‏شوند: جود و وجود و موجود. بنابراین هر جنبه‏ى کامل باید در دیگرى نیز یافت شود. این نه فقط سه درجه هستى‏شناسى را بیان مى‏کند، بل سه جنبه «حقیقت محمدى» است. اینها عبارت‏اند از: ژرف‏ترین معنى، کشف و اختفا. پس نه فقط الگو در الگو وجود دارد. بل معناى ژرف در معنى ژرف‏تر نیز هست؛ ولى این موضوع مکالمه‏ى مشارکتى است. نه صرفاً کشش نظرى. این اصل آستانه ارزیابى و نقد تزیین در معمارى اسلامى است. حدیثى قدیمى از پیامبر مى‏گوید: «خدا زیباست و زیبایى را دوست دارد». به‏طور خلاصه: نخستین اصل در تمام سه مذهب I BRAHAMRASEMEH یا کشف این است که ما همه در یک نظام زندگى مى‏کنیم. این نظام شامل معانى: نظم عینى ـ اخلاقى ـ هارمونى ـ ریاضیاتى و بشرى است. این نظام مشترک، خلقتى است که براى هر سه مذهب در شش روز انجام شده است. در اصل خلقت الگو وجود دارد؛ زیرا بدون الگو هیچ درک و قابل فهم بودنى وجود ندارد. کلمه «ATTERNP» از همان ریشه‏ى لاتینى ATHER Fگرفته شده و پس نام و لقبى مشترک براى خالق است. از لحاظ سنت، تولد بشر مستلزم فراموشى است. این آینده‏اى مشترک است تا آنجا که دعا، یاد بود، ITHRZ یا از نظر افلاطون «NAMNESRSA» است. بنابراین الگو در هنر و معمارى اسلامى حداقل داراى ارزشى سه برابر است که به ما معناى مذهبى انسان و کیهان‏شناسانه را یادآورى مى‏کند. هندسه همه این سه معنا را بدون مداخله در سلسله مراتب‏شان جمع مى‏کند. حکومت اسلامى (= توحید) الگو در الگو است. ما در اینجا یک سرى مثال به زبان هندسه و الگوى هندسى را نشان داده‏ایم. همان‏گونه که سنت معمارى اسلامى از آنها استفاده مى‏کرد. ما اعتماد مى‏کنیم و مى‏پذیریم که مدارک ذکر شده خود شاهدى عینى است و براى توجه دادن ما، مفید و حائز اهمیت است. منبع: دفتر مطالعات و پژوهشهای مرکز رسیدگی به امورمساجد